جلسه بیستم طرح کلی اندیشه اسلامی

جلسه بیستم فرجام نبوت (1)

سه شنبه 21 رمضان المبارک 1353 شمسی

بسم الله الرحمن الرحیم

«أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَّابِيًا وَ مِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغَاء حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِّثْلُهُ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللّهُ الْحَقَّ وَ الْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاء وَ أَمَّا مَا يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الأَرْضِ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللّهُ الأَمْثَالَ»

سوره مبارکه رعد آیه 17

پیغمبران با آن هدف بسیار عالی و مترقی که در روزهای قبلی تشریح کردیم و در مقیاس­‌های فرهنگ­ دوران نور و دوران آگاهی بشر، یعنی قرن بیستم، آن هدف مترقی‌­ترین هدف‌هاست؛ یعنی هدف یک طبقه کردن و برابر کردن انسان­‌ها و بر افکندن جهل و فقر و ظلم و استثمار و اختلاف طبقاتی. با این هدف بسیار ارزنده و مترقی و عالی، پیغمبران مبعوث شدند و در جامعه‌­ها قدم نهادند.

یک سلسله فعالیت­ و تلاش و جهاد حاصل زندگی پیغمبران خداست. از اولِ بعثت، دیگر راحت نخوابیدن، دیگر در بستر آسودگی نغنودن[1]، دیگر روی خوشی و آسایش را ندیدن و یکسره جهاد کردن. این خلاصه سرگذشت پیغمبران الهی­‌ست. در آخر زندگی هم آن طوری که از آثار مذهبی دانسته­‌ایم، بعضی در مقابل جباران و طاغیان  زمان، سرشار از پیکر جدا شده و به ارمغان آمده؛ بعضی در لای درخت، قد تا قد پیکرش اره شده و به دو نیم شده؛ بعضی در غربت و در ناراحتی از دنیا رفته. هیچ‌کدام ثروتی، ولو اندک نیندوخته؛ هیچ‌کدام در آخر زندگی، مانند رهبران دنیایی و دنیادار، کاخ و تشکیلات و ثروت­‌های انبوه از خود به جا نگذارده؛ این خلاصه زندگی پیامبران و سفیران و مأموران و رسولان الهی­‌ست؛ اینها را دانستیم.

سؤالی پیش می‌­آید. آقا آن جوری که در ذهن ما هست و در تاریخ نبوت‌­ها می­‌خوانیم، پیغمبران، همه با تلاش‌­ها و جهاد­ها زندگی را گذراندند و بسیاری هم شربت شهادت نوشیدند، پس کار اینها، آیا کار بی‌­ثمر و بی­‌فایده‌­ای بود؟ آیا پیغمبران در تاریخ شکست خوردند؟ آیا آن طوری که در ذهن ساده‌د­لانِ عالَم هنوز هم هست و قدرت‌های ضد انبیا هم بدشان نمی­‌آید که این مطلب در ذهن عامه مردم باشد، انبیا از تلاش خود نتیجه ثمر بخشی نگرفتند؟ و بر سر تاسر تاریخ، ظلم و ستم و نامردمی و طغیان و کفر تسلط داشته است؟ آیا این جور است؟ ما معتقدیم که این جور نیست. ما معتقدیم که این مأموران عزیز خدا، که سلسله‌­شان از آدم و نوح و ابراهیم آغاز شد، و زبدگان آفرینش در این سلسله، یکی پس از دیگری آمدند، اینها نه فقط شکست نخوردند، نه فقط ناکام نشدند، نه فقط آنچه گفتند و خواستند در عالم، در تاریخ، در جامعه مواجه با شکست نشد، بلکه در همه بشریت و در میان همه کسانی که به دنبال یک هدف و مقصودی دویده‌­اند و تلاش کرده‌­اند. هیچ کس شانس موفقتی را که انبیا داشتند، نداشته است؛ این عقیده ماست. ما معتقدیم که فرجام نبوت و پایان کار پیغمبران، همیشه تاریخ، در گذشته زمان، بر طبق دلخواه تمام شده، در آینده هم همچنین خواهد بود؛ و این را ثابت می‌­کنیم.

دو مطلب و دو مبحث در اینجا موجود است. (خواهش می­‌کنم برادرانی که این سلسه مطالب را، روزهای قبل شنیدند، درست دقت کنند تا این فصل مهمِ از بحث هم پیوسته شود به بحث‌های قبلی، و برادرانی که گویا روزهای دیگر نبودند و امروز آمدند، همین مبحث را خوب توجه کنند باز، که خودش مستقلاً یک مبحثی­‌ست که باید فهمید و دانست. ولی باید توجه کنید).

دو مطلب ما در اینجا داریم، یکی اینکه این سلسله‌­ای که به نام نبوت و رسالت معروف است، یعنی قافله پیغمبران از آدم تا خاتم، اینها چه کار کردند؟ مجموع‌شان چه عملی را انجام دادند؟ آیا پیش بردند یا ورشکسته شدند؟ این یک مطلب است. مطلب دیگر این است که انبیای عظام الهی هر کدامی در زمان خود، آیا موفق شدند یا شکست خوردند؟ دو مسئله است، من این دو مسئله را مایل هستم هر دوتایش را امروز تمام کنم ان­شاءالله.

به قول خودتان اگر مراجعه کنید، می‌بینید که دوست می­‌دارید این مطلب را بفمید. این یک چیزی است که دانستنش برای ما مفید است، با همان معیاری که همیشه به دست شما دادم. مفید است به این معنا که نه فقط معلومات‌مان زیاد می­‌شود، خیلی از حرف­‌ها هست که معلومات انسان را زیاد می­‌کند، اما برای انسان مفید نیست. هیچ عیبی ندارد که الآن همه این جمعیت آگاه باشید که اجزا ریزِ سنگ­‌هایی که در کوه‌­های آتشفشانی کره ماه هست، اینها چه جوری ترکیب شده. بدانید بد است؟ اما آیا مفید است؟ نه. بسیاری از معلوماتی که ما دنبالش می­‌دویم، یا ما را دنبالش می‌­دوانند، از این قبیل است. بعد از آنی که نشستیم، گوش کردیم، حرف زدیم، مطالعه کردیم، تحقیق کردیم، قلم زدیم، عمرمان را به آخر رساندیم، بعد که نگاه می­‌کنیم، می‌بینیم انبوهی از معلومات، پوچ، معلومات بی‌­فایده، نه یک قدم ما را به بهشت نزدیک کرد؛ و به رضوان الله، نه یک قدم ما را به جامعه صحیح و اصیل اسلامی در این دنیا نزدیک کرد؛ هیچ کار نکرد. چرا، فقط این فایده را داشت که بتوانیم به خودمان ببالیم، معتقد باشیم که خیلی داناییم، خیلی عالمیم و دریچه فراگیری را روی خودمان ببندیم و دیگر چیزی از کسی یاد نگیریم؛ این فایده را فقط داشته.

