جلسه بیستم طرح کلی اندیشه اسلامی
سه شنبه 21 رمضان المبارک 1353 شمسی
بسم الله الرحمن الرحیم
«أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَّابِيًا وَ مِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغَاء حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِّثْلُهُ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللّهُ الْحَقَّ وَ الْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاء وَ أَمَّا مَا يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الأَرْضِ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللّهُ الأَمْثَالَ»
سوره مبارکه رعد آیه 17
پیغمبران با آن هدف بسیار عالی و مترقی که در روزهای قبلی تشریح کردیم و در مقیاسهای فرهنگ دوران نور و دوران آگاهی بشر، یعنی قرن بیستم، آن هدف مترقیترین هدفهاست؛ یعنی هدف یک طبقه کردن و برابر کردن انسانها و بر افکندن جهل و فقر و ظلم و استثمار و اختلاف طبقاتی. با این هدف بسیار ارزنده و مترقی و عالی، پیغمبران مبعوث شدند و در جامعهها قدم نهادند.
یک سلسله فعالیت و تلاش و جهاد حاصل زندگی پیغمبران خداست. از اولِ بعثت، دیگر راحت نخوابیدن، دیگر در بستر آسودگی نغنودن[1]، دیگر روی خوشی و آسایش را ندیدن و یکسره جهاد کردن. این خلاصه سرگذشت پیغمبران الهیست. در آخر زندگی هم آن طوری که از آثار مذهبی دانستهایم، بعضی در مقابل جباران و طاغیان زمان، سرشار از پیکر جدا شده و به ارمغان آمده؛ بعضی در لای درخت، قد تا قد پیکرش اره شده و به دو نیم شده؛ بعضی در غربت و در ناراحتی از دنیا رفته. هیچکدام ثروتی، ولو اندک نیندوخته؛ هیچکدام در آخر زندگی، مانند رهبران دنیایی و دنیادار، کاخ و تشکیلات و ثروتهای انبوه از خود به جا نگذارده؛ این خلاصه زندگی پیامبران و سفیران و مأموران و رسولان الهیست؛ اینها را دانستیم.
سؤالی پیش میآید. آقا آن جوری که در ذهن ما هست و در تاریخ نبوتها میخوانیم، پیغمبران، همه با تلاشها و جهادها زندگی را گذراندند و بسیاری هم شربت شهادت نوشیدند، پس کار اینها، آیا کار بیثمر و بیفایدهای بود؟ آیا پیغمبران در تاریخ شکست خوردند؟ آیا آن طوری که در ذهن سادهدلانِ عالَم هنوز هم هست و قدرتهای ضد انبیا هم بدشان نمیآید که این مطلب در ذهن عامه مردم باشد، انبیا از تلاش خود نتیجه ثمر بخشی نگرفتند؟ و بر سر تاسر تاریخ، ظلم و ستم و نامردمی و طغیان و کفر تسلط داشته است؟ آیا این جور است؟ ما معتقدیم که این جور نیست. ما معتقدیم که این مأموران عزیز خدا، که سلسلهشان از آدم و نوح و ابراهیم آغاز شد، و زبدگان آفرینش در این سلسله، یکی پس از دیگری آمدند، اینها نه فقط شکست نخوردند، نه فقط ناکام نشدند، نه فقط آنچه گفتند و خواستند در عالم، در تاریخ، در جامعه مواجه با شکست نشد، بلکه در همه بشریت و در میان همه کسانی که به دنبال یک هدف و مقصودی دویدهاند و تلاش کردهاند. هیچ کس شانس موفقتی را که انبیا داشتند، نداشته است؛ این عقیده ماست. ما معتقدیم که فرجام نبوت و پایان کار پیغمبران، همیشه تاریخ، در گذشته زمان، بر طبق دلخواه تمام شده، در آینده هم همچنین خواهد بود؛ و این را ثابت میکنیم.
دو مطلب و دو مبحث در اینجا موجود است. (خواهش میکنم برادرانی که این سلسه مطالب را، روزهای قبل شنیدند، درست دقت کنند تا این فصل مهمِ از بحث هم پیوسته شود به بحثهای قبلی، و برادرانی که گویا روزهای دیگر نبودند و امروز آمدند، همین مبحث را خوب توجه کنند باز، که خودش مستقلاً یک مبحثیست که باید فهمید و دانست. ولی باید توجه کنید).
دو مطلب ما در اینجا داریم، یکی اینکه این سلسلهای که به نام نبوت و رسالت معروف است، یعنی قافله پیغمبران از آدم تا خاتم، اینها چه کار کردند؟ مجموعشان چه عملی را انجام دادند؟ آیا پیش بردند یا ورشکسته شدند؟ این یک مطلب است. مطلب دیگر این است که انبیای عظام الهی هر کدامی در زمان خود، آیا موفق شدند یا شکست خوردند؟ دو مسئله است، من این دو مسئله را مایل هستم هر دوتایش را امروز تمام کنم انشاءالله.
به قول خودتان اگر مراجعه کنید، میبینید که دوست میدارید این مطلب را بفمید. این یک چیزی است که دانستنش برای ما مفید است، با همان معیاری که همیشه به دست شما دادم. مفید است به این معنا که نه فقط معلوماتمان زیاد میشود، خیلی از حرفها هست که معلومات انسان را زیاد میکند، اما برای انسان مفید نیست. هیچ عیبی ندارد که الآن همه این جمعیت آگاه باشید که اجزا ریزِ سنگهایی که در کوههای آتشفشانی کره ماه هست، اینها چه جوری ترکیب شده. بدانید بد است؟ اما آیا مفید است؟ نه. بسیاری از معلوماتی که ما دنبالش میدویم، یا ما را دنبالش میدوانند، از این قبیل است. بعد از آنی که نشستیم، گوش کردیم، حرف زدیم، مطالعه کردیم، تحقیق کردیم، قلم زدیم، عمرمان را به آخر رساندیم، بعد که نگاه میکنیم، میبینیم انبوهی از معلومات، پوچ، معلومات بیفایده، نه یک قدم ما را به بهشت نزدیک کرد؛ و به رضوان الله، نه یک قدم ما را به جامعه صحیح و اصیل اسلامی در این دنیا نزدیک کرد؛ هیچ کار نکرد. چرا، فقط این فایده را داشت که بتوانیم به خودمان ببالیم، معتقد باشیم که خیلی داناییم، خیلی عالمیم و دریچه فراگیری را روی خودمان ببندیم و دیگر چیزی از کسی یاد نگیریم؛ این فایده را فقط داشته.
