توحید در جهان بینی اسلام | جلسه هشتم طرح کلی اندیشه اسلامی
جلسه هشتم، توحید در جهان بینی اسلام
پنجشنبه 9 رمضان المبارک 1353 شمسی
بسم الله الرحمن الرحیم
«اللّهُ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ وَ لاَ يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضَ وَ لاَ يَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ»
سوره مبارکه بقره آیه 255
توحید در آیات
به طور خلاصه، سخن ما این است که آیات توحیدی را در قرآن جدا کنیم، اینجا برای شما ترجمه کنیم و شما خودتان استنباط کنید که توحید از نظر قرآن، اولاً یعنی چه؟ ثانیاً به معنای چه تعهدی و چه عملی در زندگیست. و البته فراموش نکردید و نکنید بحثهای قبلی را، که گفتیم باید ایمان به هر فکری و به هر اصلی از افکار و اصول دینی، اولاً آگاهانه باشد، از رویِ فهم و شعور و آگاهی باشد، نه کورکورانه؛ ثانیاً ایمان همراه باشد با تعهد. آنچه که ما باید به آن ایمان پیدا بکنیم، حتماً آن چیزی است که در زندگی ما، در عمل ما، چه عمل فردی و چه عمل اجتماعی، چه مربوط به شخص خود، چه مربوط به جامعه خود، چه مربوط به بشریت و چه مربوط به آینده تاریخ، حتماً یک تعهدی را بر دوش ما میگذارد. با این مقدمه، وقتی ما وارد بحث توحید میشویم، قهراً این بحث برای ما یک بحث تعهدآور است، و توحید را ما آنچنانی بررسی میکنیم که اولاً آگاهانه به توحید برسیم، ثانیاً ببینیم تعهداتی که توحید بر دوش ما میگذارد، آنها چیست. آیا توحید فقط یک فهمیدن بی مسئولیت و بی تعهد است؟ آیا دانستنِ یک حقیقتی است، بدون آنکه این دانستن بر دوش ما یک تکلیفی را بار کند؟ نه؛ توحید آگاهی و دانستنیست که به دنبال این دانستن، تکلیفها، وظیفهها، مسئولیتها به انسان متوجه میشوند. به قرآن که مراجعه کنیم جواب این سؤال را خواهیم دید.
بنابراین آیات مورد نظر ما امروز درباره توحید است از یک دیدگاه خاص، فردا آیات، باز درباره توحید خواهد بود از دیدگاهی دیگر، روزهای آینده باز آیات توحید خواهد بود، هر کدام از دیدگاهی مخصوص به خود. و بنده مدعی نیستم که با بحث چند روزه درباره توحید، با استمداد از آیات قرآن، خواهم توانست همه ابعاد توحید قرآنی و اسلامی را بیان کنم. مسلماً اگر چنانچه کسانی با دید دقیقتری، با روشنبینیِ بیشتری، با مطالعه پر فرصتتری به قرآن مراجعه کنند، اقیانوس بیکرانی در زمینه توحید خواهند یافت. به قدر فرصت محفل خودمان ـ که حتی همه آنچه را هم که خود ما درباره توحید میدانیم، نمیتوان به صورت خلاصه در این محفل بیان کرد ـ به اندازهای که گنجایش وقت و ظرفیت مجلس ما هست، بنده صحبت خواهم کرد.
طرح مطالب تفکربرانگیز
(مطلبی را که قبلاً باید تذکر بدهم، این است که بحث توحید در آیات قرآنی و با آن سبکی که ما مطرح خواهیم کرد، احتمالاً یک قدری سنگین به نظر بیاید. احتمالاً یک بحث درسی به نظر بیاید، نه یک بحث بابِ سخنرانی. اما من همیشه پیش خودم اینجور فکر میکردم و میکنم؛ که چه لزومی کرده است که محافل عمومی ما حالت درسی نداشته باشد و سخنرانی، چیزی غیر از درس باشد؟ چه مانعی دارد که در یک محفل عمومی، با جمعیت زیاد، افکاری که در مجلس آماده هستند برای شنیدن، آماده باشند برای شنیدنِ چیزهای مشکل و محتاج به تأمل و تفکر، عیناً مثل کلاس درس؟ چه لزومی دارد که حتماً در روز ماه رمضان؛ چون ماه رمضان است و دهانها روزه است، گوینده خودش را ملزم و ناچار ببیند که مطالب را سرگرم کنندهتر و شیرینتر و توأم با مسائل تفریحیِ بیشتر بیان کند؟ چرا؟ تا کیِ ما باید در محافل و مجالس عمومی، امیدِ بهتر و بالاتر و عمیقتر اندیشیدن را نداشته باشیم؟ چرا باید نداشته باشیم؟
بنابراین شما برادران و خواهرانی که در این مجلس هستید و در روزهای آینده خواهید بود، نمیدانم مطلب به نظر شما سنگین بیاید یا نه، ممکن است سنگین بیاید، ممکن است خیلی عادی بیاید، اما اگر مطلب به نظرتان ثقیل و سنگین آمد، به عنوان یک مطلبی که بالاخره باید فهمید، رویش فکر کنید، رویش مطالعه کنید. تمام نیروی مغزتان را بسیج کنید، برای اینکه مطلب را بفهمید. کلمات را در ذهنتان حفظ کنید، نگه بدارید، اگر مشکل بود، بعد با دوستانتان، با رفقایتان، مطرح کنید. اگر بحث یک بحثیست که در ذهنتان ناآشنا میآید، سعی نکنید فوراً به عنوان اینکه این بحث سنگین است و ثقیل است، از ذهنتان دور کنید، نه خیر؛ سعی کنید که این را با مغزتان آشنا کنید.