این مطلب که دارم عرض می­‌کنم، مفیدِ به معنای واقعی‌­ست؛ نه فقط آگاهی می­‌آورد، بلکه آگاهی و تعهد می‌­آورد. از آن قبیل ایمان­‌هایی‌­ست که روز سوم و چهارم و پنجم ماه اینجا برایتان تشریح می­‌کردم و می­‌گفتم. مسئله اول این است که این سلسله‌­ای که اسمشان سلسله انبیاست، از اول تا آخر چه گُلی به سر بشریت زدند؟ جواب این است؛ انبیا آمدند یک موجودی را که در حد یک حیوان هم نمی‌­توانست راه و چاره را بشناسد، موجودی که غریزه هم در او آن قدر توانا و راهگشا نبود، این موجود را آوردند در سطح یک موجودی که فرشتگان آسمان هم باید از او بیایند چیز بیاموزند. بشر را از حضیض[2] توحَش و نادانی، آوردند در حد یک انسان متمدن که اگر بخواهد بر طبق تعلیمات آنها عمل بکند، عالی‌­ترین، زیباترین شیواترین جلوه‌­های خلقت در زندگی او بروز خواهد کرد. انبیا انسان­‌ها را مثل یک شاگرد مدرسه‌­ای ـ سعی می­‌کنم خیلی به سطح پایین مطلب را تنزل بدهم ـ که هیچ چیز نمی­‌داند، حتی الفبا را، یک سال رویش زحمت کشیدند، آمد به کلاس دوم، اما معلم کلاس اول، در همین اثنا،[3]  وقتی که او رسیده بود به کلاس دوم، جان خودش را سر این کار گذاشته بود. یک دوران دیگر زحمت کشیدند، آمد به کلاس سوم، اما معلمی که او را از کلاس دوم به سوم رسانده بود، جان خودش را در این راه از دست داد. یک دوران دیگر زحمت کشیدند، آمد به کلاس چهارم و باز آن معلم دلسوز، آن پدر مهربان، آن مرشد آگاه، در طول این مدتی که این شاگرد را به کلاس بالاتر، به رتبه بالاتر می‌­رسانید، جان خودش را از دست داد و از دنیا رفت و زندگی را بد گذراند. کلاس کلاس، قدم قدم، مرحله مرحله،  این بچه کوچک را هیِ  آوردند بالا، آوردند بالا، آوردند بالا؛ الآن که شما نگاه می‌­کنید، می­‌بینید سطح فرهنگش و دانشش و بینشش و حساسیتش خیلی بالاتر است از آن زمانی که دو دوره قبل از حالا بوده و در اوج ترقی و تعالی و درک و فهم و فکر است.

نگاه می­‌کنید معلم‌­­ها نیستند، معلم‌­ها کجایند؟ یکی در اثنای کلاس اول، وقتی که داشت این شاگر کُند ذهن را مثلاً می­‌آورد بالا، جان داد. آن دیگری را همین شاگرد­ها، در حالی که داشتند از او چیزی می‌­آموختند، در آخر سال، سر یک اختلافی، سر یک چیزی، جمع شدند، بر سرش شوریدند، او را کشتند. معلم کلاس سوم را جور دیگر، معلم کلاس چهارم را جور دیگر. معلم­‌ها نیستند، هر معلمی رسالت خود را انجام داده و به ظاهر با ناکامی مرده و از بین رفته، اما آیا ناکام شده، خوب فکر کنید، ببینید آیا ناکام شده آن معلم؟ مگر معلم هدفش چه بود؟ مگر این معلم دلسوز همین را نمی‌خواست؟ او می­‌خواست که این شاگرد از خاک سیاه به اوج قله فرهنگ و دانش و معرفت برسد، و حالا مگر نشده این جور؟ پس معلم‌­ها ناکام نمردند. درست است که مردند، درست است که به زندگی مرفّه دنیا نرسیدند، نه، ناکام نشدند. هدف آنها همین بود که این بشر، این کلاس اول و دوم را بپیماید، این دانش آموز نادانِ ناآگاه، این راه را به صعوبت، به سختی، به زحمت بالا برود تا برسد به آن اوج قله و حالا رسیده.

انبیا همین‌جور بودند؛ حضرت آدم، حضرت نوح، حضرت لوط، حضرت هود، حضرت صالح، حضرت شعیب، حضرت ابراهیم، حضرت اسماعیل، حضرت موسی، حضرت عیسی و هزاران پیغمبر دیگر در طول تاریخ کارشان این بوده، تا این بشر را بالا بیاورند، به او دانش و معرفت بیاموزند، او را آماده سامان زندگی آخر بکنند، به او مایه­‌های لازم را بدهند و این کار انجام گرفت؛ اگر چه که در اثنای راه، یک عده‌­ای از این پیغمبرها با وضعی فجیع، با شکلی رقت‌بار کشته شدند، از دنیا رفتند و این عاقبت را ندیدند. و باز هم دارد بشریت به پیش می­رود.

امروز دنیا بشتر از هزار سالِ قبل آماده شنیدن سخن حق اسلام است. امروز بشریت برای قبول حکومت الهی، از هزار سال قبل، از هزار و دویست، سیصد سال قبل مهیاتر است، و هزار سال دیگر از امروز مهیاتر است. آن روزی که امام زمان ما، عجل الله تعلی فرجه الشریف غایب می­شود از نظرها، و به عنوان یک امامی که بساط را باید در مردم پهن کند، پهن نمی­‌کند، آن روز بشر آماده پذیرفتن یک امام مصلحِ انقلابیِ شمشیر به دست نبود، و اگرآن بزرگوار می­‌خواست قیام کند و انقلاب کند و جامعه را به هم بریزد، مسلّم نمی‌­توانست با شرایط نامساعد آن زمان، یک جامعه‌­ای آن چنان که می‌خواهد بسازد.