این مطلب که دارم عرض میکنم، مفیدِ به معنای واقعیست؛ نه فقط آگاهی میآورد، بلکه آگاهی و تعهد میآورد. از آن قبیل ایمانهاییست که روز سوم و چهارم و پنجم ماه اینجا برایتان تشریح میکردم و میگفتم. مسئله اول این است که این سلسلهای که اسمشان سلسله انبیاست، از اول تا آخر چه گُلی به سر بشریت زدند؟ جواب این است؛ انبیا آمدند یک موجودی را که در حد یک حیوان هم نمیتوانست راه و چاره را بشناسد، موجودی که غریزه هم در او آن قدر توانا و راهگشا نبود، این موجود را آوردند در سطح یک موجودی که فرشتگان آسمان هم باید از او بیایند چیز بیاموزند. بشر را از حضیض[2] توحَش و نادانی، آوردند در حد یک انسان متمدن که اگر بخواهد بر طبق تعلیمات آنها عمل بکند، عالیترین، زیباترین شیواترین جلوههای خلقت در زندگی او بروز خواهد کرد. انبیا انسانها را مثل یک شاگرد مدرسهای ـ سعی میکنم خیلی به سطح پایین مطلب را تنزل بدهم ـ که هیچ چیز نمیداند، حتی الفبا را، یک سال رویش زحمت کشیدند، آمد به کلاس دوم، اما معلم کلاس اول، در همین اثنا،[3] وقتی که او رسیده بود به کلاس دوم، جان خودش را سر این کار گذاشته بود. یک دوران دیگر زحمت کشیدند، آمد به کلاس سوم، اما معلمی که او را از کلاس دوم به سوم رسانده بود، جان خودش را در این راه از دست داد. یک دوران دیگر زحمت کشیدند، آمد به کلاس چهارم و باز آن معلم دلسوز، آن پدر مهربان، آن مرشد آگاه، در طول این مدتی که این شاگرد را به کلاس بالاتر، به رتبه بالاتر میرسانید، جان خودش را از دست داد و از دنیا رفت و زندگی را بد گذراند. کلاس کلاس، قدم قدم، مرحله مرحله، این بچه کوچک را هیِ آوردند بالا، آوردند بالا، آوردند بالا؛ الآن که شما نگاه میکنید، میبینید سطح فرهنگش و دانشش و بینشش و حساسیتش خیلی بالاتر است از آن زمانی که دو دوره قبل از حالا بوده و در اوج ترقی و تعالی و درک و فهم و فکر است.
نگاه میکنید معلمها نیستند، معلمها کجایند؟ یکی در اثنای کلاس اول، وقتی که داشت این شاگر کُند ذهن را مثلاً میآورد بالا، جان داد. آن دیگری را همین شاگردها، در حالی که داشتند از او چیزی میآموختند، در آخر سال، سر یک اختلافی، سر یک چیزی، جمع شدند، بر سرش شوریدند، او را کشتند. معلم کلاس سوم را جور دیگر، معلم کلاس چهارم را جور دیگر. معلمها نیستند، هر معلمی رسالت خود را انجام داده و به ظاهر با ناکامی مرده و از بین رفته، اما آیا ناکام شده، خوب فکر کنید، ببینید آیا ناکام شده آن معلم؟ مگر معلم هدفش چه بود؟ مگر این معلم دلسوز همین را نمیخواست؟ او میخواست که این شاگرد از خاک سیاه به اوج قله فرهنگ و دانش و معرفت برسد، و حالا مگر نشده این جور؟ پس معلمها ناکام نمردند. درست است که مردند، درست است که به زندگی مرفّه دنیا نرسیدند، نه، ناکام نشدند. هدف آنها همین بود که این بشر، این کلاس اول و دوم را بپیماید، این دانش آموز نادانِ ناآگاه، این راه را به صعوبت، به سختی، به زحمت بالا برود تا برسد به آن اوج قله و حالا رسیده.
انبیا همینجور بودند؛ حضرت آدم، حضرت نوح، حضرت لوط، حضرت هود، حضرت صالح، حضرت شعیب، حضرت ابراهیم، حضرت اسماعیل، حضرت موسی، حضرت عیسی و هزاران پیغمبر دیگر در طول تاریخ کارشان این بوده، تا این بشر را بالا بیاورند، به او دانش و معرفت بیاموزند، او را آماده سامان زندگی آخر بکنند، به او مایههای لازم را بدهند و این کار انجام گرفت؛ اگر چه که در اثنای راه، یک عدهای از این پیغمبرها با وضعی فجیع، با شکلی رقتبار کشته شدند، از دنیا رفتند و این عاقبت را ندیدند. و باز هم دارد بشریت به پیش میرود.
امروز دنیا بشتر از هزار سالِ قبل آماده شنیدن سخن حق اسلام است. امروز بشریت برای قبول حکومت الهی، از هزار سال قبل، از هزار و دویست، سیصد سال قبل مهیاتر است، و هزار سال دیگر از امروز مهیاتر است. آن روزی که امام زمان ما، عجل الله تعلی فرجه الشریف غایب میشود از نظرها، و به عنوان یک امامی که بساط را باید در مردم پهن کند، پهن نمیکند، آن روز بشر آماده پذیرفتن یک امام مصلحِ انقلابیِ شمشیر به دست نبود، و اگرآن بزرگوار میخواست قیام کند و انقلاب کند و جامعه را به هم بریزد، مسلّم نمیتوانست با شرایط نامساعد آن زمان، یک جامعهای آن چنان که میخواهد بسازد.