والبته همانطوری که در خیلی از بحثها و سخنرانیها و درسها گفتیم، هرگز انتظار نداریم، حتی از یک نفر که آنچه را ما میگوییم، به طور صددرصد و حتمی بپذیرد، نه؛ بلکه به عکس، انتظار داریم از دوستان، برادران، خواهران، در هر حدی که هستید؛ آنچه را که به شما به عنوان خوراک و مایه فکری داده میشود ـ اگر جاهای دیگر هم این جور نیستند، اینجا این جور باشید
ـ آنچه را که به شما داده میشود، در زیر لابراتوارِ[1] درک و فهم و تشخیص و اجتهاد خودتان قرار بدهید و مصداق این آیه شریفه قرآن، خودتان را بسازید که «فَبَشِّر عِبادِ الَّذینَ یَستَمِعونَ القَولَ فَیَتَّبِعونَ اَحسَنَهُ»[2] به بندگان من مژده بده، به آنها که سخن را میشنوند و نیکوترینش را انتخاب میکنند و پیروی میکنند.)
تعریف توحید در دو ساحت
- توحید در جهان بینی اسلامی
- توحید در ایدئولوژی اسلام
به هر صورت، توحید را ما از دو دیدگاه مورد نظر قرار دادیم فعلاً ممکن است در ضمن تنظیم مطالب، شعبههای دیگری هم به نظر برسد که لازم باشد تذکر داده بشود. اولاً توحید را در جهان بینی اسلام مورد نظر قرار دادیم. مسلّم، توحید در جهان بینی اسلام هست.
توحید در جهان بینی اسلام چیست و به چه معناست، و آیه قرآن و زبان رسا و گویای قرآن، توحیدی را که در جهانبینیِ اسلام مطرح است، چگونه تشریح میکند؟ بحث دوم را این جور گفتیم: توحید در ایدئولوژی اسلام.
البته مختصر توضیحی خواهم داد درباره اصطلاح جهانبینی برای آنهایی که نمیدانند و برای اصطلاح ایدئولوژی برای آنهایی که نمیدانند؛ چون توحید، هم جزو جهانبینی اسلام است، هم جزو ایدئولوژیِ سازنده زندگیساز اسلام است.
توحید، روحی در کالبد اسلام
علاوه بر اینها، توحید در هر یک از مقررات فرعی اسلام، خودش را مینمایاند و نشان میدهد. و هر جایی شما یک حکمی و یک قانونی و یک دستوری را به نام دین مشاهده کردید که در آن توحید لنگ میزند، ضد توحید در آن وجود دارد و توحید در آن نیست، بدانید که این از اسلام نیست؛
چون توحید مثل روحی در کالبد تمام مقررات اسلامی هست. مثل هوای رقیق و لطیفی در تمام اجزای این ساختمان و پیکرهای که نامش اسلام است، هست. مثل خون پاک و پاکیزه و صاف و تازهای در سراسر این کالبد و پیکری که نامش اسلام و دین است، هست؛ در همه مویرگها حتی هست، یک دانه حکم را در اسلام شما نمیتوانید پیدا کنید که رنگی و نشانی از توحید در آن نباشد. بنابراین بحث امروز درباره توحید در جهانبینی اسلام است.
معنای جهانبینی
جهانبینی اسلام یعنی چه؟ شما وقتی که به عنوان یک انسان، به فکر خودتان، به درک خودتان از عالم، از انسان، از جهان مراجعه میکنید، یک تصوراتی پیدا میکنید. ممکن است شما به این فکر نبودید، اما آن است که به این فکر است، وقتی درباره جهان میاندیشد، درباره انسان میاندیشد، درباره رابطه جهان و انسان میاندیشد، درباره چیزی ماورای طبیعت و ماورای انسان و جهان میاندیشد، یک سلسله تصوراتی و افکاری پیدا میکند، این را میگویند جهانبینی.
هر مکتبی یک بینش خاصی، یک دیدگاه خاصی، یک برداشت خاصی، یک دریافت خاصی از جهان دارد؛ این برداشت خاص از جهان، این دریافت مخصوص از عالم، این چگونگیِ دیدن عالم، اسمش جهان بینی است.
از اصطلاحاتیست که تازه چندین سالیست در تعبیرات فارسی دیده میشود و به چشم میخورد. جهانبینی به معنای وسعت نظر نیست که معمولاً در اصطلاحات عامیانه به کار میرود؛ فلانکس آدم جهانبینیست، یعنی وسیعالنظر است، نه؛ جهان بینی به این معنا نیست.
به طور خلاصه جهانبینی را اینجوری میشود تعریف کرد؛ جهانبینی یعنی برداشت یک انسان از جهان، تلقّی یک انسان از جهان، دریافت یک انسان از جهان یا از انسان. گفتیم برداشت یک انسان؛ میتوانید شما به جای یک انسان، بگذارید یک مکتب، یک مسلک، یک آیین، یک رویه اجتماعی برداشتی از جهان دارد، این برداشت اسمش جهانبینی است. اسلام یک جهانبینیای دارد، اسلام یک برداشتی از جهان دارد. برداشت اسلام از جهان را من مختصراً بیان میکنم، آن مقداریاش که ارتباط پیدا میکند به بحث توحید ما.