تجربه امامان بزرگوار خاندان پیغمبر به اینجا رسیده بود که این جامعه به قدری خراب شده، به قدری دست‌­های ظالم و ستمگر قدرت­‌های طاغوتی، از بنی‌­امیه و بنی‌­عباس روی این مزرعه بد کار کرده­‌اند و سمپاشی کرده‌­اند و فاسد کرده‌­اند، که دیگر گیاه سالم در آن نمی‌توان رویانید، لذا امام علیه السلام از نظر­ها مخفی می‌­شود. آن روزی که می‌­آید چطور؟ آن روزی که ظهور خواهد کرد، که ما نمی­‌دانیم ده سال دیگر است یا ده هزار سال دیگر، هیچ معلوم نیست، آن روزی که امام ظهور می­‌کند، بشریت به آمادگی رسیده، آماده است که سخن حق اسلام را بشنود و بپذیرد. آماده است که جامعه مرتفع و رفیع اسلامی را بر روی دوش‌های خود حمل کند. آماده پیاده شدن قرآن است آن روز بشریت. اما در زمان امام زمان آماده نبود، این کار را چه کسی کرده؟ تعلیمات انبیا کرده و ائمه دنباله‌روان انبیا هستند.

بنده در بحث امامت، فلسفه امامت را که بیان بکنیم، تشریح می­‌کنم که امام علیه السلام فلسفه وجودی­‌اش چه هست؛ روشن می­‌کنم این را. انبیا بنابراین ناموفق نبودند در تاریخ و ما می‌­بینیم که هر روزی که بشریت پیش رفته و بر عمر خود افزوده، یک قدم به اوج ترقی و تکامل و تعالی نزدیک‌­تر شده. چه می­‌خواهیم دیگر غیر از این؟ انبیا چه می­‌خواهند؟ پروردگار عالم می‌خواهد این مایه نپخته و خام را با حرکتی طبیعی، به سوی سر منزل طبیعی و فطر­ی‌­اش، یعنی تکامل و تعالی برساند. این را پروردگار عالم اراده کرد و مسلّم بشریت به آن نقطه کمال نهایی خواهد رسید. و این جبر تاریخ است؛ جبر تاریخ یعنی این و به صورت درست گفته.

اینها بحث‌­های دقیقی‌ست، خواهش می­‌کنم دقت کنید، روی الفاظ و کلمات. مسیر بشر به سوی تعالی و تکامل و به سوی بهشت موعود این جهانی­‌ست؛ یعنی روزگاری را انسانیت به خود خواهد دید که در آن روزگار ظلم نباشد، بدی نباشد، زشتی نباشد، همه چیز بر طبق دلخواه انسانیت باشد. خلقت انسان اینجوری­‌ست و خلقت جهان؛ که این موجود در مسیر خود، بالاخره به یک چنین سرمنزلی خواهد رسید؛ باید برسد. در آن دورانی که بشریت همه چیز را که برای تکاملش لازم است، آماده خواهد داشت، آن وقت وارد بستر ترقی و تکامل و تعالی می­‌شود و با سرعت و سیری هر چه تمام‌­تر به سوی الله، یعنی کمال مطلق، حرکت می­‌کند. و هر چه از اول تاریخ بشری، تا این زمان ما پیش آمدیم، به سوی آن سرمنزل نزدیک‌­تر شدیم؛ این جبر تاریخ است. خلقت انسان این جوری است و خلقت جهان، خدا این جور آفریده که انسان‌­ها به سوی ترقی و تعالی پیش می‌­روند، خواه و ناخواه، که بعد وقتی با بحث بعدی ملزم کنیم، روشن می‌شود یعنی چه. البته اراده انسان­­‌ها به شدت دخیل است و خواست انسان‌هاست که انسان‌­ها را به ترقی می‌­رساند و این خواست خواهد بود.

این یک اصلی­‌ست از اصول اسلامی، در جهان‌بینی اسلام این از مسلّمات است که عاقبتِ بشر بر طبق نیکی­‌ست چرا؟ چون خدای متعال زمین و آسمان را بر طبق حق آفریده؛ انسان را هم با فطرت حق­‌جو آفریده، انسان چون دارای اراده است، باید در راهی که مطابق با فطرتش است حرکت کند تا به آن سرمنزل برسد. چه کسی می‌تواند به او ارائه کند این راه را و بگوید چه کار اگر بکنی، بر طبق فطرتت عمل کردی؟ انبیا؛ انبیا برای این می‌آیند. می­‌آیند که راه فطرت را به انسان بنمایانند؛ یعنی سیر او را به سوی عاقبتِ نیک تسریع کنند، تسهیل کنند. بنابراین انسان­‌ها دارند پیش می‌روند، بشریت دارد روز به روز به سعادت و به سر منزل نیکی نزدیک‌­تر می‌­شود و این به خاطر حرکتی­‌ست که انبیا به او دادند. انبیا او را حرکت دادند؛ اگر یک مقداری تأخیر انجام گرفته در اواسط تاریخ و در هر قطعه‌ای و مرحله‌­ای از مراحل تاریخ، به خاطر دور ماندن نسبی از تعلیمات انبیاست، اما بالاخره این سیر را داشتند. این یک مطلبی­­‌ست به طور کلی.

در مسئله اول این جور نتیجه می­‌گیریم، می­‌گوییم که انبیای عظام الهی، اگر چه که هر تک تک­شان با محرومیت‌ها و ناکامی­‌ها مواجه شده‌اند، اما در مجموع، سیر بشریت به سوی ترقی و تعالی بوده و عاملش انبیا بودند. انبیا بوده‌­اند که انسان را به سوی آن سر منزل مقصود و به سوی سرشته عاقبت انسانی هل دادند، حرکت دادند، به او کمک کردند در رفتن این راه؛ این مسئله اول.

اما مسئله دوم؛ آنی که بیشتر مورد توجه است برای خیلی­‌ها، این مسئله دوم است که من این را روشن کنم برایتان. مسئله دوم این است که وقتی پیغمبری در  جهان نهضتی به وجود می­‌آورد، انقلابی و رستاخیزی برپا می‌کند، آیا می­‌توان گفت که این انقلاب عاقبت خوبی دارد یا نه؟ می‌توان امیدوار بود که به اینکه پایان این کار نیکی­‌ست؟ یا نمی­‌شود امیدوار بود؟ قاعده کلی چیست اینجا؟