تجربه امامان بزرگوار خاندان پیغمبر به اینجا رسیده بود که این جامعه به قدری خراب شده، به قدری دستهای ظالم و ستمگر قدرتهای طاغوتی، از بنیامیه و بنیعباس روی این مزرعه بد کار کردهاند و سمپاشی کردهاند و فاسد کردهاند، که دیگر گیاه سالم در آن نمیتوان رویانید، لذا امام علیه السلام از نظرها مخفی میشود. آن روزی که میآید چطور؟ آن روزی که ظهور خواهد کرد، که ما نمیدانیم ده سال دیگر است یا ده هزار سال دیگر، هیچ معلوم نیست، آن روزی که امام ظهور میکند، بشریت به آمادگی رسیده، آماده است که سخن حق اسلام را بشنود و بپذیرد. آماده است که جامعه مرتفع و رفیع اسلامی را بر روی دوشهای خود حمل کند. آماده پیاده شدن قرآن است آن روز بشریت. اما در زمان امام زمان آماده نبود، این کار را چه کسی کرده؟ تعلیمات انبیا کرده و ائمه دنبالهروان انبیا هستند.
بنده در بحث امامت، فلسفه امامت را که بیان بکنیم، تشریح میکنم که امام علیه السلام فلسفه وجودیاش چه هست؛ روشن میکنم این را. انبیا بنابراین ناموفق نبودند در تاریخ و ما میبینیم که هر روزی که بشریت پیش رفته و بر عمر خود افزوده، یک قدم به اوج ترقی و تکامل و تعالی نزدیکتر شده. چه میخواهیم دیگر غیر از این؟ انبیا چه میخواهند؟ پروردگار عالم میخواهد این مایه نپخته و خام را با حرکتی طبیعی، به سوی سر منزل طبیعی و فطریاش، یعنی تکامل و تعالی برساند. این را پروردگار عالم اراده کرد و مسلّم بشریت به آن نقطه کمال نهایی خواهد رسید. و این جبر تاریخ است؛ جبر تاریخ یعنی این و به صورت درست گفته.
اینها بحثهای دقیقیست، خواهش میکنم دقت کنید، روی الفاظ و کلمات. مسیر بشر به سوی تعالی و تکامل و به سوی بهشت موعود این جهانیست؛ یعنی روزگاری را انسانیت به خود خواهد دید که در آن روزگار ظلم نباشد، بدی نباشد، زشتی نباشد، همه چیز بر طبق دلخواه انسانیت باشد. خلقت انسان اینجوریست و خلقت جهان؛ که این موجود در مسیر خود، بالاخره به یک چنین سرمنزلی خواهد رسید؛ باید برسد. در آن دورانی که بشریت همه چیز را که برای تکاملش لازم است، آماده خواهد داشت، آن وقت وارد بستر ترقی و تکامل و تعالی میشود و با سرعت و سیری هر چه تمامتر به سوی الله، یعنی کمال مطلق، حرکت میکند. و هر چه از اول تاریخ بشری، تا این زمان ما پیش آمدیم، به سوی آن سرمنزل نزدیکتر شدیم؛ این جبر تاریخ است. خلقت انسان این جوری است و خلقت جهان، خدا این جور آفریده که انسانها به سوی ترقی و تعالی پیش میروند، خواه و ناخواه، که بعد وقتی با بحث بعدی ملزم کنیم، روشن میشود یعنی چه. البته اراده انسانها به شدت دخیل است و خواست انسانهاست که انسانها را به ترقی میرساند و این خواست خواهد بود.
این یک اصلیست از اصول اسلامی، در جهانبینی اسلام این از مسلّمات است که عاقبتِ بشر بر طبق نیکیست چرا؟ چون خدای متعال زمین و آسمان را بر طبق حق آفریده؛ انسان را هم با فطرت حقجو آفریده، انسان چون دارای اراده است، باید در راهی که مطابق با فطرتش است حرکت کند تا به آن سرمنزل برسد. چه کسی میتواند به او ارائه کند این راه را و بگوید چه کار اگر بکنی، بر طبق فطرتت عمل کردی؟ انبیا؛ انبیا برای این میآیند. میآیند که راه فطرت را به انسان بنمایانند؛ یعنی سیر او را به سوی عاقبتِ نیک تسریع کنند، تسهیل کنند. بنابراین انسانها دارند پیش میروند، بشریت دارد روز به روز به سعادت و به سر منزل نیکی نزدیکتر میشود و این به خاطر حرکتیست که انبیا به او دادند. انبیا او را حرکت دادند؛ اگر یک مقداری تأخیر انجام گرفته در اواسط تاریخ و در هر قطعهای و مرحلهای از مراحل تاریخ، به خاطر دور ماندن نسبی از تعلیمات انبیاست، اما بالاخره این سیر را داشتند. این یک مطلبیست به طور کلی.
در مسئله اول این جور نتیجه میگیریم، میگوییم که انبیای عظام الهی، اگر چه که هر تک تکشان با محرومیتها و ناکامیها مواجه شدهاند، اما در مجموع، سیر بشریت به سوی ترقی و تعالی بوده و عاملش انبیا بودند. انبیا بودهاند که انسان را به سوی آن سر منزل مقصود و به سوی سرشته عاقبت انسانی هل دادند، حرکت دادند، به او کمک کردند در رفتن این راه؛ این مسئله اول.