توحید در جهانبینی اسلامی
اسلام معتقد است که همه این مجموعهای که نامش جهان است، از بالا تا پایین، از موجودات ناچیز و حقیر، تا موجودات بزرگ و چشمگیر؛ از پستترین جاندار یا بیجان، تا شریفترین و پر قدرتترین، موجودات جاندار و دارای خِرد، یعنی انسان، همه و همه، همه جای این عالم بنده، بَرده، آفریده و وابسته به یک قدرت بسیار عظیم است. ماورای این ظاهری که من و شما میبینیم، ماورای آنچه که عینک تیزبین دانشِ تجربی میتواند به او برسد، ماورای همه پدیدههای قابل حس و قابل لمس، یک حقیقتی هست از همه حقیقتها برتر، والاتر، شریفتر، عزیزتر و همه این پدیدههای عالم، ساخته و پرداخته و درست شده دست قدرت اوست. به آن قدرت بالاتر نامی میدهیم، اسمش خداست، اسمش الله است.
پس جهان یک حقیقتیست که به خودی خود استقلال ندارد؛ خودش خودش را به وجود نیاورده؛ از داخل و از درون نجوشیده؛ بلکه دست قدرتمندی این پدیدههای گوناگون را ـ که هر روزی که دانش به پیش میرود، این پدیدهها بیشتر خود را نشان میدهند ـ آفریده و به وجود آورده.
دست قدرتمندیست که در دل ذره، آن غوغا را ایجاد کرده و در بالاترینِ جهانهای ناشناخته، کهکشانها و آن سوی کهکشانها که ممکن است میلیاردها برابر آنچه که تا امروز کشف کردیم، چیزهای قابل کشفی باشد؛ این همه را دست قدرتمندی به وجود آورده است.
این کارخانه، سازندهای دارد، این دستگاه، پدید آورندهای دارد، تصادفی نیست، به خودی خود نیست، اسلام را یک چنین چیزی میداند.
الله، صاحباختیار عالم
اینها مواد جهانبینی اسلام در زمینه توحید است که همین طور خرد خرد، کوتاه کوتاه میگویم. (در ذهنها بسپارید تا ان شاءالله اگر نوشته فردا حاضر شد، در نوشته هم مختصراً یک چیزی نوشتیم.)
آن خدایی که بالاتر از جهان و جهانیان است، آن دست قدرتی که همه موجودات عالم را او میگرداند، او ساخته و او دم به دم آنها را پاینده داشته؛ این دست قدرتمند ـ که نامش الله است، نامش خداست ـ به تمام صفات نیک و نیکی آفرین به طور اصیل، به طور ذاتی، مُتّصَف[3] است؛ یعنی دارای دانش است، دارای قدرت است، داری حیات است، دارای اراده و تصمیم است و هر آنچه که از این صفات سرچشمه و مایه میگیرد. زندگی او از کسی گرفته نشده است، دانش او از جایی اخذ و کسب نشده است و از این قبیل.
او صاحب اختیار عالم است. عالمیان چه کسانیاند؟ ذرات عالم در مقابل او چه هستند؟ آیا ذرات عالم وقتی که ساخته و پرداخته او شدند، مثل فرزندی که از مادر جدا میشود، دیگر جدا شدند؟ نه؛ اصلاً قضیه این جوری نیست. اینها در هر لحظهای، برای ماندن و بودن، محتاج او هستند، محتاج قدرت او و اراده او؛ و همه بندگان اویند. همه موجودات بندگان و بردگان و مصنوعان و مخلوقان اویند. در همه میتواند تصرف کند، همه را با نظم خاصی آفریده، همه را با سنتها و قانونهای منظم و دقیقی به وجود آورده. این قانونها را امروز علم دارد کشف میکند، که البته بحث من در این زمینه کار دیگریست؛ یعنی استدلال بر وجود خدا و اثبات صانع در بحث من نیست، در این زمینه کتاب فراوان است، بروید بخوانید.
اثبات وجود خدا برای دانشمندان علوم تجربی
ولیکن این جمله را بد نیست یادآوری بکنیم از قول چند نفر از دانشمندان علوم تجربی، نه فیلسوفها، دانشمندانی که سر و کارشان با همین آزمایشگاه و لابراتوار و صنعت و سازندگی و این چیزهاست. در این کتابی که دو، سه نفر مترجم فاضل ایرانی ترجمه کردند و نوشته چندین نفر از نویسندگان دانشمند غیر ایرانیست، به نام اثبات وجود خدا[4] ـ کتاب خوبی است، بد نیست مراجعه کنید ـ چند نفر از دانشمندان علوم تجربیِ امروز میگویند با پیشرفت دانش، با رفتنِ در کُنهِ مخلوفات و موجودات و کشف قانونهای منظم، ما میفهمیم که جهان را پدیدآورندهایست. از بس میبینیم نظم وجود دارد، از بس انتظام و انضباط در کار عالم هست، میفهمیم که جهان را آفریدگاری هست و آفرینندهای. خب، پس همه موجودات عالم، بندگان او، پدید آوردگان او، همه تحت اختیار او و در قبضه قدرت اویند و انسان هم مثل بقیه موجودات دیگر.