بعضی می­‌گویند ما هر چه نگاه می‌کنیم، می­‌بینیم هر جا سخنی حقی از زبانی، در آمد، هر جا نغمه حقیقت از سویی به گوش رسید، بالاخره به نتیجه و ثمر نرسید و خفه شد. از این یک تجربه‌­ایی درست کردند، می­‌گویند تجربه تاریخ بشر به ما همیشه نشان داده که انبیا ناکام شدند، حالا ولو به طور کلی شما می‌­گویی که کامیاب شدند، باشد، اما بالاخره انقلابی که درست کردند، نتوانستند به ثمر برسانند. یک جا نتوانستند که حق را به حکومت برسانند و باطل را نابود کنند. خب بنابراین چه کار کنیم ما؟ ما هم بعد از این دستی بلند نکنیم، از آستین در نیاوریم، راه انبیا را تعقیب نکنیم؛ برای خاطر اینکه وقتی انبیای عظام الهی، خودشان در زمان بودنِ خودشان، نتوانستند کاری انجام بدهند، و بالاخره همیشه باطل بر حق ـ ولو به طور موسمی و مرحله‌­ای ـ غلبه پیدا کرده، پس حق جویان و حق گویان عالم تیغ‌­ها را غلاف کنند، بروند بگیرند بخوابند، بدانند فایده‌­ای ندارد. مگر یک دستی از آستینی بیرون بیاید، دست قدرتی، دست غیبی ای برون آید و او کاری بکند. این منطق بسیاری از مردم است و این همان منطق است که عرض کردم، جباران تاریخ از این منطق خیلی لذت می‌­برند. این همان منطقی است که همیشه قلدرهای روزگار دوست می‌­داشتند که مردم عقیده­‌شان این عقیده باشد؛ یعنی مردم معتقد باشند که آقا هیچ گونه تلاشی، هیچ‌گونه فعالیتی، هیچ‌گونه مجاهدتی در راه حق به نتیجه نخواهد رسید. این را همیشه جباران عالم می‌خواستند.

بلوف­‌های سیاسی سران دولت­‌های دنیا که شما د روزنامه‌­های حاوی اخبار جهانی زیاد می­‌خوانید، برای همین منظو است، فلان آدمی که چند ساعت یا چند روز دیگر باقی نمانده که تحت حکومتش ویران بشود و از اوج ریاست جمهوری بیاید پایین و یک آدم معمولی بشود، همان چند روز قبلش هم بلوف می­‌زند؛ ما دشمنان خودمان را می­‌کوبیم، مخالفین‌مان را از بین می‌­بریم، ما به حکومت ادامه می‌دهیم؛ کما اینکه همین اواخر در دنیا و در یک سطح خیلی عظیم جهانی، خودتان به چشم خودتان دیدید، خواندید، خبر شدید، یک قدرتِ با آن عظمت، یکهو می‌­آید پایین، به صورت یک آدم معمولی در می­‌آید، اما اندکی قبل از این فعل و انفعال و تحویل و تحول، می­‌گوید نمی‌­توانند، نمی‌­توانند، ما را نمی­‌توانند دست بزنند، مقام ما از بین نمی­‌رود، بعد می‌بینیم از بین رفت. این بلوف­‌ها به همین منظور است. همیشه مایلند به مردم اینجور حالی کنند که از دست شماها کاری برنمی‌­آید، برای خاطر اینکه قدرت ما یک قدرتی است که شما تصورش را نمی‌­توانید بکنید. همه امکانات و وسایل در اختیار ماست و شما ندارید.

خیال می‌­کنید اینها امروز در دنیا به وجود آمده؟ نه، در همه‌وقت تاریخ بوده. در مورد حضرت موسی، فرعون گفت، «قال سنقتل ابناءهم و نستحیی نساءهم»[4] گفت ما موسی را  وا نخواهیم گذاشت، اجازه نمی­‌دهم آنچه می­‌خواهد بکند، بلکه جوانان‌شان را خواهم کشت و زنان‌شان را زنده نگاه خواهم داشت؛ این نقشه جدیدی است. فرعون بعد از آنی که همه‌گونه مبارزه را با موسی کرده و فکر می­‌کرده که موسی از بین خواهد رفت، حالا به این نتیجه رسیده که نه، حتی ساحران و جادوگرانش هم به او ایمان می‌­آورند و سحر با معجزه پهلو نزند[5] به فکر انجام یک شدت عملی می‌­افتد فرعون. طرح، طرح شدت عمل می­‌شود، می‌گوید باید شدت عمل به  خرج بدهیم، چه کار کنیم؟ همه جوانان که گرویده هستند به موسی، اینها را خواهیم کشت. همه زن­‌های آنها را زنده خواهیم گرفت. «نستحی» زنده گرفتن، زنده نگاه داشتن. لابد برای فحشا یا برای اینکه نسل‌شان را خراب بکنند یا برای چیزی از این قبیل. خب، کار سخت شد دیگر، حزب موسی قرار گرفتند در مقابل نقشه طرح شدت عمل دستگاه فرعونی. اینجا جایی‌­ست که استخوانِ پیلان می‌­لرزد، اینجا جایی است که دل­‌های قرص و محکم متزلزل می­‌شود، مگر شوخی است؟ کسی مثل فرعون بگوید من پدری از آنها خواهم سوزاند، نقشه­‌ای برایشان دارم که یک جوان برایشان نگذارم «سنقتل ابناءهم» جوان­‌هایشان را خواهم کشت. اینجا جایی است که بایستی موسویان شارژ بشوند، باید در همین لحظه حساس و خطرناک احساس شکست نکنند.

یک جمله‌­ای یادم آمد از یکی از بزرگان تاریخ خودمان، برای همین صد سال قبل تقریباً، پنجاه، شصت سال قبل، یک جمله‌­ای را از او نقل می­‌کردند در این مبارزات مشروطه و این‌ها، ناو او بر سر زبان‌­هاست خیلی، می­‌گویند او به یارانش، به دوستانش می­‌گفت بجنگید، مبارزه کنید، در همان وقتی که می­‌بینید کار سخت است، باز هم مبارزه کنید، تا وقتی که ببینید که قطعاً شکست خواهید خورد، برسید به آنجایی که ببینید که الآن دیگر قطعاً شکست خواهید خورد، وقتی رسیدید به آنجایی که دیدید حتماً شکست می‌خورید، باز هم مبارزه کنید، آن وقت پیروز خواهید شد و این حرف درستی‌­ست. یک ملتی، یک جمعی، یک فردی که می­‌خواهد برای صلاح و رستگاری خود تلاش کند، یک وقتی امیدوار است به اینکه این تلاش به ثمر خواهد رسید، وقتی شدت عمل زیاد می­‌شود، امیدوار است به اینکه این تلاش به ثمر خواهد رسید، وقتی شدت عمل زیاد می­‌شود، امید او هم کم می‌­شود، اگر تلاش را از دست داد، مسلماً دیگر تلاشش به نتیجه نخواهد رسید، اما اگر همان جا هم تلاشش را بکند، آن قدر ادامه بدهد، آن قدر پیش برود تا وقتی که ببیند دیگر این تلاشش یقیناً خنثی‌­است، اگر در همان وقتی که می‌­بینید تلاش خنثی­‌ست، باز هم تلاش بکنید، آن تلاش موفق است.