اما مسئله دوم؛ آنی که بیشتر مورد توجه است برای خیلیها، این مسئله دوم است که من این را روشن کنم برایتان. مسئله دوم این است که وقتی پیغمبری در جهان نهضتی به وجود میآورد، انقلابی و رستاخیزی برپا میکند، آیا میتوان گفت که این انقلاب عاقبت خوبی دارد یا نه؟ میتوان امیدوار بود که به اینکه پایان این کار نیکیست؟ یا نمیشود امیدوار بود؟ قاعده کلی چیست اینجا؟
بعضی میگویند ما هر چه نگاه میکنیم، میبینیم هر جا سخنی حقی از زبانی، در آمد، هر جا نغمه حقیقت از سویی به گوش رسید، بالاخره به نتیجه و ثمر نرسید و خفه شد. از این یک تجربهایی درست کردند، میگویند تجربه تاریخ بشر به ما همیشه نشان داده که انبیا ناکام شدند، حالا ولو به طور کلی شما میگویی که کامیاب شدند، باشد، اما بالاخره انقلابی که درست کردند، نتوانستند به ثمر برسانند. یک جا نتوانستند که حق را به حکومت برسانند و باطل را نابود کنند. خب بنابراین چه کار کنیم ما؟ ما هم بعد از این دستی بلند نکنیم، از آستین در نیاوریم، راه انبیا را تعقیب نکنیم؛ برای خاطر اینکه وقتی انبیای عظام الهی، خودشان در زمان بودنِ خودشان، نتوانستند کاری انجام بدهند، و بالاخره همیشه باطل بر حق ـ ولو به طور موسمی و مرحلهای ـ غلبه پیدا کرده، پس حق جویان و حق گویان عالم تیغها را غلاف کنند، بروند بگیرند بخوابند، بدانند فایدهای ندارد. مگر یک دستی از آستینی بیرون بیاید، دست قدرتی، دست غیبی ای برون آید و او کاری بکند. این منطق بسیاری از مردم است و این همان منطق است که عرض کردم، جباران تاریخ از این منطق خیلی لذت میبرند. این همان منطقی است که همیشه قلدرهای روزگار دوست میداشتند که مردم عقیدهشان این عقیده باشد؛ یعنی مردم معتقد باشند که آقا هیچ گونه تلاشی، هیچگونه فعالیتی، هیچگونه مجاهدتی در راه حق به نتیجه نخواهد رسید. این را همیشه جباران عالم میخواستند.
بلوفهای سیاسی سران دولتهای دنیا که شما د روزنامههای حاوی اخبار جهانی زیاد میخوانید، برای همین منظو است، فلان آدمی که چند ساعت یا چند روز دیگر باقی نمانده که تحت حکومتش ویران بشود و از اوج ریاست جمهوری بیاید پایین و یک آدم معمولی بشود، همان چند روز قبلش هم بلوف میزند؛ ما دشمنان خودمان را میکوبیم، مخالفینمان را از بین میبریم، ما به حکومت ادامه میدهیم؛ کما اینکه همین اواخر در دنیا و در یک سطح خیلی عظیم جهانی، خودتان به چشم خودتان دیدید، خواندید، خبر شدید، یک قدرتِ با آن عظمت، یکهو میآید پایین، به صورت یک آدم معمولی در میآید، اما اندکی قبل از این فعل و انفعال و تحویل و تحول، میگوید نمیتوانند، نمیتوانند، ما را نمیتوانند دست بزنند، مقام ما از بین نمیرود، بعد میبینیم از بین رفت. این بلوفها به همین منظور است. همیشه مایلند به مردم اینجور حالی کنند که از دست شماها کاری برنمیآید، برای خاطر اینکه قدرت ما یک قدرتی است که شما تصورش را نمیتوانید بکنید. همه امکانات و وسایل در اختیار ماست و شما ندارید.
خیال میکنید اینها امروز در دنیا به وجود آمده؟ نه، در همهوقت تاریخ بوده. در مورد حضرت موسی، فرعون گفت، «قال سنقتل ابناءهم و نستحیی نساءهم»[4] گفت ما موسی را وا نخواهیم گذاشت، اجازه نمیدهم آنچه میخواهد بکند، بلکه جوانانشان را خواهم کشت و زنانشان را زنده نگاه خواهم داشت؛ این نقشه جدیدی است. فرعون بعد از آنی که همهگونه مبارزه را با موسی کرده و فکر میکرده که موسی از بین خواهد رفت، حالا به این نتیجه رسیده که نه، حتی ساحران و جادوگرانش هم به او ایمان میآورند و سحر با معجزه پهلو نزند[5] به فکر انجام یک شدت عملی میافتد فرعون. طرح، طرح شدت عمل میشود، میگوید باید شدت عمل به خرج بدهیم، چه کار کنیم؟ همه جوانان که گرویده هستند به موسی، اینها را خواهیم کشت. همه زنهای آنها را زنده خواهیم گرفت. «نستحی» زنده گرفتن، زنده نگاه داشتن. لابد برای فحشا یا برای اینکه نسلشان را خراب بکنند یا برای چیزی از این قبیل. خب، کار سخت شد دیگر، حزب موسی قرار گرفتند در مقابل نقشه طرح شدت عمل دستگاه فرعونی. اینجا جاییست که استخوانِ پیلان میلرزد، اینجا جایی است که دلهای قرص و محکم متزلزل میشود، مگر شوخی است؟ کسی مثل فرعون بگوید من پدری از آنها خواهم سوزاند، نقشهای برایشان دارم که یک جوان برایشان نگذارم «سنقتل ابناءهم» جوانهایشان را خواهم کشت. اینجا جایی است که بایستی موسویان شارژ بشوند، باید در همین لحظه حساس و خطرناک احساس شکست نکنند.
یک جملهای یادم آمد از یکی از بزرگان تاریخ خودمان، برای همین صد سال قبل تقریباً، پنجاه، شصت سال قبل، یک جملهای را از او نقل میکردند در این مبارزات مشروطه و اینها، ناو او بر سر زبانهاست خیلی، میگویند او به یارانش، به دوستانش میگفت بجنگید، مبارزه کنید، در همان وقتی که میبینید کار سخت است، باز هم مبارزه کنید، تا وقتی که ببینید که قطعاً شکست خواهید خورد، برسید به آنجایی که ببینید که الآن دیگر قطعاً شکست خواهید خورد، وقتی رسیدید به آنجایی که دیدید حتماً شکست میخورید، باز هم مبارزه کنید، آن وقت پیروز خواهید شد و این حرف درستیست. یک ملتی، یک جمعی، یک فردی که میخواهد برای صلاح و رستگاری خود تلاش کند، یک وقتی امیدوار است به اینکه این تلاش به ثمر خواهد رسید، وقتی شدت عمل زیاد میشود، امیدوار است به اینکه این تلاش به ثمر خواهد رسید، وقتی شدت عمل زیاد میشود، امید او هم کم میشود، اگر تلاش را از دست داد، مسلماً دیگر تلاشش به نتیجه نخواهد رسید، اما اگر همان جا هم تلاشش را بکند، آن قدر ادامه بدهد، آن قدر پیش برود تا وقتی که ببیند دیگر این تلاشش یقیناً خنثیاست، اگر در همان وقتی که میبینید تلاش خنثیست، باز هم تلاش بکنید، آن تلاش موفق است.