وابستگی عالم به یک قدرت بالاتر
در جهان بینی اسلام، توحید یک چنین چیزی است؛ توحید یعنی جهان دارای یک آفریننده و سازنده و به تعبیری، دارای یک روح پاک و لطیف است. جهان پدیدآورندهای دارد و همه اجزای این عالم، بندگان و بردگان و موجودات تحت اختیار آن خدا و آن پدید آورنده محسوب میشوند. توحید در جهان بینی اسلام این است؛ یعنی وقتی که یک مسلمان، از دیدگاه اسلام به این عالم نگاه میکند، این عالم را یک موجود مستقلی نمیبیند، بلکه یک موجودی میبیند وابسته به یک قدرت بالاتر.
چه اثری دارد؟ چه فایدهای دارد؟ عجیب تأثیری دارد؛ در بحثهای بعدی که درباره توحید میکنیم، آن وقت معلوم میشود که این بینش، این جهانبینی مخصوص، این دریافت و برداشت از عالم، این تلقی از جهان و جهانیان، چه تأثیری دارد در سازندگی زندگی.
به آیات قرآن مراجعه میکنیم، میبینیم عیناً همین مطلب را در آیات قرآنی، پروردگار عالم ذکر کرده، عرض کردم از دو جای قرآن آیاتی را ما در نظر گرفتیم که امروز تلاوت بشود و ترجمه بشود. اول از سوره بقره است، آیهای که معروف است به آیة الکرسی. قسمت اول آیة الکرسی در این زمینه است، که حالا تلاوت و ترجمه میکنیم و تدبر میکنیم در آن. آیه ۲۵۵ است.
توحید در آیةالکرسی
«بسم الله الرحمن الرحیم، الله لا اله الا هو» الله، نامی که معادلی به صورت تبیین و تشریح برایش نمیشود پیدا کرد؛
چیست الله؟ خداست.
خدا کیست؟ آن موجودی است که «لا اله الا هو» هیچ معبودی به جز او نیست. اله را معبود معنا کنید.
اله یعنی هر آن موجودی که انسان در مقابل او به صورت تقدیس،[5] به صورت تعظیم و تکریم، خضوع میکند، اختیار خودش را دست او میدهد، سررشته زندگیاش را به او میسپرد، او را دست باز و مطلق العنان[6] در زندگی خود قرار میدهد، این را در اصطلاح قرآنی میگویند اله.
آن کسانی که هوای نفس را سررشتهدار زندگی خود میکنند، الهشان هوای نفسشان است. آن کسانی که یک انسان سرکشِ متجاوز را در امور زندگی خود، دستش را باز میگذارند، الهشان همان شیطان است. آن کسانی که به سنتها و عقیدههای پوچ، به طور بیقید و شرط تسلیم میشوند، الهشان همان سنت و عقیده پوچ است. هر چه در وجود انسان و در زندگی انسان، بیقید و شرط دستش باز باشد و حکومت و تحکم بکند، او اله است.
اینجا میگوید که «لااله الا هو» هیچ الهی، هیچ معبودی به جز او نیست. یعنی چه نیست؟ یعنی در دنیا نیست؟ هزاران معبود بود در دنیا، سیصد و شصت تا در خودِ خانه کعبه آویزان و قرار داده شده بود، سیصد و شصت تا عروسک. همینقدر هم عروسکهای جاندار در دنیا، داشتند فرمانروایی میکردند؛ چطور الهی نیست! پس اینی که میگوید «لا اله الا هو» جز او الهی نیست؛ یعنی اله واقعی نیست، اله قانونی نیست، اله حقیقی نیست؛ یعنی هرکس دیگر را غیر از الله به الوهیت ـ به آن معنایی که گفتم ـ به معبودیت پذیرفتید، گناه کردید، بر خلاف حق، عملی انجام دادید؛ چون جز الله هیچ کس شایسته معبود بودن و الوهیت نیست.
خصوصیات الله در آیةالکرسی
«الله لا اله الا هو»، خصوصیت این الله، این اله یکتا و یگانه چیست؟ خصوصیاتش را مقداری میشمرد:
1. «الحی» زنده است
«الحی» زنده است؛ همه مردهاند، دیگران موجودات مرده و مُردارند، او زنده است. بیجانها که پیداست، با جانها هم مردهاند. با جانی که روزی نبوده و روز دیگری هم نخواهد بود، جانداری که جانش دائماً در تهدید است، موجود زندهای که زندگیاش با حرکت یک مو، با جنبش یک مغز گاهی تهدیدِ به فنا و نابودی میشود، این چه جور زندگیایست؟ زنده جاودان، زنده اصیل، زنده حقیقی، آن کسیست که حیات برای اوست و هدیه و عطیه و موهبت اوست به همه جانداران، و او خداست. «الحی» آن زنده
2. پایدار و پاینده
«القیوم» آن پایدار و پاینده. آنکسی که زندگی او دائمی و جاودانه و همیشگی است. آنکسی که زندگان به زندگی او زندهاند و اگر او نخواهد، اگر او اراده نکند، یک زنده و یک جلوه زندگی در جهان باقی نخواهد بود، «القیوم».
3.برائتِ الله از غفلت
«لاتأخذه سنة و لا نوم» چُرت و خواب او را نمیرباید؛ خواب سبک، چه برسد به خواب سنگین.