موسی  از این نقشه دارد استفاده می کند برای بسیج بنی‌­اسرائیل. بنی‌اسرائیل در وقتی که می­‌بیند حتماً شکست خواهند خورد، چون فرعون عازم است که همه جوان­‌های آنها را بکُشد؛ در مقابل نقشه جدید فرعونی، موسی هم نقشه جدید خودش را ارائه می‌­دهد. چه می­‌گوید؟ وقتی در مقابل این وضع قرار می­‌گیرند، فرعون این جور می­‌گوید، موسی می­‌گوید، «قال موسی لقومه»[6] موسی متقابلاً در مقابل این اعلان فرعونی به قومش گفت: «استعینوا بالله و اصبروا» از خدا یاری بخواهید و صبر کنید. ادامه بدهید، مقاومت کنید، تلاش‌شان را نیمه‌کاره نگذارید ـ امید در اینها می­‌دمد ـ چرا؟ «ان الارض لله» زمین از آن خداست، «یورثها من یشاء من عباده» آن را می­‌دهد و می­‌گذارد برای آن که از بندگانش که بخواهد. یعنی بنده خدا ماییم، موسی به بنی‌اسرائیل می­‌گوید شما بنده خدایید، بندگان فرعون کارشان به نتیجه نخواهد رسید. زمین برای بندگان خداست. «و العاقبة للمتقین» فرجام کار، پایان کار از آن مردم باتقوا است.

این قرآن است، واقعیت تاریخی هم همین را به ما می‌­رساند و نشان می‌دهد. همان ابراهیمی که روزی در آتش می­‌اندازندش، روزی می­‌بینیم که در مکه و خانه خدا جامعه توحیدی تشکیل می­‌دهد و تا قرن­‌ها بعد از خودِ او، آن جامعه می‌­ماند. موسی که یک روز این جور با فرعون درگیری دارد و تحت فشارند بنی اسرائیل، روز دیگری می­‌بینیم که دستور دخول در ارض مقدسه به او داده می­‌شود؛ «یا قوم ادخلوا الارض المقدسة»[7] بروید آنجا و آنجا جامعه الهی و توحیدی تشکیل بدهید. عیسی بن مریم که در مدت اقامت کوتاهش بر روی زمین و در میان انسان‌­ها تلاش و فعالیتش به ثمره ظاهری نمی­‌رسد، بعد از آنی که از روی زمین عروج می­‌کند و می­‌رود از میان مردم، بعد از یک دو قرن، بزرگ‌ترین قدرت­‌های جهانِ آن روز در اختیار فکر مسیح قرار می­‌گیرد؛ یعنی امپراطوری رُم، امپراطوری عظیم رم در اختیار فکر مسیحی قرار می­‌گیرد و امپراطور، خودش مسیحی می‌­شود و مؤمن به دین مسیح می‌­شود.

پیغمبر ما که در مکه آن قدر مورد فشار بود، سیزده سال شدیدترین شکنجه­‌ها و وضع­‌ها را برایش فراهم کردند، بعد می‌­آید مدینه، آنجا حکومتی تشکیل می­‌دهد، جامعه‌­ای به وجود می‌­آورد، نظامی مستقر می­‌کند و انسان­‌ها را به سوی کمال سوق می‌­دهد و دشمنان بنیادی خودش را خُرد می­‌کند، بر زمین می‌زند اما در سایه چه؟ در سایه ایمان و صبر.

هر وقتی که ایمان و صبر بود، «بلی ان تصبروا و تتقوا»[8] ، اگر تقوا در ایمانِ همراه با عمل و صبر وجود داشت، آن وقت است که پیروزی می‌­آید. و این یکی از سنت­‌های عالَم است، سنت پروردگار در تاریخ است. دیروز هم همین جور بوده، امروز هم همین جور است، فردا هم همین جور خواهد بود. همه قدرت­‌های دینی، اگر توانسته‌­اند به صورت قدرتی دربیایند یا باقی بمانند، در سایه ایمان و صبر بوده. امروز هم آن کسانی که دوست می‌دارند قرآن، اسلام، توحید، نبوت، اصول مقدس اسلامی، آنهایی که مایلند این‌ها بتوانند در دنیا سر رشته و زمام زندگی مردم را در دست بگیرند، آن‌هایی که مایلند خدا را در دنیا حاکم ببینند، در خودشان دوتا مایه را نیرومند کنند؛ مایه ایمان و مایه صبر. اگر مایه ایمان و صبر در ما نیرومند شد، «ان الارض لله یورثها من یشاء من عباده و العاقبة للمتقین»، اما بدون ایمان و بدون صبر نمی‌­شود.

این پاسخی­‌ست که ما به این دو سؤال می‌­دهیم. سؤال اول این بود که آیا انبیای الهی مجموعاً موفق شدند یا ناکام شدند؟ می‌­گوییم مجموعاً موفق شدند، همه انبیا. به دلیل اینکه می‌خواستند بشر را بالا بیاورند و بالا آوردند. البته بنده در مجالس و محافل گوناگونی که در درس، در تفسیر در بحث‌­های بعد از نماز، این مطلب را مطرح کردم، هر باری که یک مثال می‌زدم، اگر بخواهم همه آن مثال­ها را بزنم طول می‌کشد، یک مثالش را برایتان گفتم؛ بچه دبستانی.

انبیا در مجموع موفق شدند و کامیاب شدند، ناکام نشدند. و اما هر دانه دانه از پیغمبران، یعنی هر تک تک از نهضت‌های انقلابیِ الهی و توحیدی، آیا آنها موفق شدند یا نه؟ می­‌گوییم اینجا یک قاعده کلی وجود دارد. قاعده کلی این است که هر کدامی دارای ایمان و صبرِ کافی بودند، موفق شدند، هر کدامی دارای ایمان و صبر کافی نبودند، موفق نگشتند.

حالا توجه کنید تا من این آیات قرآن را بخوانم. آیات بحث امروز از دوجاست، یکی از سوره رعد است و دیگری از سوره صافات است.