موسی از این نقشه دارد استفاده می کند برای بسیج بنیاسرائیل. بنیاسرائیل در وقتی که میبیند حتماً شکست خواهند خورد، چون فرعون عازم است که همه جوانهای آنها را بکُشد؛ در مقابل نقشه جدید فرعونی، موسی هم نقشه جدید خودش را ارائه میدهد. چه میگوید؟ وقتی در مقابل این وضع قرار میگیرند، فرعون این جور میگوید، موسی میگوید، «قال موسی لقومه»[6] موسی متقابلاً در مقابل این اعلان فرعونی به قومش گفت: «استعینوا بالله و اصبروا» از خدا یاری بخواهید و صبر کنید. ادامه بدهید، مقاومت کنید، تلاششان را نیمهکاره نگذارید ـ امید در اینها میدمد ـ چرا؟ «ان الارض لله» زمین از آن خداست، «یورثها من یشاء من عباده» آن را میدهد و میگذارد برای آن که از بندگانش که بخواهد. یعنی بنده خدا ماییم، موسی به بنیاسرائیل میگوید شما بنده خدایید، بندگان فرعون کارشان به نتیجه نخواهد رسید. زمین برای بندگان خداست. «و العاقبة للمتقین» فرجام کار، پایان کار از آن مردم باتقوا است.
این قرآن است، واقعیت تاریخی هم همین را به ما میرساند و نشان میدهد. همان ابراهیمی که روزی در آتش میاندازندش، روزی میبینیم که در مکه و خانه خدا جامعه توحیدی تشکیل میدهد و تا قرنها بعد از خودِ او، آن جامعه میماند. موسی که یک روز این جور با فرعون درگیری دارد و تحت فشارند بنی اسرائیل، روز دیگری میبینیم که دستور دخول در ارض مقدسه به او داده میشود؛ «یا قوم ادخلوا الارض المقدسة»[7] بروید آنجا و آنجا جامعه الهی و توحیدی تشکیل بدهید. عیسی بن مریم که در مدت اقامت کوتاهش بر روی زمین و در میان انسانها تلاش و فعالیتش به ثمره ظاهری نمیرسد، بعد از آنی که از روی زمین عروج میکند و میرود از میان مردم، بعد از یک دو قرن، بزرگترین قدرتهای جهانِ آن روز در اختیار فکر مسیح قرار میگیرد؛ یعنی امپراطوری رُم، امپراطوری عظیم رم در اختیار فکر مسیحی قرار میگیرد و امپراطور، خودش مسیحی میشود و مؤمن به دین مسیح میشود.
پیغمبر ما که در مکه آن قدر مورد فشار بود، سیزده سال شدیدترین شکنجهها و وضعها را برایش فراهم کردند، بعد میآید مدینه، آنجا حکومتی تشکیل میدهد، جامعهای به وجود میآورد، نظامی مستقر میکند و انسانها را به سوی کمال سوق میدهد و دشمنان بنیادی خودش را خُرد میکند، بر زمین میزند اما در سایه چه؟ در سایه ایمان و صبر.
هر وقتی که ایمان و صبر بود، «بلی ان تصبروا و تتقوا»[8] ، اگر تقوا در ایمانِ همراه با عمل و صبر وجود داشت، آن وقت است که پیروزی میآید. و این یکی از سنتهای عالَم است، سنت پروردگار در تاریخ است. دیروز هم همین جور بوده، امروز هم همین جور است، فردا هم همین جور خواهد بود. همه قدرتهای دینی، اگر توانستهاند به صورت قدرتی دربیایند یا باقی بمانند، در سایه ایمان و صبر بوده. امروز هم آن کسانی که دوست میدارند قرآن، اسلام، توحید، نبوت، اصول مقدس اسلامی، آنهایی که مایلند اینها بتوانند در دنیا سر رشته و زمام زندگی مردم را در دست بگیرند، آنهایی که مایلند خدا را در دنیا حاکم ببینند، در خودشان دوتا مایه را نیرومند کنند؛ مایه ایمان و مایه صبر. اگر مایه ایمان و صبر در ما نیرومند شد، «ان الارض لله یورثها من یشاء من عباده و العاقبة للمتقین»، اما بدون ایمان و بدون صبر نمیشود.
این پاسخیست که ما به این دو سؤال میدهیم. سؤال اول این بود که آیا انبیای الهی مجموعاً موفق شدند یا ناکام شدند؟ میگوییم مجموعاً موفق شدند، همه انبیا. به دلیل اینکه میخواستند بشر را بالا بیاورند و بالا آوردند. البته بنده در مجالس و محافل گوناگونی که در درس، در تفسیر در بحثهای بعد از نماز، این مطلب را مطرح کردم، هر باری که یک مثال میزدم، اگر بخواهم همه آن مثالها را بزنم طول میکشد، یک مثالش را برایتان گفتم؛ بچه دبستانی.
انبیا در مجموع موفق شدند و کامیاب شدند، ناکام نشدند. و اما هر دانه دانه از پیغمبران، یعنی هر تک تک از نهضتهای انقلابیِ الهی و توحیدی، آیا آنها موفق شدند یا نه؟ میگوییم اینجا یک قاعده کلی وجود دارد. قاعده کلی این است که هر کدامی دارای ایمان و صبرِ کافی بودند، موفق شدند، هر کدامی دارای ایمان و صبر کافی نبودند، موفق نگشتند.
حالا توجه کنید تا من این آیات قرآن را بخوانم. آیات بحث امروز از دوجاست، یکی از سوره رعد است و دیگری از سوره صافات است.