او را از خود نمیگیرد، یعنی چه؟ یعنی لحظهای غفلت، لحظهای بیتوجهی، در وجود او و در حیات او راه ندارد. موجودات دیگر، خداوندگاران دروغین غفلت میکنند از خودشان، از مردم تحت اختیارشان، از جهانی که در قبضه آنها هست، سراپا غفلتند، دائماً در غفلتند، آنجایی که ادعای آگاهی و اطلاع میکنند، آگاهی و اطلاعشان دروغین است. آنچه بر آنان غلبه دارد، غفلت است و نادانی است.
«الم تر الی الذین بدّلوا نعمت الله کفرا و احلّوا قومهم دار البوار* جهنّم یصلونها و بئس القرار»[7] که موسی بن جعفر صلوات الله علیه این آیه قرآن را برای هارونالرشید خواند. آیا ندیدی آن کسانی که نعمتهای خدا را کفران کردند، ناسپاسی کردند، قوم خود و دنبالهروان خود را به وادی نبود و نابودی و نیستی و هلاکت و بدبختی کشاندند؟ کجاست آن وادی بدبختی و نیستی؟ جهنم! خودشان هم وارد جهنم شدند، دنبالهروان بیچارهشان را هم دنبال خودشان به جهنم کشاندند و چه بد جایگاهیست جهنم. موسیبنجعفر صلوات الله علیه به هارون میگفت تو از آنهایی.[8] خب اگر هارون غافل نباشد، چرا خودش و مردمش را به دوزخ بکشاند؟ پس سراسر غفلتند خدایان دیگر.
بیخودی خداوندگاران دروغین
آن که او را غفلت نمیگیرد، حاکم واقعی این جهان است؛ یعنی الله، «لاتأخذه سنة و لا نوم»، به نظرتان نیاید که سنة یعنی چرت، خواب سبک و نوم، یعنی خواب معمولی یا سنگین را از خدا برداشتن و نفی کردن، چه لزومی داشت حالا اینجا؟ چرا؛ در بحثهای بعدی خواهیم دید.
چون هر اشارهای در توحید، هر نکتهای در توحید، اشاره به نفی الوهیت غیر خداست و اشاره به نقایص غیر خدا. هر چه درباره خدا اثبات میشود، آن چیزهاییست که درباره مدعیان الوهیت نفی میشود. آنچه در توحید گفته میشود، آن چیزهاییست که در زندگی عملی موحدان و خداپرستان باید منعکس بشود.
تمام خصوصیات و دقایق توحید باید در زندگی مردم موحد نمونههایش وجود داشته باشد، که این در بحثها و تلاوتهای بعدی میآید. بنابراین «الحی القیوم» اشاره است به غفلتها، خوابها، بی خودیهای خداوندان و خدواندگاران دروغین.
4. مالکیت و قدرتِ الله
«لا تأخذه سنه و لا نوم له ما فی السماوات و ما فی الارض» از آنِ اوست هر آنچه در آسمانهاست و هر آنچه در زمین است؛ ملک اوست، بنده اوست.
5. تمام عالم، یکسان در بندگی
«من ذالذی یشفع عنده الا باذنه» کیست که در مقابل او شفاعت کند، وساطت کند، جز به اذن او. هیچ قدرت دیگری سراغ نداریم ما که حتی به اندازه قدرت یک شفیع، بتواند در مقابل خدا عرض اندام بکند، اگر کسی شفاعت از دیگران میکند، باز به اذن خدا میکند. پیغمبران که شفاعت میکنند، اولیا و ائمه و صلحا و مؤمنین و شهدا که شفاعت میکنند پیش خدا، جز به اذن خدا نمیکنند؛ بنابراین آنها هم یک قدرتهایی در مقابل قدرت خدا، یک دکانهایی در مقابل خدا نیستند. چنین نیست که آنها هم یک دم و دستگاه جداگانهای در مقابل دم و دستگاه خدا باشند، نه؛ بندگان خدا هستند، منتها بندگان مورد لطف و محبت خدا.
«من ذا الذی یشفع عنده الا باذنه» کیست آن که شفاعت کند نزد او جز به اذن و رخصت او؟
6. محیطِ به تمام زندگی انسانهاست و موجودات
«یعلم ما بین ایدیهم و ما خلفهم» پیش روی آنها هر چه هست و پشت سر آنها، میداند، یعنی محیطِ به تمام زندگی انسانهاست و موجودات،«و لا یحیطون بشیء من علمه الا بما شاء» احاطه ندارند، گسترده نیست دانششان به چیزی از دانش پروردگار، مگر آنچه خود او بخواهد.
ببینید چطور تمام عالم را به دو صف تقسیم میکند. یک صف، صف خدا؛ یک صف، صف موجودات دیگر. در این صفِ دیگر، همه ذراتِ عالم بندگان خدایند در حد واحد. میخواهم بگویم از لحاظ بندگی خدا، بین دو موجود عالم هیچ امتیازی نیست. از این جهت که بنده خدا هستند، از این جهت که تحت قدرت و در قبضه خدایند، همه یکسانند، هم! حتی بزرگترین موجود عالم، عزیزترین و ارزشمندترین انسان تاریخ؛ یعنی وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه، از لحاظ بنده خدا بودن، تحت اختیار خدا بودن، عبد خدا بودن، مثل همه ذرات دیگر وجود است. همان اندازهای که آنها تحت اختیار خدایند، همان اندازه هم پیغمبر تحت اختیار خداست.