(اجاز بدهید قبلاً این مطلب را بگویم؛ چون می­‌ترسم فراموش کنم و خسته هم می­‌شوم، ممکن است نتوانم بگویم. آقایان، این سفارش به من از طرف دوستانِ وابسته به این مسجد شد، خود من هم البته بی‌میل نبودم بگویم؛ در زمینه کمک به این مسجد که در جلسات قبلی، اوایل ماه یک وقتی گفتیم، با وضعی که پیش آمده برای آن حیاط پشت و جایی برای خانم‌­ها و مَمرّ رفت و آمد خانم­‌ها، و همچنین برای تشکیلات برق اینجا که ملاحظه کردید چقدر وضع برقمان نامرتب است، یکهو وسط کار ما را می‌گذارد، احتیاج به کمک­‌های زیادی دارد. بنده البته از کارهایی که خیلی برایم سخت است و درست هم بلد نیستم این کار را، این است که برای مسجد و نمی­دانم این کارها از مردم پول بگیرم. این از کارهایی­‌ست که برای من بسیار مشکل است و درست هم بلد نیستم واقعش، می­‌بینید که بلد نیستم، خودِ عملِ حالای من نشان می‌­دهد، اما اجمالاً خواستم این را بگویم؛ آقایانی که امکانات مالی دارند، کوشش کنند، سعی کنند و این کار را هر چه زودتر تمام کنند. اینجا، این دوستانی که در کنار مسجد مغازه دارند، اینها آمادگی دارند برای اینکه کمک­‌های نقدی آقایان را بپذیرند. خواهش می­‌کنم کمک نقدی یا تعهدات را به آنها مراجعه کنید و به خود من مراجعه کنید و همت کنند دوستان. این پولی‌­ست که برای یک چنین کاری خیلی کم است، اگر چه که خب فی نفسه پول زیادی هست. این کار انجام بگیرد. این چیزی بود که آخر بحث می‌­خواستم بگویم و وسط بحث هم شاید یک قدری بی‌­تناسب بود، اما چون دیدم که احتمال فراوان دارد که فراموش کنم و حتماً فراموش می‌­کردم، الآن یکهو یادم آمد، گفتم الآن که یادم آمده بگویم. خب حالا یک صلوات بفرستید تا من آیات را بخوانم. صلوات حضار)

«قل الله خالق کل شیء»[9] بگو خدا آفریننده همه چیز است. چون او آفریده، او می­‌تواند بگوید عاقبتش چه خواهد شد. چون بعد می­‌خواهد درباره عاقبت حق و باطل حرف بزند، قبلاً می‌گوید ما آفریدیم این جهان را، ما بلدیم سنت‌­ها و قانون­‌های تاریخ را، از ما بشنوید «قل الله خالق کل شی» بگو الله آفریننده همه چیز است، «و هو الواحد» اوست یکتا و یگانه، «القهار» قدرتمند و نیرومند.

«انزل من السماء ماء» دارد برایتان مثل می‌­زند. به قدری زیباست این آیه از لحاظ جمله‌بندی عربی، متأسفانه کسانی که با زبان عربی آشنایی ندارند، این زیبایی را هم نمی­‌توانند درست لمس کنند. قبلاً نمی­‌گوید من دارم مثل می­‌زنم، شما که گوش می‌­کنید، نمی‌فهمید این یک تمثیلی است و به کجا می‌خورد، ملتفت نمی­‌شوید، آخرش می­‌فهمید چه خبر است، دارد مثل می‌­زند. «انزل من السماء ماء» از آسمان آبی فرو فرستاد، بارانی، «فسالت او دیه بقدرها» رودخانه‌­های بزرگ از آب باران جاری شدند. «فاحتمل السیل زبدا رابیا» این سیلی که در رودخانه­‌ها جریان پیدا کرد، بر دوش خود کفی بر آمده و برجسته را حمل کردند. شما وقتی که کنار رودخانه‌­ای که آب سیل را دارد می‌­آورد می‌­ایستید، آنچه که می‌­بینید آب نیست، کف است، آب در زیر کف است، این کف­‌ها همین طور برجسته و خروشان بر روی این آبی که در رودخانه جاری­‌ست، آب سیل، دارند خودنمایی می­‌کنند. شما کف می‌­بینید، زیر کف آب است.

برویم جای دیگری، مثال دیگری این است: «و مما یوقدرون علیه فی النار» آن چیزهایی که در آتش آنها را می‌گیرانند، مثل مواد معدنی و مثل آهن، که در آتش می­‌گذارند؛ «ابتغاء حلیة او متاع» برای اینکه آرایشی درست کنند، طلا را در آتش می‌گذارند تا اینکه زینت آلات درست کنند، آهن را در آتش می‌­گذارند تا اینکه اشیایی درست کنند، مس را در آتش می‌گذارند تا اینکه چیزهایی درست بکنند. این چیزهایی که در آتش می‌گذارند تا از آن حلیه و پیرایه[10] و زیور و متاع و کالا درست بکنند، در آنها هم «زبد مثله» کفی هست همچون کف آب رودخانه. آنجا هم وقتی که این آهن را ذوب بکنند، می‌بینند که بر روی آن کف هست، آن هم یک کف دارد، طلا را که ذوب بکنند، آن هم یک کف مخصوص دارد. آنجا کف بر روی آب بود، اصل چه بود؟ ماده حیات بخش چه بود؟ آب یا کف؟ آب. اما چه در ظاهر به چشم می‌خورد؟ چه جلوه­‌گری می‌­کرد؟ چه خودش را بیشتر نشان می­‌داد؟ کف.

اینجا وسیله مطلوب آیا آهن است یا کف، در ذوب آهن؟ طلاست یا کف، در ذوب طلا؟ البته که طلا، البته که آهن. کف چه کاره است؟ یک چیز طفیلی، یک چیز زیادی، اما کدام بیشتر به چشم می­‌آید؟ آن کف، نه آن طلا و نه آن آهن. اینها درست شده، بلافاصله می‌­گوید: «کذلک یضرب الله الحق و الباطل» خدا حق و باطل را این جور نشان می‌­دهد به شما، مَثَل حق و باطل را خدا این جور می‌­زند برای شما؛ « فاما الزید» یعنی آنی که شما دیدی که نمایان است، همان کف، آن باطل است. آنی که در زیر کف پنهان است، یعنی آب، یعنی طلا، یعنی آهن، آن حق است.