(اجاز بدهید قبلاً این مطلب را بگویم؛ چون میترسم فراموش کنم و خسته هم میشوم، ممکن است نتوانم بگویم. آقایان، این سفارش به من از طرف دوستانِ وابسته به این مسجد شد، خود من هم البته بیمیل نبودم بگویم؛ در زمینه کمک به این مسجد که در جلسات قبلی، اوایل ماه یک وقتی گفتیم، با وضعی که پیش آمده برای آن حیاط پشت و جایی برای خانمها و مَمرّ رفت و آمد خانمها، و همچنین برای تشکیلات برق اینجا که ملاحظه کردید چقدر وضع برقمان نامرتب است، یکهو وسط کار ما را میگذارد، احتیاج به کمکهای زیادی دارد. بنده البته از کارهایی که خیلی برایم سخت است و درست هم بلد نیستم این کار را، این است که برای مسجد و نمیدانم این کارها از مردم پول بگیرم. این از کارهاییست که برای من بسیار مشکل است و درست هم بلد نیستم واقعش، میبینید که بلد نیستم، خودِ عملِ حالای من نشان میدهد، اما اجمالاً خواستم این را بگویم؛ آقایانی که امکانات مالی دارند، کوشش کنند، سعی کنند و این کار را هر چه زودتر تمام کنند. اینجا، این دوستانی که در کنار مسجد مغازه دارند، اینها آمادگی دارند برای اینکه کمکهای نقدی آقایان را بپذیرند. خواهش میکنم کمک نقدی یا تعهدات را به آنها مراجعه کنید و به خود من مراجعه کنید و همت کنند دوستان. این پولیست که برای یک چنین کاری خیلی کم است، اگر چه که خب فی نفسه پول زیادی هست. این کار انجام بگیرد. این چیزی بود که آخر بحث میخواستم بگویم و وسط بحث هم شاید یک قدری بیتناسب بود، اما چون دیدم که احتمال فراوان دارد که فراموش کنم و حتماً فراموش میکردم، الآن یکهو یادم آمد، گفتم الآن که یادم آمده بگویم. خب حالا یک صلوات بفرستید تا من آیات را بخوانم. صلوات حضار)
«قل الله خالق کل شیء»[9] بگو خدا آفریننده همه چیز است. چون او آفریده، او میتواند بگوید عاقبتش چه خواهد شد. چون بعد میخواهد درباره عاقبت حق و باطل حرف بزند، قبلاً میگوید ما آفریدیم این جهان را، ما بلدیم سنتها و قانونهای تاریخ را، از ما بشنوید «قل الله خالق کل شی» بگو الله آفریننده همه چیز است، «و هو الواحد» اوست یکتا و یگانه، «القهار» قدرتمند و نیرومند.
«انزل من السماء ماء» دارد برایتان مثل میزند. به قدری زیباست این آیه از لحاظ جملهبندی عربی، متأسفانه کسانی که با زبان عربی آشنایی ندارند، این زیبایی را هم نمیتوانند درست لمس کنند. قبلاً نمیگوید من دارم مثل میزنم، شما که گوش میکنید، نمیفهمید این یک تمثیلی است و به کجا میخورد، ملتفت نمیشوید، آخرش میفهمید چه خبر است، دارد مثل میزند. «انزل من السماء ماء» از آسمان آبی فرو فرستاد، بارانی، «فسالت او دیه بقدرها» رودخانههای بزرگ از آب باران جاری شدند. «فاحتمل السیل زبدا رابیا» این سیلی که در رودخانهها جریان پیدا کرد، بر دوش خود کفی بر آمده و برجسته را حمل کردند. شما وقتی که کنار رودخانهای که آب سیل را دارد میآورد میایستید، آنچه که میبینید آب نیست، کف است، آب در زیر کف است، این کفها همین طور برجسته و خروشان بر روی این آبی که در رودخانه جاریست، آب سیل، دارند خودنمایی میکنند. شما کف میبینید، زیر کف آب است.
برویم جای دیگری، مثال دیگری این است: «و مما یوقدرون علیه فی النار» آن چیزهایی که در آتش آنها را میگیرانند، مثل مواد معدنی و مثل آهن، که در آتش میگذارند؛ «ابتغاء حلیة او متاع» برای اینکه آرایشی درست کنند، طلا را در آتش میگذارند تا اینکه زینت آلات درست کنند، آهن را در آتش میگذارند تا اینکه اشیایی درست کنند، مس را در آتش میگذارند تا اینکه چیزهایی درست بکنند. این چیزهایی که در آتش میگذارند تا از آن حلیه و پیرایه[10] و زیور و متاع و کالا درست بکنند، در آنها هم «زبد مثله» کفی هست همچون کف آب رودخانه. آنجا هم وقتی که این آهن را ذوب بکنند، میبینند که بر روی آن کف هست، آن هم یک کف دارد، طلا را که ذوب بکنند، آن هم یک کف مخصوص دارد. آنجا کف بر روی آب بود، اصل چه بود؟ ماده حیات بخش چه بود؟ آب یا کف؟ آب. اما چه در ظاهر به چشم میخورد؟ چه جلوهگری میکرد؟ چه خودش را بیشتر نشان میداد؟ کف.
اینجا وسیله مطلوب آیا آهن است یا کف، در ذوب آهن؟ طلاست یا کف، در ذوب طلا؟ البته که طلا، البته که آهن. کف چه کاره است؟ یک چیز طفیلی، یک چیز زیادی، اما کدام بیشتر به چشم میآید؟ آن کف، نه آن طلا و نه آن آهن. اینها درست شده، بلافاصله میگوید: «کذلک یضرب الله الحق و الباطل» خدا حق و باطل را این جور نشان میدهد به شما، مَثَل حق و باطل را خدا این جور میزند برای شما؛ « فاما الزید» یعنی آنی که شما دیدی که نمایان است، همان کف، آن باطل است. آنی که در زیر کف پنهان است، یعنی آب، یعنی طلا، یعنی آهن، آن حق است.
تا اینجای مثل را دانستی، دنباله مثل را از خدا بشنو که عاقبتش چگونه خواهد بود. «فاما الزید فیذهب جفا» اما آن کفها به بیهوده و تلف و پوچی خواهد رفت، نابود خواهد شد. کف روی رودخانه همیشگی که نیست. یک لحظه هست، لحظه دیگر نیست. آب را وقتی که در مزرعهات باز کردی، از رودخانه آنچه که برای تو میماند، آب است نه کف، کَفَش از بین میرود. «فاما الزید فیذهب جفاء» اما آن کف میرود به نابودی و پوچی، « و اما ما ینفع الناس فیمکث فی الارض» اما آنچه برای مردم سود میبخشد، یعنی آن آب، یعنی آن آهن، یعنی آن طلا، آن مکث میکند و میماند در زمین، آن نابود نمیشود. «کذلک یضرب الله الامثال» خدا مثل را این جور برای شما میزند. میخواهد بگوید حق میماند. دعوت انبیا حق است، نهضت انبیا حق است و آن میماند. باطلهایی که در مقابل انبیا سینه سپر میکنند، خودشان را نشان میدهند، سرکشی میکنند، هرزه پویی میکنند، آنها کَفَند، آنها حباب روی آبند، نابود شدنی هستند. این مثلیست که خدا میزند.
دنباله آیه همین مثل را پیاده میکند در زمینه مبارزات اجتماعی مسلمانان. میفرماید «للذین استجابوا لربهم الحسنی» برای آن کسانی که اجابت کنند پروردگارشان را نیکوترین عاقبتها و پاداشهاست. عاقبت نیکو برای آنهاست. فرجام کار برای کسانیست که نهضت انبیا را اجابت میکنند. «والذین لم یستجیبوا له» اما آن کسانی که اجابت نمیکنند و به راه باطل گام میگذارند، آنها «لو أ لهم ما فی الارض جمیعا» اگر همه روی زمین برای آنان باشد، «و مثله معه» همان اندازه هم اضافه و سرزیر داشته باشند، «لافتدوا به» حاضرند آن را فدیه بدهند و خودشان را از مخمصه نجات بدهند. شما این را در تاریخ ندیدید؟ ندیدید درگیریهای حق و باطل را که چگونه رهبران وسران باطل، مثل طوماری پیچیده شدند؛ آن وقت اگر میتوانستند، حاضر بودند همه دنیا را بدهند و خودشان را، جانشان را، مقامشان را، نگاه بدارند. «اولئک لهم سوء الحساب» برای آنان است بدترین حسابها« و مأواهم جهنم» جایگاه آنان دوزخ است، «و بئس المهاد» و چه بد جایگاهیست. این آیات سوره رعد.
آیات سوره صافات را هم معنا کردیم در این نوشتهها، آن هم همین را میگوید. «و لقد سبقت کلمتنا لعبادنا المرسلین»[11] قبلاً فرمان ما برای بندگان مرسل ما، یعنی پیامبران، از پیش گذشته و تمام شده. قبلاً تصمیم مقتضی و لازم را در مورد آنها گرفتیم. آن تصمیم چیست؟ «انهم لهم المنصورون» یاری شدگان آنها هستند. آنها فقط از طرف ما یاری میشوند. «و ان جندنا لهم الغالبون» سپاهیان ما هستند که پیروزی میگردند. عرض کردم شرطش همان ایمان است و صبر. در میدانهای پیغمبر، رسول خدا مردم را به صبر فرا میخواند. در میدانهای امیرالمؤمنین، امیر المؤمنین مردم را به صبر فرامیخواند. همیشه میگفتند صبر کنید. صبر در میدان جنگ یعنی چه؟ صبر در حال مبارزه یعنی چه؟ یعنی از مبارزه سست نشدن، یعنی تلاش را تمام نکردن، نصفه نگذاشتن، این معنی صبر است. اگر چنانچه مسلمانان عالم در راه پیشرفتهای فرهنگی و پیشرفتهای اقتصادی و پیشرفتهای سیاسی، این دو عامل را، عامل ایمان را و عامل صبر را، امروز هم در پیش بگیرند، جامعه اسلامی از لحاظ فرهنگی و از لحاظ سیاسی و از لحاظ اقتصادی بر کفار و دشمنان دین غلبه خواهد کرد.
مسلمانها گمان نکنند که مُهر باطله بدنامی، عقبماندگی، فقر، ذلت به پیشانی اینها خورده است، نه. گمان نکنند که دشمنان ضد دین و ضد اسلام در اطراف عالم، که همین قدرتهای معارض جهانی هستند، اینها همیشه باید بر گُرده مسلمانان سوار باشند و به آنها زور بگویند و از آنها کار بکشند؛ نه، هرگز چنین نیست. اگر مسلمانان عالم، اگر کشورهای اسلامی، اگر تودهها و ملتهای مسلمان و خلاصه اگر امت عظیم اسلامی که امروز ششصد، هفتصد میلون جمعیتند، اگر ایمان پیدا بکنند، اگر صبر را هم برای خود ذخیره بکنند، بر همه جهان پیروز خواهند شد؛ و این است توصیه قرآن به همه مسلمانان در همه زمانها. این حاصل بحث امروز ماست. خواستم بدانید شما که فرجام نبوتها به نیکیست. خواستم بدانید از قرآن این مطلب را.
(سه شنبه بیت و یکم ماه رمضان سال 1394) فرجام نبوت
راهی که انبیاء مردم را بدان دعوت میکنند، راهی طبیعی و فطریِ انسان است و حرکت مردم در آن راه حرکتی طبیعی است و لذا با سرعت و سهولت بیشتری انجام میگیرد. نظامهای جابر و جاهلی که مردم را از این راه دور میکند. کاری برخلاف طبیعت وفطرت آدمی انجام میدهند بهمین جهت ناپایدار و محکوم بزوالاند. از این جا میتوان فرجام کار انبیاء و نبوتها را دانست…
بر خلاف نظرهای تنگمایه و سطحی، حرکت انبیاء حرکتی ناموفق نبوده و باطل که راه مخالف انبیاء است بر تاریخ بشری و سیر آن حکومت نداشته است و این انبیاء الهی بودهاند که از آغاز تا کنون توفیق یافتهاند بشر را مجموعاً در همان سیری که خود میخواستهاند هدایت کنند…
و از این پس نیز تا آخر جهان بر همین قیاس و قرار خواهد بود. هر کدام از این پیامآورانِ حق، در قطعهای از این نوارِ ممتد نوار تاریخ بشر را پیش رانده و سیر او را بسوی هدف خلقت انسان که تعالی و تکامل جامعهی بشری است، تسهیل و تسریع کردهاند و هنگامی که پس از روزگاری تلاش و مبارزه بیامان از این جهان ـ به هر وضع و بر اثر هر علتی رخت میبستهاند.
در آخرین نقطهی مأموریت و رسالتِ خود، بار امانت خدائی ـ امانت هدایت بشر ـ را برسول و مامور بعد از خود سپرده و خود مؤفقانه چشم برهم نهادهاند… و چنین شده است که در این دوران تاریخ، بشر از همیشهی عمر ممتد خود، بر اثر هشیاری و آگاهی ـ که همان نیز از آثار دعوت پیامبران است ـ براه آنان خوشبینتر و به هدف آنان نزدیکتر است.
و بر همین سؤال، این سیر طبیعی ادامه خواهد یافت تا روزی که بدست آخرین حجّت الهی، آخرین گام در راه تربیت و ارشاد بشر برداشته شود و بشریت بیهیچ مانع و رادعی در بزرگراهِ تعالی و تکاملِ بیپایان خویش گام گذارد و با سرعتی بیش از همیشه بحرکت مبارک خویش ادامه دهد… و اینست فرجام واقعیِ نبوتها و راهشان…
نکتهی بسیار مهم آن اینست که موفقیّتهای مرحلهئی در گرو دو عامل بسیار تعیینکننده است: ایمان و صبر شکستهای اثنای راه بر اثر فقدان این دو عامل و پیروزیهای درخشان بر اثر بکار گرفتن آن بوده است.
آیات امید بخش و سنتنمای زیر، بخشی از آیات مبشر قرآن در این زمینه است:
قل الله خالق کل شیء و هو الواحد القهار. بگو خداست آفریننده هر چیز و او یگانه مقتدر است.
انزل من السماء و ماء فسالت او دیة بقدرها ـ از آسمان آبی فرستاد پس روان گشت جویبارهائی باندازهی خود.
فاحتمل السیل زیدا رابیا ـ پس این سیل کنی انبوه و نمایان را با خود حمل کرد.
و مما یوقدون علیه فی النار ابتغاء حلیة او متاع زبد مثله ـ و آنچه را در آتش میافروزند همچون آئین یا دیگر مواد آهنی تا پیرایه یا کالائی بدست آورند، نیز، کفی همانند آن است.
کذلک یضرب الله الحق و الباطل ـ خدا حق و باطل را بدینگونه مینمایاند.
فاما الزبد فیذهب جفاء ـ اما آن کفها، هرز میرود و نابود و متلاشی میگردد.
و اما ما ینفع الناس فیمکث فی الارض ـ و ما آنچه مردم را سود میدهد (مانند آب جویبار یا فلز و مادهی معدنی) در زمین باقی میماند.
کذلک یضرب الله الامثال ـ اینگونه خداوند مثلها و نمودار میسازد.
للذین استجابوا لربهم الحسنی ـ برای آنانکه پروردگار خویش پاسخ مثبت گویند، نیکوترین فرجام است.
و الذین لم یستجیبوا له ـ و آنانکه بدو پاسخ مثبت ندادهاند …
لو ان لهم ما فی الارض جمیعا و مثله معه لافتدوا به ـ اگر همهی ثروت و قدرت روی زمین را با همانند آن، مالک باشند حاضرند آن را فدیه دهند (تا از فرجام بد خویش در امان بماند)
اولئک لهم سوء الحساب ـ و برای ایشان حسابی ناخوش آیند است.
و ماوهم جهنم و بئس المهاد ـ پناهگاه آنان دوزخ است و چه بد جایگاهی است. (رَعد: آیه 18 ـ 17)
و لقد سبقت کلمتنا لعبادنا المرسلین ـ بیقین که فرمان ما از پیش صادر گشته برای بندگان فرستادهمان.
انهم لهم المنصورون ـ که بیگمان هم ایشان یاریشدگان میباشند.
و ان جندنا لهم الغالبون ـ و بیگمان سپاه ما پیروزمندان میباشند
فتول عنهم حتی حین ـ پس از آنان روی برگردان تا زمانی
و ابصرهم فسوف یبصرون ـ و بآنان بنگر که در آینده آنان خود نیز خواهند نگریست.
افبعذابنا یستعجلون ـ آیا در عذاب ما شتاب میگیرید؟
فاذا نزل بساحتهم فساء صباح المنذرین ـ چون بر ایشان فرود آید ـ بدا بروزگار بیم دادهشدگان.
و تول عنهم حتی حین ـ و از آنان روی بگردان تا زمانی
و ابصر فسوف یبصرون ـ و بآنان بنگر که در آینده آنان خود نیز خواهند نگریست.
سبحان ربک رب العزة عما یصفون ـ منزه و مبرا است پروردگار تو ـ صاحب عزت و قدرت ـ از آنچه توصیف میکنند.
(صافات: 171 ـ 180)
[1] ـ چشم از خواب گرم نکردن.
[2] ـ (ح ض ض) فرود، پستی
[3] ـ ( ث ن ی) در میان، در خلالِ
[4] ـ سوره مبارکه اعراف / آیه 127
[5] ـ سحر با معجزه پهلو نزند ایمن باش سامری کیست که دست از ید بیضا ببرد (حافظ)
[6] ـ سوره مبارکه اعراف / آیه 128
[7] سوره مبارکه مائده / آیه 21
[8] ـ سوره مبارکه آل عمران / آیه 125: «آری اگر صبر کنید و پرهیزکاری کنید و به همین زودی بر شما بتازند، پروردگارتان شما را با پنج هزار فرشته نشان دار یاری خواهد کرد».
[9] ـ سوره مبارکه رعد / آیات16 تا 18
[10] ـ حلیه: جمع حلی، حلی زیوری است از سنگهای معدنی. پیرایه: آنچه زرگران برای زینت زنان میسازند.
[11] ـ سوره مبارکه صافات / آیات 171 تا 173