این جور نیست که یک نبیای، یک مقامی، یک انسان بزرگی، چون بزرگ است، چون زبده است، چون محبوب خداست، چون عزیز خداست، یک مایهای از قدرت در مقابل خدا داشته باشد، نه؛ بندگان دست بسته و تسلیم پروردگارند و بزرگیشان هم به همین است. در تشهد نماز میخوانید «اشهد ان محمد عبده و رسوله» بنده خدا بودن را جلوتر میآورید، شهادت میدهم که محمد عبد او، بنده او و پیامبر اوست. اول بنده بودن را ذکر میکنید.
7. گستردگی و جهانشمولی قدرت الله
«وسع کرسیه السماوات و الارض» گسترده است تحت قدرت او آسمانها را و زمین را «و لا یؤوده حفظهما» نگاهداری آسمانها و زمین بر او گران و دشوار نیست،
8. برتر و بلند مرتبه
«و هو العلی العظیم» اوست برتر و بلند قدر، اوست بزرگ و پرشکوه. از این آیات، شما از مجموع چه میفهمید؟ غیر از دقایقی که در آیه هست، غیر از نکات و ریزهکاریهایی که در هر جملهای هست. که یک مقداریاش را ممکن است شما بفهمید یا من بفهمم و دهها یا صدها دقیقه و نکته دیگر هست که جز بندگان برگزیده خدا کس دیگر نمیفهمد. از کله «الله لا اله الا هو»، امام سجاد یک لطایفی، یک دقایقی میفهمد که من و شما نمیفهمیم. غیر از این دقایق، غیر از نکات، غیر از مسائل اجتماعی یا اعتقادی که در اینجا هست، از مجموعش چه میفهمید؟
قدرت واحد و محکم در تمام هستی
از مجموع، بینش اسلام را در مورد خدا، خوب به دست میآورید و آن چیست؟ و آن این است که در همه منطقه وجود، یک قدرت به نام خداست، یک مرکزِ قدرت، یک کانونِ دانش و حیات و نیرو، به نام خدا. و در طرف مقابل، تمامِ پدیدهها رو به آن قدرت عظیم و جلیل، با حال مسکنت،[9] با حال عبودیت، با حال بندگی، همه و همه فرقی هم بین پدیدههای عالم، از جهت عبودیت در مقابل آن مرکز قدرت نیست. یک ذره کوچک تا یک کهکشان عظیم، یک انسان مؤمن یا یک انسان کافر، یک موجود بی ارزش یا یک انسان با ارزش، همگان در مقابل آن موجود، دست بسته، تسلیم، عبد، بنده، بردهاند، هر تعبیری که میخواهید بکنید.
آثار عملی فهم توحید
البته فهمیدن این موضوع دارای آثاریست در شناخت ایدئولوژی اسلام، در شناخت طرحهای عملی اسلام برای جامعه. به طور نمونه، مثلاً میتوانم این را حالا اشاره کنم که در ذهنتان یک برقی بزند، بدانید که فلسفهبافی نمیخواهیم بکنیم. وقتی دانستیم که همه انسانها فی الجمله در مقابل این قدرت و این مرکز نیرو علی السوائند،[10] دیگر معنی ندارد که امپراتور روم، والِریَن[11] مثلاً، در حال غرور و تکبر مجسمهاش را آنجا بسازند که یک بردهای، یک غلامی روی پایش افتاده. میگوییم چرا؟ به چه مناسبت؟ مگر این امپراتور عظیمالشأن، غیر از صف بندگان خدا، صف دیگری پیدا کرده؟ و مگر این انسانی که حالا روی پای امپراتور افتاده، دارد او را سجده میکند، دارد در مقابل او خضوع و خشوع میکند، غیر از صف بندگان، یک صف پایینتری، پستتری پیدا کرده؟ مگر هر دوی اینها وابسته به یک صف نیستند، پس این وضع چرا؟
ببینید اگر این جهانبینی، این بینش، این برداشت از جهان نباشد، امپراتورهای عالم، قلدرهای تاریخ، مالکان بزرگ و ثروتمندان و اشراف عظیمی که در طول تاریخ بودند، که هزاران و میلیونها بنده و برده و اسیرِ قدرت و مطیع امر و فرمان داشتند؛ اینها میتوانستند بگویند آقا، من تافته جدا بافتهای هستم، من غیر از آن هستم، او باید بیفتد روی پای من، من باید پایم را بگذارم روی سر او؛ من برای فرمان دادن آفریده شدم، او برای فرمان بردن آفریده شده؛ من برای آقا زیستن آفریده شدم، او برای بدبخت بودن ساخته شده؛ من بنده خدایی هستم که آن خدا قدرتش بیشتر است، او بنده یک خدایی است که آن عرضهاش کمتر است؛ مثل چیزی که بنیاسرائیل میگفتند. بنیاسرائیل میگفتند که خدای ما، خدای عالم، یَهُوَه[12] است و یَهُوَه لطفش به بنی اسرائیل بیشتر است. بتپرستان مشرک هندوستان میگفتند که جامعه به چهار طبقه تقسیم میشود، هر طبقهای ین خدای مخصوصی دارند و از یک جای مخصوصی آفریده شدهاند. اما بینش توحیدی خالص اسلامی میگوید تمام ممکنات و موجودات از یک جا، از یک مبدأ، از یک دست قدرت، آفریده و ساخته و پرداخته شدند؛ همه در مقابل او بندگان و بردگانند، همه در مقابل او اسیر قدرتند، همه باید فرمان او را ببرند. هیچکس حق ندارد سرش را به پای دیگری بگذارد، همچنانی که هیچ کس حق ندارد پایش را روی سر دیگری بگذارد. همانطوری که حق نداری پایت را روی سر کسی بگذاری، حق نداری سرت را روی پای کسی بگذاری. برای چه؟ برای خاطر اینکه بر خلاف حق و حقیقت عمل کردی در هر دو صورت. آن کسی که روی اسب نشسته است و بندگان و بردگان، زیر سم اسب او دست و پا میزنند، با آن بندگان و بردگان تفاوتی ندارد.