تا اینجای مثل را دانستی، دنباله مثل را از خدا بشنو که عاقبتش چگونه خواهد بود. «فاما الزید فیذهب جفا» اما آن کف‌­ها به بیهوده و تلف و پوچی خواهد رفت، نابود خواهد شد. کف روی رودخانه همیشگی که نیست. یک لحظه هست، لحظه دیگر نیست. آب را وقتی که در مزرعه‌­ات باز کردی، از رودخانه آنچه که برای تو می­‌ماند، آب است نه کف، کَفَش از بین می‌رود. «فاما الزید فیذهب جفاء» اما آن کف می­‌رود به نابودی و پوچی، « و اما ما ینفع الناس فیمکث فی الارض» اما آنچه برای مردم سود می­‌بخشد، یعنی آن آب، یعنی آن آهن، یعنی آن طلا، آن مکث می­‌کند و می­‌ماند در زمین، آن نابود نمی‌­شود. «کذلک یضرب الله الامثال» خدا مثل را این جور برای شما می­‌زند. می­‌خواهد بگوید حق می‌­ماند. دعوت انبیا حق است، نهضت انبیا حق است و آن می‌­ماند. باطل‌­هایی که در مقابل انبیا سینه سپر می‌­کنند، خودشان را نشان می­‌دهند، سرکشی می­‌کنند، هرزه پویی می­‌کنند، آنها کَفَند، آنها حباب روی آبند، نابود شدنی هستند. این مثلی­‌ست که خدا می‌­زند.

دنباله آیه همین مثل را پیاده می­‌کند در زمینه مبارزات اجتماعی مسلمانان. می­‌فرماید «للذین استجابوا لربهم الحسنی» برای آن کسانی که اجابت کنند پروردگارشان را نیکوترین عاقبت‌ها و پاداش‌­هاست. عاقبت نیکو برای آنهاست. فرجام کار برای کسانی‌ست که نهضت انبیا را اجابت می­‌کنند. «والذین لم یستجیبوا له» اما آن کسانی که اجابت نمی­‌کنند و به راه باطل گام می­‌گذارند، آنها «لو أ لهم ما فی الارض جمیعا» اگر همه روی زمین برای آنان باشد، «و مثله معه» همان اندازه هم اضافه و سرزیر داشته باشند، «لافتدوا به» حاضرند آن را فدیه بدهند و خودشان را از مخمصه نجات بدهند. شما این را در تاریخ ندیدید؟ ندیدید درگیری­‌های حق و باطل را که چگونه رهبران وسران باطل، مثل طوماری پیچیده شدند؛ آن وقت اگر می­‌توانستند، حاضر بودند همه دنیا را بدهند و خودشان را، جانشان را، مقام‌شان را، نگاه بدارند. «اولئک لهم سوء الحساب» برای آنان است بدترین حساب­‌ها« و مأواهم جهنم» جایگاه آنان دوزخ است، «و بئس المهاد» و چه بد جایگاهی‌­ست. این آیات سوره رعد.

آیات سوره صافات را هم معنا کردیم در این نوشته­‌ها، آن هم همین را می­‌گوید. «و لقد سبقت کلمتنا لعبادنا المرسلین»[11] قبلاً فرمان ما برای بندگان مرسل ما، یعنی پیامبران، از پیش گذشته و تمام شده. قبلاً تصمیم مقتضی و لازم را در مورد آنها گرفتیم. آن تصمیم چیست؟ «انهم لهم المنصورون» یاری شدگان آنها هستند. آنها فقط از طرف ما یاری می­‌شوند. «و ان جندنا لهم الغالبون» سپاهیان ما هستند که پیروزی می­‌گردند. عرض کردم شرطش همان ایمان است و صبر. در میدان­‌های پیغمبر، رسول خدا مردم را به صبر فرا می­‌خواند. در میدان‌های امیرالمؤمنین، امیر المؤمنین مردم را به صبر فرامی­‌خواند. همیشه می­‌گفتند صبر کنید. صبر در میدان جنگ یعنی چه؟ صبر در حال مبارزه یعنی چه؟ یعنی از مبارزه سست نشدن، یعنی تلاش را تمام نکردن، نصفه نگذاشتن، این معنی صبر است. اگر چنانچه مسلمانان عالم در راه پیشرفت‌­های فرهنگی و پیشرفت‌­های اقتصادی و پیشرفت­‌های سیاسی، این دو عامل را، عامل ایمان را و عامل صبر را، امروز هم در پیش بگیرند، جامعه اسلامی از لحاظ فرهنگی و از لحاظ سیاسی و از لحاظ اقتصادی بر کفار و دشمنان دین غلبه خواهد کرد.

مسلمان­‌ها گمان نکنند که مُهر باطله بدنامی، عقب‌ماندگی، فقر، ذلت به پیشانی اینها خورده است، نه. گمان نکنند که دشمنان ضد دین و ضد اسلام در اطراف عالم، که همین قدرت‌های معارض جهانی هستند، اینها همیشه باید بر گُرده مسلمانان سوار باشند و به آنها زور بگویند و از آنها کار بکشند؛ نه، هرگز چنین نیست. اگر مسلمانان عالم، اگر کشورهای اسلامی، اگر توده‌­ها و ملت­‌های مسلمان و خلاصه اگر امت عظیم اسلامی که امروز ششصد، هفتصد میلون جمعیتند، اگر ایمان پیدا بکنند، اگر صبر را هم برای خود ذخیره بکنند، بر همه جهان پیروز خواهند شد؛ و این است توصیه قرآن به همه مسلمانان در همه زمان­ها. این حاصل بحث امروز ماست. خواستم بدانید شما که فرجام نبوت‌­ها به نیکی­‌ست. خواستم بدانید از قرآن این مطلب را.

(سه شنبه بیت و یکم ماه رمضان سال 1394) فرجام نبوت

راهی که انبیاء مردم را بدان دعوت می‌کنند، راهی طبیعی و فطریِ انسان است و حرکت مردم در آن راه حرکتی طبیعی است و لذا با سرعت و سهولت بیشتری انجام می‌گیرد. نظام­‌های جابر و جاهلی که مردم را از این راه دور می‌کند. کاری برخلاف طبیعت وفطرت آدمی انجام می‌دهند بهمین جهت ناپایدار و محکوم بزوال­اند. از این جا می‌توان فرجام کار انبیاء و نبوت‌­ها را دانست…

بر خلاف نظرها­ی تنگ‌مایه و سطحی، حرکت انبیاء حرکتی ناموفق نبوده و باطل که راه مخالف انبیاء است بر تاریخ بشری و سیر آن حکومت نداشته است و این انبیاء الهی بوده‌اند که از آغاز تا کنون توفیق یافته‌­اند بشر را مجموعاً در همان سیری که خود میخواسته‌­اند هدایت کنند…

و از این پس نیز تا آخر جهان بر همین قیاس و قرار خواهد بود. هر کدام از این پیام‌آورانِ حق، در قطعه­‌ای از این نوارِ ممتد نوار تاریخ بشر را پیش رانده و سیر او را بسوی هدف خلقت انسان که تعالی و تکامل جامعه‌­ی بشری است، تسهیل و تسریع کرده‌­اند و هنگامی که پس از روزگاری تلاش و مبارزه بی‌­امان از این جهان ـ به هر وضع و بر اثر هر علتی رخت می­‌بسته‌اند.