شفاعت و ارتباط آن با توحید
«وسع کرسیه السموات و الارض من ذا الذی یشفع عنده الا باذنه»، چه کسی به او نزدیکتر است؟ چه کسی در مقابل او یک قدرتی دارد؟ چه کسی میتواند در مقابل منِ او، منیّتی داشته باشد؟ بله «الا باذنه» کسانی میتوانند شفاعت کنند، اما به اذن خود او. او هرگز به جباران اذن شفاعت نمیدهد، به امامان اذن شفاعت میدهد. او هرگز به مفسدان اذن نزدیکی و رخصت شفاعت نمیدهد. به انبیا، به اولیا، به صلحا، به شهدا، به خاکسارانِ عالی مقام، آن بندگانی که زندگی دنیا بر آنها تلخ و زهرآگین گذشت، اما روحشان نیرومند شد؛ در راه وظیفه حرکت کردند، برخودشان دشوار و سخت گرفتند تا به سوی وظیفه یک قدم نزدیکتر شده باشند؛ آنها میتوانند، آنها میتوانند نزد خدا شفاعت کنند. تازه آنها هم علت اینکه میتوانند شفاعت کنند، این است که بیشتر بندگیِ خدا کردند؛ چون تحت قدرت خدا بیشتر خودشان را قرار دادند. هیچ کس مثل پیغمبر خدا در زمان پیغمبر عبودیت خدا نکرده، هیچ کس مثل امیر المؤمنین در زمان امیرالمؤمنین عبودیت خدا نکرده، هیچ کس مثل امام سجاد در زمان امام سجاد عبودیت خدا نکرده، این که پیغمبر بالاترینِ مردم است، علی بالاترینِ مردم است، امام سجاد بالاترین مردم است؛ نه برای خاطر اینکه شوشتری مقابل دزفولی فرض کنید؛[13] چون بندگی خدا بیشتر کردند، مقامشان بالاتر است، مقامشان ارجمندتر است. از وضع کلی این آیه ـ که آیة الکرسیست ـ این معنا بر میآید که پروردگار عالم، آن قدرت مطلق؛ و در مقابلش تمام موجودات، تمام تکوینات، همه عالم، عبد و مطیع و دست بسته و تسلیم؛ هر که میخواهد به او نزدیکتر بشود باید بیشتر عبد او باشد. این یک آیه.
تکذیب قاطع عقیده ابن الهی
آیه دیگر، در سوره مریم است، از سوره مریم انتخاب کردیم. آیه ۸۸ به بعد: «و قالوا اتخذ الرحمن ولدا» گفتند که خدای رحمان فرزندی گزیده است.
کفار به صورتهای گوناگون این حرف را زدهاند؛ مسیحیها یک جور، یهودیها یک جور، مشرکین قریش و مشرکین عربستان یکجور، مشرکان جاهای دیگر یکجور. بعضی میگفتند خدا دختر دارد، بعضی میگفتند پسر دارد، بعضی میگفتند دختر و پسر دارد، بعضی میگفتند یکی دارد، بعضی میگفتند بی نهایت دارد، عائله مند است! به هر صورت گفتند: «اتخذ الرحن ولدا» خدا فرزند دارد. فرزند دارد را، از چه باب میگفتند؟ این نکته را دقت کنید که فرزند داشتن خدا، که مورد ادعای یک عده مشرک یا مسیحی یا یهودی بود، به این معنا بود که در میان مخلوقات عالم، در میان موجودات یک نفری هست که نسبتش با خدا، نسبت بنده بودن نیست ـ دقت کنید ـ نسبت فرزند بودن است. آقازاده است، نه غلام؛ اگر چه آقا نیست.
یهودیها که میگفتند عُزَیرٌ بن الله، یعنی عزیر پیغمبر فرزند خداست، میخواستند بگویندکه اگر همه موجودات عالم بنده و برده خدا هستند، عزیر از این مقوله خارج است، او دیگر بنده خدا نیست، او آقازاده خداست، نور چشمیِ خداست. مسیحیها هم که درباره مسیح این حرف را میزدند، کفار هم که درباره لات و منات و عُزّی[14] میگفتند اینها دختران خدا هستند، مشرکان یونان و روم که آنها هم برای خدا، خدازاده و آقازادههای فراوانی قائل بودند، همه نظرشان این بود. یعنی در حقیقت این دو صفی که ما در نظر گرفتیم، یکی صف خدا و یکی صف همه بندگان و موجودات که همه در مقابل خدا خاضعند، این دو صف را، سه صفش میکردند، میگفتند بله، خدا، بندگان، زبدگان؛ فرزندی، آقازاده، خدازادهای، چیزی. آیات سوره مریم این مطلب را نفی میکند. تا آخر آیات درست دقت کنید.
«و قالوا اتخد الرحن ولدا» گفتند که خدای رحمان فرزندی انتخاب کرده و گرفتهاست؛ «لقد جئتم شیئا ادا» هر آینه آوردهاید سخنی سهمگین و سنگین. ببینید تعبیر خدا چیست؛ حرفِ گرانی، حرف سهمگین ارائه دادید. «تکاد السماوات یتفطرن منه و نتشق الارض و تخر الجبال هدا» کم مانده بود که آسمانها از یکدیگر بپاشد، بشکافد، و زمین از هم بدرد و کوهها در هم فرو ریزد. «ان دعوا للرحمن ولدا» که برای خدای رحمان فرزندی خواندند و معتقد شدند.
عقیده فاسد، مقدمه فساد جامعه
پیداست مسئله خیلی مهم است. خدا آن جور نیست که یک فحشی، یک حرف بدی، به او بر بخورد؛ احساساتی که نیست پروردگار عالم. آنچه که به عنوان عقیده به مردم میدهد، آن چیزیست که در تأمین هدفهای الهی دخالت دارد. آنچه هم که به عنوان عقیده فاسد نفی میکند، آن چیزیست که اعتقاد به آن، در تأمین فساد جامعه دخالت دارد، نفی عقیده فاسد به معنای نفی یک رگه فساد است در جامعه بشری. و اعتقاد به اینکه خدا ولد دارد، خدازاده و آقازاده دارد، فرزند دارد، اعتقاد به حد واسط بین خدا و بشر، حد فاصل، این اعتقاد مفاسدی دارد در جامعه، که البته این مفاسدش معلوم میشود تدریجاً در ضمن بحثهای توحیدی. این در حقیقت بهانهای است برای اینکه بندگان، غیر اینکه بنده خدا میشوند، بنده یکی دیگر هم بشوند.
«و ما ینبغی للرحمن ان یتخذ ولدا» شایسته نیست رحمان را که فرزندی بگیرد، «ان کل من فی السماوات و الارض الا آتی الرحمن عبدا» همه آنچه که در آسمان و زمینند، نیستند مگر فراهم آمدگان در مقابل خدا، به عنوان عبودیت و بندگی، همه عبدِ خدا هستند، همه بندگان خدایند. « لقد احصاهم و عدهم عدا» آنها را احصا کرده است؛ قبضه کرده است و شمرده است شمردنی. این هم این آیه دیگر که در سوره مریم بود.
خب، پس به طور خلاصه، بحثی که امروز داشتیم، حاصل به این صورت بود که توحید در جهانبینی اسلام یعنی چه و چیست؟ بررسی توحید به عنوان یکی از موارد اصول جهانبینی. فردا میرسیم ان شاءالله به بررسی توحید، به عنوان یکی از مواد اصول ایدئولوژی اسلام. ببینید با همدیگر اینها فرق دارند، این مقدمه اوست، این زمینه اوست. بینش اسلامی این است؛ دنیا را، جهان را، عالم وجود را، این جور میبیند. خب، حالا این بینش چه الهام میدهد به ما؟ چه خط سیری، چه نقشهای برای زندگی ارائه میدهد؟ آن چیست؟ توحید آنجا چه کاره است؟ توحید در ایدئولوژی اسلامی.
[1] ـ آزمایشگاه علمی و فنی
[2] ـ سوره مبارکه زمر / آیات 17 و 18
[3] ـ (و ص ف) دارنده صفتی
[4] ـ «اثبات وجود خدا» تألیف جان کلوور کتابی است مشمل بر چهل مقاله از دانشمندان علوم روز، درباره اثبات وجود خدا. این کتاب توسط آقایان احمد آرام، علی اکبر مجتهدی و سید مهدی امین ترجمه شده است.
[5] ـ (ق د س) پاک شمردن
[6] ـ بی قید و بند، بی چاک و بست
[7] ـ سوره مبارکه ابراهیم / آیات 28 و 29
[8] ـ تفسیر نور الثقلین / ذیل آیة 28 سوره ابراهیم
[9] ـ (ص ک ن) فقر، تنگدستی
[10] ـ برابر، یکسان
[11] ـ از امپراتوران بزرگ روم بوده است که مسیحیان را مورد آزار و اذیت بسیار قرار میداد. این پادشاه در اواخر عمرش در جنگی با ساسانیان اسیر شد. مسیحیان این اسارت را عقوبت الهی در حق والرین خواندند که مسیحیان را آزار می داد.
[12] ـ نام خدای تعالی نزد یهود. اسمی است که در تورات بر خدا اطلاق شده است که دلالت بر سرمدیت خدای یهود میکند.
[13] ـ مثالی است در معنای تفاخرها و تعصبای قومی بر یکدیگر.
[14] ـ در آیات 19 و 25 سوره مبارکه نجم نام این سه بت مشرکان ذکر شده است.
بسیار عالی خداقوت
سلام
مطالب عالی بود و نکات کلیدی خوب مشخص شدن.