در آخرین نقطه‌­ی مأموریت و رسالتِ خود، بار امانت خدائی ـ امانت هدایت بشر ـ را برسول و مامور بعد از خود سپرده و خود مؤفقانه چشم برهم نهاده‌­اند… و چنین شده است که در این دوران تاریخ، بشر از همیشه‌­ی عمر ممتد خود، بر اثر هشیاری و آگاهی ـ که همان نیز از آثار دعوت پیامبران است ـ براه آنان خوشبین‌­تر و به هدف آنان نزدیک‌تر است.

و بر همین سؤال، این سیر طبیعی ادامه خواهد یافت تا روزی که بدست آخرین حجّت الهی، آخرین گام در راه تربیت و ارشاد بشر برداشته شود و بشریت بی­‌هیچ مانع و رادعی در بزرگراهِ تعالی و تکاملِ بی‌­پایان خویش گام گذارد و با سرعتی بیش از همیشه بحرکت مبارک خویش ادامه دهد… و این‌ست فرجام واقعیِ نبوت‌­ها و راهشان…

نکته­‌ی بسیار مهم آن این‌ست که موفقیّت‌­های مرحله­‌ئی در گرو دو عامل بسیار تعیین‌کننده است: ایمان و صبر شکست­‌های اثنای راه بر اثر فقدان این دو عامل و پیروزی­‌های درخشان بر اثر بکار گرفتن آن بوده است.

آیات امید بخش و سنت‌­نمای زیر، بخشی از آیات مبشر قرآن در این زمینه است:

قل الله خالق کل شیء و هو الواحد القهار. بگو خداست آفریننده هر چیز و او یگانه مقتدر است.

انزل من السماء و ماء فسالت او دیة بقدرها ـ از آسمان آبی فرستاد پس روان گشت جویبارهائی باندازه‌­ی خود.

فاحتمل السیل زیدا رابیا ـ پس این سیل کنی انبوه و نمایان را با خود حمل کرد.

و مما یوقدون علیه فی النار ابتغاء حلیة او متاع زبد مثله ـ و آنچه را در آتش می‌افروزند همچون آئین یا دیگر مواد آهنی تا پیرایه یا کالائی بدست آورند، نیز، کفی همانند آن است.

کذلک یضرب الله الحق و الباطل ـ خدا حق و باطل را بدین‌گونه می‌­نمایاند.

فاما الزبد فیذهب جفاء ـ اما آن کف‌ها، هرز می‌رود و نابود و متلاشی می‌گردد.

و اما ما ینفع الناس فیمکث فی الارض ـ و ما آنچه مردم را سود می‌دهد (مانند آب جویبار یا فلز و ماده­‌ی معدنی) در زمین باقی می‌ماند.

کذلک یضرب الله الامثال ـ این‌گونه خداوند مثل­‌ها و نمودار می­‌سازد.

للذین استجابوا لربهم الحسنی ـ برای آنان‌که پروردگار خویش پاسخ مثبت گویند، نیکوترین فرجام است.

و الذین لم یستجیبوا له ـ و آنانکه بدو پاسخ مثبت نداده‌­اند …

لو ان لهم ما فی الارض جمیعا و مثله معه لافتدوا به ـ اگر همه­‌ی ثروت و قدرت روی زمین را با همانند آن، مالک باشند حاضرند آن را فدیه دهند (تا از فرجام بد خویش در امان بماند)

اولئک لهم سوء الحساب ـ و برای ایشان حسابی ناخوش آیند است.

و ماوهم جهنم و بئس المهاد ـ پناهگاه آنان دوزخ است و چه بد جایگاهی است. (رَعد: آیه 18 ـ 17)

و لقد سبقت کلمتنا لعبادنا المرسلین ـ بیقین که فرمان ما از پیش صادر گشته برای بندگان فرستاده‌­مان.

انهم لهم المنصورون ـ که بی‌گمان هم ایشان یاری‌شدگان می‌باشند.

و ان جندنا لهم الغالبون ـ و بی‌گمان سپاه ما پیروزمندان می‌باشند

فتول عنهم حتی حین ـ پس از آنان روی برگردان تا زمانی

و ابصرهم فسوف یبصرون ـ و بآنان بنگر که در آینده آنان خود نیز خواهند نگریست.

افبعذابنا یستعجلون ـ آیا در عذاب ما شتاب می‌گیرید؟

فاذا نزل بساحتهم فساء صباح المنذرین ـ چون بر ایشان فرود آید ـ بدا بروزگار بیم داده‌شدگان.

و تول عنهم حتی حین ـ و از آنان روی بگردان تا زمانی

و ابصر فسوف یبصرون ـ و بآنان بنگر که در آینده آنان خود نیز خواهند نگریست.

سبحان ربک رب العزة عما یصفون ـ منزه و مبرا است پروردگار تو ـ صاحب عزت و قدرت ـ از آنچه توصیف می‌کنند.

                                                                                                (صافات: 171 ـ 180)

[1] ـ چشم از خواب گرم نکردن.

[2] ـ (ح ض ض) فرود، پستی

[3] ـ ( ث ن ی) در میان، در خلالِ

[4] ـ سوره مبارکه اعراف / آیه 127

[5] ـ سحر با معجزه پهلو نزند ایمن باش          سامری کیست که دست از ید بیضا ببرد (حافظ)

[6] ـ سوره مبارکه اعراف / آیه 128

[7] سوره مبارکه مائده / آیه 21

[8] ـ سوره مبارکه آل عمران / آیه 125: «آری اگر صبر کنید و پرهیزکاری کنید و به همین زودی بر شما بتازند، پروردگارتان شما را با پنج هزار فرشته نشان دار یاری خواهد کرد».

[9] ـ  سوره مبارکه رعد / آیات16 تا 18

[10] ـ حلیه: جمع حلی، حلی زیوری است از سنگ‌های معدنی. پیرایه: آنچه زرگران برای زینت زنان می­‌سازند.

[11] ـ سوره مبارکه صافات / آیات 171 تا 173

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها