عبادت و اطاعت انحصاری خدا | جلسه دهم طرح کلی اندیشه اسلامی

 

 

شنبه 11 رمضان المبارک 1353 شمسی

بسم الله الرحمن الرحیم

«هُنَالِكَ تَبْلُو كُلُّ نَفْسٍ مَّا أَسْلَفَتْ وَ رُدُّواْ إِلَى اللّهِ مَوْلاَهُمُ الْحَقِّ وَ ضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَفْتَرُونَ * قُلْ مَن يَرْزُقُكُم مِّنَ السَّمَاء وَ الأَرْضِ أَمَّن يَمْلِكُ السَّمْعَ والأَبْصَارَ وَ مَن يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيَّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ مَن يُدَبِّرُ الأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللّهُ فَقُلْ أَفَلاَ تَتَّقُونَ»

سوره مبارکه یونس آیه 30 و 31

همان‌طوری که عرض کردیم، بحث توحید در قرآن یک بحث بسیار طولانی و مفصلی­‌ست. می‌­توان گفت که طولانی­‌ترن و مفصل‌­ترین بحثی که در سراسر قرآن انجام گرفته، بحث توحید است؛ یعنی حتی بحث نبوت با همه دور و درازی‌­اش، با همه داستان­‌ها و قضایای پیامبران که به عنوان عبرت‌آموزی نقل شده در مواردی، باز تکیه‌­ای که روی توحید و مسئله وجود خدا و مخصوصاً مسئله نفی شرک، به صورت­‌های گوناگون انجام گرفته، در قرآن به کلی بی­ مثل و بی­‌مانند است؛ هم از لحاظ لحنِ سخن، هم از لحاظ تعداد آیات. البته به فراخور گسترش بحث، مسائل هم در زمینه توحید فراوان‌­تر و متعددتر می‌­شود. فقط چند مسئله‌­ای را ما در اینجا می­‌توانیم با استشهادِ به آیات مطرح کنیم، نه همه مسائلی را که درباره توحید یا در پیرامون توحید می‌­توان مطرح و بحث کرد.

ما به نظر­مان این جور می­‌رسد که اگر می‌­پذیریم و قبول می­‌کنیم که

توحید، علاوه بر اینکه یک بینش است، یک برداشتِ از واقعیت است؛ علاوه بر این، یک شناخت عمل زار و زندگی‌­ساز است.

ـ این تعبیراتی‌­ست که در روزهای گذشته تا حدودی روشن و اثبات شد ـ اگر قبول می‌­کنیم که توحید، عقیده‌­ای‌ست که متضمن تعهدی و مسئولیتی‌­ست؛ باید جستجو کنیم، این تعهد را، این مسئولیت­‌هایی که در دل توحید مُنظَوی[1] مندرج است، اینها را پیدا کنیم و به صورت ماده ماده و جمله جمله و فصل فصل، هر کدامی را تیتری قرار بدهیم و در قرآن یا در مجموعه منابع اسلامی، یعنی قرآن و حدیث، آن را تتبّع[2] و پیگیری کنیم. خواهش می‌­کنم برادران و خواهران یا اکثریت این جور باشند، دقت کنید که کلمات و تعبیراتی که بنده می‌­کنم ـ که سعی می­‌کنم حساب شده باشد تعبیرات ـ سعی کنید درست در ذهن بسپارید و آنچه را که منظور هست، روی آن تکیه و تأمل و تدبر انجام بگیرد.

توحید تعهدآور است

سخن در این است که توحید اگر قرار شد که یک عقیده‌­ای باشد که به دنبال خود تعهدی را و مسئولیتی را و تکلیفی را، برای معتقدِ به این عقیده به ارمغان می‌­آورد، پس باید فهمید، دانست، که این مسئولیت و این تعهد و این تکلیف­‌ها چیست بالاخره. آیا این تعهد در همین خلاصه می‌­شود که ما به زبان یا به دل و به فکر، این عقیده را بپذیریم؟ یعنی خودِ اعتقاد، یک مسئولیتی‌­ست؟ یا از منطقه فکر و دل بیرون­‌تر می­‌آید حد و قلمرویِ این مسئولیت، اما در اعمال شخصی، مثلاً موحد، یک سلسله تکالیفی را به مقتضای توحید بر دوش خود دارد، از جمله اینکه نماز بخواند، از جمله اینکه نام خدا را در آغاز و انجام هر کاری بیاورد، از جمله اینکه مثلاً فرض کنید گوسفند را، ذبیحه را جز به نام خدا نکشد و از این قبیل، در همین حد خلاصه می­‌شود؟ یا نه،

مهم ترین تعهد که توحید به جامعه موحد می‌دهد عبارتند از :

 

تعهدی که توحید و فرد موحد یا به جامعه موحد می‌­دهد، از حد فرمان‌های شخصی و تکالیف فردی بالاتر است. تعهدی که توحید به یک جامعه موحد می‌­دهد، شامل­ مهم‌ترین، کلی‌­ترین، بزرگ‌­ترین، اوّلی‌ترین و اساسی‌­ترین مسائل یک جامعه است

، مثل چه؟ مثل حکومت، مثل اقتصاد، مثل روابط بین‌الملل، مثل روابط افراد با یکدیگر، که اینها مهم‌ترین حقوق اساسی­‌ست برای اداره و زندگی یک جامعه.

ما معتقدیم که تعهدِ توحید و مسئولیتی که بارِ دوش موحد می‌­شود، مسئولیتی‌­ست در حدّ تکالیفِ اساسی و حقوقِ اساسیِ یک جامعه.

 

قواره جامعه توحیدی ؛ یکتاپرستی و یکتاگرایی

با یک کلمه مطلب را عرض بکنم تا بعد بپردازیم به مسائل ریزتر و فرعی‌ترش یا مشخص‌­تر و جزئی‌ترش. در یک کلمه، قیافه و اندامِ جامعه توحیدی، با قیافه و اندام جامعه غیر توحیدی متفاوت است. این جور نیست که اگر در یک جامعه توحیدی، یک قانونی اجرا می­‌شود، آن قانون یا ده‌­تا مثل آن قانون در یک جامعه غیر توحیدی اجرا شد، آن هم توحیدی‌ست، نه.

قواره جامعه توحیدی، شکلِ قرار گرفتن اجزایِ این جامعه، اندامِ عمومی اجتماعی که بر اساس توحید و یکتا پرستی و یکتا گرایی‌­ست، با غیر این‌چنین جامعه‌­ای به کلی متفاوت است. در یک کلمه، آنچه که امروز به آن می‌­گویند نظام اجتماعی.

نظم اجتماعی و سیستم اجتماعی و شکلِ اجتماعیِ جامعه توحیدی یک چیزی‌­ست به کلی مغایر و مباین[3] و احیاناً متعارض و متضاد با جامعه غیر توحیدی؛ در یک جمله، مطلب این است. شما این کلمه را بشکافید، در دل نظم اجتماعی و قواره اجتماعی و اندام­‌های اجتماعی، حرف­‌ها و بحث­‌ها هست که می‌­توان با استمداد از فرهنگ­‌های جدید و نوینِ رایج دنیا و بیشتر با استمداد از قرآن و منابع حدیث، این مسائل را فهمید و درک کرد. این کلیِ مطلب.

موارد قطعنامه توحیدی

اما به طور جزئی­‌تر و خصوصی‌­تر و مشخص‌­تر عرض کنم، ما توحید را به صورت یک قطعنامه‌­ای که دارای موادی هست، عرض می­‌کنیم و مواد این قطعنامه را یکی یکی بیان می­‌کنیم. قطعنامه توحیدی چه موادی دارد؟ همان‌طوری که بعد از مذاکرات گوناگون بین دو گروه، دو جبهه، دو آدم، قراردادهای لازم الاجرا به صورت قطعنامه­‌ای صادر می­‌شود؛ موحدین عالم هم از طرف پرودگارشان، از طرف خدایِ توحید ملزمند که این قطعنامه را مورد عمل و اجرا قرار بدهند.

اصل اول: به غیر از خدا کس دیگر عبودیت و اطلاعت غیر ممکن

اولین ماده این قطعنامه، در این تلاوت امروز بایستی روشن بشود؛ بنابر اصل توحید، انسان­‌ها حق ندارند هیچ‌کس و هیچ‌چیز که گفتیم، دامنه‌­اش خیلی وسیع است. ببینید عبودیت و اطاعت کجاها صدق می‌­کند.

مصادیق عبودیت و اطاعت

«الم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لا تعبدوا الشیطان»[4] آیا من پیمان نگرفتم از شما و قرار نبستیم با شما، ای فرزندان آدم که شیطان را عبودیت نکنید؟ عبودیتِ شیطان، که درباره شیطان گاهی در ضمن بحث‌­های گوناگون توضیح دادیم.

شیطان یک نیرو شرآفرین و سرانگیز خارج از وجود انسان

شیطان عبارت از جناب ابلیس نیست یا یک چیز پنهان و مخفی که به چشم نمی‌­آید، به دست لمس نمی­‌شود، در همه جای زندگی آدم هم ممکن است پیدا باشد،، فقط این نیست. شیطان یک چیز وسیعی‌­ست، یک مفهوم عامی‌ست. شیطان یعنی نیروهای شرانگیز و شرآفرینِ خارج از وجود انسان. نیروهای شرآفرین، اما این نیروها خارج از محدوده وجود خود آدم، این می­‌شود شیطان. اگر بخواهیم تعریف کنیم، می‌­­توانیم این‌جوری تعریف کنیم: نیروهای شرانگیز و شر آفرینِ دورنیِ انسان. نفس و شیطان، نفس امّاره، شیطان؛ این از داخل، آن از خارج. این دوتا نیروهای فساد آفرینند، نیروهای شرآفرینند، نیروهای انحراف و انحطاط آفرینند.

شیطان یعنی هر آن چیزی که خارج از وجود توست و در راهِ تو اخلال می­‌کند، شر می­‌آفریند، شعله بر­می‌­انگیزد، خار راه می‌­شود، گرگ و دزدِ راه را به وجود می‌آورد

؛ این شیطان است. در بحث مربوط به پیامبری و نبوت، در همین سلسه تلاوت و تدبرِ در آیات قرآن کریم، می­‌رسیم و این آیه را ان­شاءالله آنجا ترجمه خواهم کرد برایتان؛ همه پیغمبرانی که مبعوث شدند از طرف پرودگار، دشمنانی داشتند از شیطان­‌های جن و انس.[5] البته این دشمن­‌ها را بعد مشخص می­‌کنیم که چه کسانی بودند، چه جور آدم­‌هایی بودند، از چه گروه‌­ها و طبقاتی بودند و چرا دشمنی می­‌کردند. شیطان این مفهوم عام است.

عدم اطاعت از نیرو شر آفرین

«ان لاتعبدوا الشیطان»، یعنی چه؟ عبودیت نکنید، سر سپرده و مطیع نگردید آن نیروهای شر آفرین را. و توحید یعنی این. این‌که می‌­گویم توحید یعنی این، نه اینکه همه توحید این است، نه؛ رقائق و دقائق[6] توحید به جای خود، رویه­‌های و بدنه­‌های دیگر توحید که شاید بعضی را خود ما هم بحث کنیم در آینده، آن هم به جای خود، این هم یک بدنه و یک رویه و یک نما از استوانه توحید است؛ اطاعت نکردن، عبودیت نکردن، متحمل تحملات نشدن.

یک حدیثی­‌ست شاید مکرر در مواردی خوانده باشم، الآن هم جای خواندن همین حدیث است که از قول امام علیه السلام نقل شده در کتب معتبره ما، از جمله در کافیِ شریف، اصول کافی، که امام علیه‌السلام نقل می­‌کند به عنوان حدیث قدسی، در چند جمله، در چند عبارت، و آنچه که به نظر من مانده و نزدیک‌­ترین و مفصل­‌ترین عبارات است این است که «لاعذّبنّ کل رعیة فی الاسلام دانت بولایة کل امام جائر لیس من الله و ان کانت الرعیة فی اعمالها برة تقیة و لاعفون عن کل رعیة فی الاسلام دانت بولایة کل امام عادل من الله و ان کانت الرعیة فی انفسها ظالمة مسیئة»[7]، ترجمه حدیث یا بهتر این است که مضمون اجمالی حدیث را بگویم:

اطاعتِ آن قدرتی که از سوی خدا و نماینده خدا باشد، اطاعتِ از آن مرکزی که آن مرکز، از مرکز قدرت پروردگار الهام نگرفته باشد، این در حدّ شرک است یا خود شرک است.

 

 

اطاعتِ آن قدرتی که از سوی خدا و نماینده خدا باشد، اطاعتِ از آن مرکزی که آن مرکز، از مرکز قدرت پروردگار الهام نگرفته باشد، این در حدّ شرک است یا خود شرک است. | جلسه دهم طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
اثر از آقای تهرانی

 

 

؛ برای خاطر اینکه ولو مردمی که این کار را انجام می‌­دهند و مبتلای به این درد، به این بلا، به این نابسامانی بزرگ اجتماعی هستند، در کارهای شخصی خودشان آدم­‌های مرتب و منظمی باشند، «برة تقیة» با پروا، پرهیزگار، مراقب، اما این بلای بزرگ موجب می­‌شود که خدای متعال نظر لطف و رحمت را از این امت برگیرد، آنان را معذَّب، معاقب،[8] مبتلای به نقمت[9] خود قرار دهد. این حدیث است.

آفت اطاعت از غیر خدا مانع رشد و رسیدن به تکامل

چرا؟ برای خاطر این است که

اطاعت غیر خدا، عبودیت غیر خدا، منافی‌­ست با آن هدفی که خدا انسان را برای آن هدف آفریده‌است

 

 

اطاعت غیر خدا، عبودیت غیر خدا، منافی‌­ست با آن هدفی که خدا انسان را برای آن هدف آفریده‌است. | جلسه دهم طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
اثر از مرضیه راضی

 

؛ منافی­‌ست با تکامل و تعالی انسان، منافی­‌ست با آزادی و وارستگی انسان. آن آزادی و وارستگی‌ای که مقدمه اوج گیری انسان است که اگر آن آزادی­‌ها نباشد، اسارت‌­ها به جای آزادی، پاگیر و دامن‌گیر انسان باشد، انسان نمی­‌تواند به آن پرواز مورد نظر نائل بیاید، نمی‌تواند آن اوجی را که خدا برایش معین کرده است بگیرد، نمی‌­تواند رشد کند، نمی­‌تواند به تکامل برسد. مثل گیاهی که رویش سرپوشی گذاشته باشند. مثل گیاهی که به پائین ساقه‌اش یک سیم محکمی بسته باشند. مثل گیاهی که ده‌­ها وسایلِ منعِ از رویش را در اطرافش به وجود آورده باشند. این گیاه نمی­‌تواند رشد کند، وقتی رشد نکرد، میوه نمی‌­دهد، وقتی که میوه ندارد، بودنش چه فایده دارد، آمدنش چه اثری دارد، پس چرا آمد؟ چرا ظاهر شد؟ جز برای این بود که بنا بود میوه بدهد؟ اطاعت غیر خدا و عبودیت غیر خدا، یک چنین آفتی‌ست برای انسان. به هر حال در این زمینه، در سرتاسر قرآن، آیات فراوانی وجود دارد.

حالا بنده بدون اینکه خیلی تفحص [10] کرده باشم، یعنی با یک مختصر فَحصی، این آیات به نظرم رسید که اینجا ذکر بشود. حالا اجازه بدهید که اصل برنامه‌­مان را شروع کنیم، آیات را ترجمه کنیم، منظور اساسی این است. یک قدری با آهنگ توحید در قرآن باید آشنا شد. بدجوری ما در زمینه شناخت معارف اسلامی از قرآن دور افتادیم یا سرگرم شدیم به یک سلسله پندارهای عامیانه و سست که در پوچی و بی اساسی و بی بنیادی، از هر پوچی، پوچ­‌تر است و توأم با خرافات، توآم با پندارهای باطل، و همین بود که این ظاهرِ فریبنده و باطن پوچ، در مقابل موج‌­های مادی­‌گری تاب و توان نیاورد و دیدیم که چگونه از بین رفت. یا سرگرم شدیم به این پندارها یا در نقطه مقابل، سرگرم شدیم به استدلالات خشکِ بی روحِ بی‌­اثرِ بی مسئولیت در زمینه توحید.

چه بحث‌­های فلسفیِ بی‌­اثر و خشکی! ببینید چقدر درباره توحید بحث کردند متکلمین و چقدر این بحث‌­ها در تشکیل و ایجاد یک جامعه توحیدی بی­‌اثر بود. اگر چنانچه درباره یک مسئله‌­ای که مربوط به زندگی‌­ست، صد سال بحث بشود، مگر ممکن است بعد از صد سال در زندگی یک اثری نبخشد؟ صدها سال به صورت خشک، به صورت فریبنده از لحاظ ظاهر و بی‌مغزِ از نظر باطن، به صورت مجرد، فارغ، فارغِ از ارتباطاتِ با دنیای واقعیت و خارج، بحث کردند، اما الآن که ما برای بنای یک زندگیِ نو می‌خواهیم از توحید مدد بگیریم، وقتی نگاه می‌­کنیم به آن بحث­‌ها، می‌بینیم هیچ ارتباطی ندارد؛ به قول خودمان کَالحَجَر فی جنب الانسان.[11] آن همه بحث­‌ها، آن دور و تسلسل و آن حرف‌­ها و خب؛ حالا از این توحید می‌­خواهیم ما برای دنیای خارج استفاده کنیم، چه داریم؟ در حالی که اگر به قرآن برمی‌گشتیم، اگر توحید را از قرآن می­‌خواستیم، قرآن ابعاد و رویه‌­های و اندام­‌های مختلف این پیکر و این هیکل، این بنای توحید را، در ضمن صدها آیه، با بهترین بیان، با رساترین شیوه‌­ها بیان کرده. آن وقت معلوم می­‌شود که زندگی توحیدی و انسان موحد کیست.

حالا به هر صورت؛ این یک قسمت از این آیات است، که با تدبر بایستی آیات توحید را بیشتر نگاه کرد. بنده حالا این چند آیه را برایتان معنا می­‌کنم فقط.

«و یوم نحشرهم جمیعا»[12]، سخن از قیامت است؛ آن روزی که گرد آوردیم خلایق را همگان، «ثم نقول للذین اشرکوا» پس بگوییم به آنان که شرک آوردند، برای خدا شریک قائل شدند، «مکانکم انتم و شرکاؤکم» در جایِ خود، شما و شریکان‌تان، با حالتی تحکم‌آمیز، با لحنی عتاب‌آمیز، بمانید در جایِ خودتان، شما و شریکان پنداری­تان، آنهایی که رقیب و هم‌آورد و همباز خدا دانستید، «مکانکم انتم و شرکاؤکم فزیلنا بینهم» میان آنان و شریکان پنداری که برای خدا فرض کرده بودند، جدایی می‌­اندازیم. اینجا شما می­‌فهمید، با یک نظر خیلی عادی و سطحی که این شریک‌­ها، آن کسانی که به شراکت خدا انتخاب شده بودند، در قیامت، غیر از آن هُبَلِ عقیقیِ بی‌جان است، او که دیگر حشر ندارد. او که داخل آدم نیست به قول معروف و معمول، که بیاورند و بگویند به جای خود، بایست! یا منات یا لات، که منات بت مخصوصی­‌ست، مجسمه مثلاً یک دختری­‌ست یا یک فرشته‌­ای‌­ست مثلاً لات فرشتة دیگری‌­ست، هُبَل همین جور، عُزّی همین‌جور، صحبتِ این‌ها نیست. صحبت نیست، صحبت آن انسانی­‌ست که به شرکت و رقابتِ با خدا انتخاب شده. به آن‌ها گفته می­‌شود که در جایِ خود متوقف بشوید، ایست!

اولین سخن عتاب‌آمیزی که نفیِ قدرت معبودانِ غیر خدا را واضح می‌­کند در قیامت، همین است، در جایِ خود! ببینید، این در قیامت چه اثری خواهد داشت؟ به من و شما دارد این جوری می‌­گوید؛ می­‌گوید آن رقیبی که برای خدا تصور کرده بود آن عربِ مشرک یا آن عجمِ مشرک، چه ایرانی­‌اش، چه رومی‌­اش، چه حبشی­‌اش، چه هندی‌اش، چه مصری‌­اش، آن رقیبی که برای خدا تصور کرده بود و او را به رقابت و شرکت با خدا انتخاب کرده بود، در قیامت وضعش این است؛ او و پیروانش در یک کناری، با ایستِ الهی، با خطابِ عتاب‌آمیز و قهر‌آمیزِ الهی، یک کناری می‌­ایستند.

«فزیلنا بینهم» میان آنان جدایی می‌افکنیم و «وقال شرکاؤهم ما کنتم ایانا تعبدون» شریکان، رقیبانِ پنداری، با ناسپاسیِ هر چه تمام‌­تر رو می­‌کنند به پیروانشان، می­‌گویند که شما ما را عبادت نمی­‌کردید در دنیا. مثل متهمی که از ناچاری، برای اینکه گناه را از گردن خودش برطرف کند، به هر وسیله‌­ای، به هر سخنی متشبث[13] می­‌شود. همان‌طوری که در بحث دیروز، در آن مکالمه‌­ای که به نظرم آیاتش را دیروز خواندیم و همان طوری که در مکالمات دیگری که در قرآن هست؛ «قال الذین استضعفوا للذین استکبروا بل مکر الیل و النهار»[14] تا آخر.

آن گروه‌­هایی که گمراهی‌­هایشان متقابل بوده، در قیامت به جان هم می‌افتند، در مقابل هم صف‌آرایی می‌کنند. آن کسی که شرک ورزیده برای خدا و شریک گرفته، می‌­خواهد گریبان آن شریک را بگیرد و او را به زمین بکوید؛ بگوید من تو را به جای خدا قبول کرده بودم و حالا به این بلا دچار شدم. آن کسی هم که در دنیا مورد عبودیت و پرستش بوده، او هم برای تبرئه خودش حاضر است با ناسپاسی هر چه تمام‌­تر، علاقه­‌مندان و تابعان و متابعان دنیای خودش را رد کند، از آنها بی‌زاری و تبرّی بجوید. «ما کنتم ایانا تعبدون» شما ما را عبودیت نمی­‌کردید.

«فکفی بالله شهیدا بیننا و بینکم»، از زبان شریکان است: میان ما و شما، خدا به گواهی بس، «ان کنا عن عبادتکم لغافلین» که ما از پرستش شما غافل بودیم، اصلاً ملتفت نبودیم که شما نظر عبودیت و بندگی در مقابل ما برای خودتان دارید. این حرفِ آن شریکان.

«هنالک تبلوا کل نفس ما اسلفت» این‌جاست که می‌­آزماید هر نفسی، هر انسانی، آنچه را که از پیش به انجام رسانده است. کارهایی که در دنیا انجام گرفته، آنجا مورد آزمایش و آزمون خودِ انسان قرار می­‌گیرد. «هنالک تبلوا کل نفس ما اسلفت» آنجا می‌­آزماید هر نفسی، آنچه را که از پیش انجام داده، «و ردوا الی الله مولاهم الحق» بازگردانیده می­‌شوند همگان به سوی خدا که مولا و سرپرست و آقای حقیقی آن‌هاست.

«و ضل عنهم ما کانوا یفترون» آنچه را که به افترا و بهتان می­‌گفتند و می‌بستند، از آنان گم و ناپدید خواهد شد. همه آن چیزهایی که به عنوان یک انگیزه‌­ای برای اطاعت غیر خدا در دل انسان بود، فراموش می‌­شود. همه آن چیزهایی که به صورت بهانه و عذری برای عبودیت غیر خدا در دلِ انسان بود و آدم فکر می­‌کرد که در قیامت حربه دست او خواهد شد، از دست انسان گرفته خواهد شد. انسان گاهی اوقات برای اینکه برای شرک خود بهانه‌­ای بتراشد و عذری بیندیشد، فکرها و پندارها و خیال­‌ها می­‌کند و پیش خودش بهانه‌­ها پیدا می­‌کند. عذرهایی موجّه و شرعی درست می‌کند. روز قیامت که روز دادگاه است، تا انسان می‌­آید این عذرها را اول، دوم، سوم، چهارم، پنجم ردیف کرده، بشمرد، می­‌بیند که همه‌­اش نیست، همه‌­اش پوچ، همه‌­اش خراب، همه‌­اش باطل. «و ضل عنهم ما کانوا یفترون» و احتمال دیگری در معنای آیه؛ انسان را دنیا پشتیبان­‌ها، متّکاها[15] برای خود فرض می‌­کند، همان‌­هایی که عبادت‌شان م­ی‌کند، همان­‌هایی که اطاعت و عبودیت‌شان می­‌کند، دلش به آنها گرم است؛ اما روز قیامت این همه دلگرمی و پشت­گرمی، این همه حامی و پشتیبان، نمی­‌توانند بازی از دوش او بردارند، بیچاره! «و ضل عنهم ما کانوا یفترون».

عبودیت و اطاعت فقط مخصوص خداست

توجه کنید، استدلالات قرآن این جوری است. از یک کنار، از یک گوشه قضیه، مطلب را اثبات می‌­کند. گاهی خیلی رویاروی استدلال نمی‌­کند، زمینه استدلالِ مغزیِ خودِ آدم را، قرآن گاهی برای انسان فراهم می­‌کند. اینجا خدای متعال در این آیات می­‌خواهد ثابت کند که فقط در مقابل خدا باید اطاعت و عبودیت کرد؛ از این راه وارد می‌­شود. «قل من یرزقکم من السماء و الارض» بگو چه کسی روزی می­‌دهد شما را از آسمان و زمین؟ از آسمان، باران حیات بخش و زندگی بخش؛ از زمین، مواد حیاتی، «امن یملک السمع و الابصار» یا کیست آن کسی که مالک است شنوایی و بینایی­‌ها را؟ سمع را با گوش اشتباه نکنید. اسم این جارحه مخصوص که ما در فارسی به آن می‌گوییم گوش، در عربی اُذُن است. سمع، حالت شنوایی است، قدرت شنوایی‌ست؛ اگر هم بر این اطلاق شود، به آن اعتبار است. آن کسی که گوشش را مثلاً بریده‌­اند، نمی­‌گویند سمعش را بریده‌­اند، می­‌گویند اُذُنش را بریده‌­اند. اسم این جارحه مخصوص سمع نیست؛ همچنانی که بَصَر. بَصَر به معنای این عضو معین و مخصوص که ما به آن می­‌گوییم چشم نیست؛ به معنای دید است، بینایی ست، آن روح است و این عضو جسم. اگر چنانچه به این عضو هم بگویند بَصَر، به اعتبار همان دارا بودن چشم است. مثلاً به چشم  کور نمی‌­گویند بَصَر. «امن یملک السمع و الابصار» یا کیست که مالک و در قبضه ملکیت اقتدار اوست، قوه شنوایی و بینایی­‌ها؟ آن کیست که به شما این درک و فهم و نیرو را داده؟ کیست که می­‌تواند آن را از شما بگیرد؟ در حقیقت این آیه دارد اشاره می‌­کند به داشتن بصیرت، به داشتن نیروی فهم و خِرَد، که ای انسان که بناست حالا فکر کنی و جواب این سؤال را به ما بدهی، تو دارای سمعی و دارای بصری.

«و من یخرج الحی من المیت» و کیست آن که برون می‌­آورد زنده را از مرده. زنده ظاهری را از مرده ظاهری؛ زنی می­‌میرد در حالی که حامله است مثلاً بعد بچه او زنده است، او را از یک مادر مرده بیرون می‌­آوردند. احتمال دیگر؛ از نطفه مرده، از جسم مرده، از چیزی که در او جان نیست، زنده به در می­‌آوریم. از این زمین مرده، از زمینی که اگر چه گنجینه هزاران ماده حیات بخش و زندگی افزاست، اما خودش مرده است، از دل او بیرون آوردیم شما را و الآن هم داریم بیرون می­‌آوریم انسان­ها را.

انسان­ها مایه اصلی و ریشه اولی­‌شان چیست

انسان­ها مایه اصلی و ریشه اولی‌­شان چیست؟ جز همین مواد حیاتی و غذایی که از ارض و از زمین است؟ پس «یخرج الحی من المیت» با چند احتمال که همه احتمالات قابل قبول است. «و یخرج المیت من الحی» و کیست که به در می‌­آورد، برون می‌کشد، مرده را از زنده؟ یعنی بچه مرده را از شکم مادر زنده، یعنی انسان بد و روح مرده را از انسان زنده و دارای روح زنده و از این قبیل تعبیراتی و احتمالاتی که به ذهن انسان می­‌رسد. به هر حال نشانه کمال قدرت پروردگار است؛ یک چیز زنده را از یک چیز مرده‌­ای بیرون آوردن، یک چیز مرده را از یک چیز زنده‌­ای خارج کردن، این نشانه کمالِ قدرتمندی و قبضه نیرومند قدرت خداست.

«و من یدبر الامر» کیست که امر تکوینی عالم را تدبیر می­‌کند؟ کیست که این نیروی جاذبه را در زمین قرار می­‌دهد تا انسان بتواند در آن زندگی کند؟ کیست که در زمین و در دریا و در کوه، استعدادهای­ زندگی به ودیعه می‌گذارد؟ کیست که به انسان نیروی استخراج می‌­دهد؟ کیست که این خورشید و ماه ستارگان و جهان­‌های دور و دور و دوردست­‌تر را با نظم و ترتیب شگفت‌­آوری به وجود می­‌آورد؟ کیست که آن ماه را در یک حد معینی از زمین قرار می‌­دهد، که اگر پیش از آن قرار می‌­داد، زندگی انسان در زمین ممکن نبود؛ به خاطر اینکه آب دریا سراسر سطح زمین را می­‌گرفت. و اگر دورتر بود، باز زندگی ممکن نبود؛ برای خاطر اینکه آب در سطح زمین باقی نمی‌­ماند و در اعماق زمین فرو می‌رفت. کیست آن کسی که خورشید را می‌­سازد، در حد معینی از زمین قرار می‌­دهد که اگر از آن حد بیشتر به زمین نزدیک بود، زمین از گرما و اگر کمتر به زمین نزدیک بود، زمین از سرما قابل سکونت نمی­‌بود، و از این قبیل. 

حالا درباره هنر و قدرت پروردگار چه بگوییم! این قدر این کتاب­‌های صادر شده و نوشته شده از دست دانشمندان علوم تجربیِ عالم در این قرن ما، در قرن بیستم، این قدر مطلب زیاد است که مثل من، یک گوینده‌­ای بخواهد بیاید اینجا بایستد، باید چندین روز فقط نقل بکند، که بنده هم با این کارها خیلی موافق نیستم. «من یدبر الامر»، این سؤال در ضمن اینکه از مشرکانِ زمان نزول وحی بود، از من و شما هم در قرن بیستم هست. «من یدبر الامر» کیست که دارد همه عالم را تدبیر می­‌کند؟ از دلِ ذرات تا اعماق دنیاهای دوردست را او دارد می­‌گرداند با دستِ قدرت. «من یدبر الامر»، کیست؟ بی‌­تعصب، بی‌­غرض، آگاهانه فکر کن تا جواب واقعی را پیدا کنی. «فسیقولون الله» خواهند گفت «الله». بعضی فکر نکرده می­‌گویند «الله» که عقیده­‌شان این بود، در همان زمان هم بوده؛ بنده یک خرده فکر می‌­کنم، دقت می‌­کنم، «فسیقولون الله»، می­‌گویم خداست.

این انتظام عجیب عالم تکوین از سوی خداست و بس.

این دست قدرت اوست که دارد این گردونه را می­‌گرداند. آنچه که می‌­بینم و مشاهده می­‌کنیم با چشم طبیعی و چشم غیر طبیعی و آنچه امروز نمی‌بینیم، لکن ده‌­ها سال دیگر بر اثر پیشرفت دانش خواهیم دید، جز زاییده‌­ها و پدید آمده­‌های قدرت خدا، چیز دیگری نیستند «فسیقولون الله».

مالک ؛ قدرت در اختیا ر خدا

خب، حالا که خداست، «فقل»، همین جا گریبان‌شان را بگیر پیغمر ما، ای مُبّشر دعوت ما، ای مسئولِ کمالِ انسان، «فقل» بگو: «افلا تتقون»؟ آیا تقوا و پروا نمی­‌کنید؟ یعنی چه؟ یعنی پروا نمی­‌کنید از این خدای عظیم، از این خدای عظمت آفرین، که غیر او را در اطاعت، در عبودیت شریک او قرار می­‌دهید؟ ببینید، اگر تدبیر تکوینی [16] عالم به دست اوست، چرا تدبیر تشریعی[17] عالم به دست او نباشد؟ من یک وقتی در آن مسجد،[18] سوره تبارک را معنا می­‌کردم، یادتان هست؟ «تبارک الذی بیده الملک و هو علی کل شیء قدیر* الذی خلق الموت و الحیاة لیبلوکم ایکم احسن عملا» بعد وارد بیان کیفیت تکوین عالم و سماوات و ارضین و این حرف­‌ها شدم، اما اولش چیست؟ «تبارک الذی بیده الملک» ملک یعنی حکومت، یعنی قدرت در اختیار اوست. کدام قدرت؟ قدرت تکوین برای اوست، قدرت تشریع هم برای اوست. آن کسی که تکوین عالم را می­‌آراید، چرا در تشریع عالم میدان به دیگری بدهد؟ آن هم دیگری که خود، ساخته و پرداخته اوست. آن کسی که قوانین و سنت­‌های طبیعی را در جهان و انسان، او به وجود آورده و آفریده، چرا جَعل و تشریع قوانین مدنی و جزایی و غیره و غیره را به دست افراد ضعیف و عقل­‌های ناقص و دانش‌­های محدود و اراده‌­های ضعیفی، امثال بشر و بشر معمولی بدهد، چرا؟ چرا خودش جامعه را اداره نکند؟ چرا خودش قانون نگذارد؟ چرا خودش قدرت نگاهبان و پاسدار قانون را معین نکند و از او حمایت نکند؟ امامت، ولایت، چرا نکند؟ چرا امام قرار ندهد؟ چرا وَ لِّی من قبل الله[19] قرار ندهد؟ بگذارد به عهده عقول ناقص مردم، چرا؟ «فذلکم الله ربکم الحق فماذا بعد الحق الا الضلال فانی تصرفون». که گفتم دو، سه آیه را اینجا نیاوردیم که مورد نظر ما نبود.

بعد می­‌رسد به آیه چهارمِ بعد از این. البته این آیاتی که ما ترجمه نکردیم، در تلاوت، تلاوت‌­گر عزیزمان امروز تلاوت خواهند کرد که شما گوش بکنید و با توجه به این ترجمه­‌هایی هم که در این قرآن‌­ها هست، استفاده خواهید کرد. «قل هل ممن شرکائکم من یهدی الی الحق»[20] ، پیغمبر ما! باز با این‌ها به عنوان ارشاد، به عنوان تعلیم و آموزش، سخن بگو، بگو «هل من شرکائکم من یهدی الی الحق» آیا در میان این شریکان پنداری که برای خدا معین کردید و تصور کردید، کسی را سراغ دارید که به سوی حق، انسان­‌ها را هدایت بکند؟ دارید کسی را؟ مسلّم است که ـ مسلّم که عرض می‌کنم یعنی به اطمینان، به احتمال قوی ـ منظور در اینجا باز بت­‌ها و آن سنگ و چوب و این حرف­‌ها نیستد. کسی در مورد آنها احتمال هدایت نمی‌داد که این‌ها مردم را هدایت می‌کند. خب چه جوری هدایت می‌کنند؟ پیداست که منظور در اینجا بت‌­های جان‌دار است، آن کسانی که اقتداری از اقتدارات و قدرتی از قدرت­‌ها در قبضه آنها بوده، یا مذهبی یا دنیایی که در آن ورق بعدی نوشتیم.[21] یعنی مثل فرعون مثلاً، یعنی مثل فرض کنید شریح قاضی در زمان خودش، یا هر کس دیگری در آن زمینه، در این مایه.

«قل هل من شرکائکم من یهدی الی الحق» در میان این کسانی که شما رقیب و شریک و هماورد خدا قرار دادید، آیا کسی هست ک مردم را به سوی حق هدایت بکند؟ اینجا جواب این مشرکین چیست؟ ممکن است این‌ها در جواب بگویند بله؛ اصلاً این‌هایی که ما انتخاب کردیم، حق، اصلاً حقّ مجسمند خودشان؛ هدایت که هیچ، بالاتر از هدایت هم می­‌کنند. لذاست که جواب آنها نقل نمی‌­شود. غلط می‌­کنند، آنها غلط می­‌کنند که برای شریکانِ خدا هدایت‌گری قائلند. تو خودت در جوابشان بگو:

«قل الله یهدی للحق» بگو خداست که هدایت و راهبری می­‌کند انسان­‌ها و خردها را به سوی حق. چرا؟ برای خاطر اینکه حق را خدا آفریده. دقائقِ حق را خدا می­‌داند و خدا مردم را به حق دعوت می­‌کند.

 

 

 

«قل الله یهدی للحق» بگو خداست که هدایت و راهبری می­‌کند انسان­‌ها و خردها را به سوی حق. چرا؟ برای خاطر اینکه حق را خدا آفریده. دقائقِ حق را خدا می­‌داند و خدا مردم را به حق دعوت می­‌کند.| جلسه دهم طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
اثر از خانم شجاعی

 

«قل الله یهدی للحق» بگو خداست که هدایت و راهبری می­‌کند انسان­‌ها و خردها را به سوی حق. چرا؟ برای خاطر اینکه حق را خدا آفریده. دقائقِ حق را خدا می­‌داند و خدا مردم را به حق دعوت می­‌کند. | جلسه دهم طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن

 

 

کسی که در مقابل خدا بود، قهراً در مقابل حق، به چیزی دعوت می‌کند، پس خداست فقط آن کسی که به حق فرا می­‌خواند.

خب، حالا که معلوم شد خدا به سوی حق دعوت می‌­کند و رقیبانِ پنداری چنین نمی­‌کنند، «افمن یهدی الی الحق»، این استنتاجی‌­ست که با عقل و خرد و هوش خداداد انسانی باید کرد و استفاده کرد، «افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع» آیا آن که به سوی حق راهبری می‌­کند، شایسته‌­تر است که متابعت شود، «امن لا یهدی الا ان یهدی» یا آن کسی که خود راه نمی‌یابد، مگر آنکه کسی دست او را بگیرد ببرد. آخر از چه کسی باید پیروی کرد؟ دنبال چه کسی باید رفت؟ دنبالِ خدا که خود آفریننده حق و راهبر به سوی حق و راهنمای حق است؟ یا دنبال آن کسی که اگر بخواهد به حق برسد، دست خودش را هم باید بگیرند و ببرند؟ کوری دگر عصاکش کور دگر شود[22]. او می­‌خواهد ما را هدایت بکند؟ خودش مجبور است هدایت بشود، کسی باید او را هدایت بکند. حالا اینجا به نظر شما صحبت از کیست؟ این شریکی از می­‌تواند مردم را هدایت بکند یا نمی‌­تواند، اگر بخواهد هدایت بشود، باید دستش را بگیرند ببرند، این شریک چه جور آدمی می‌­تواند باشد؟ چه جور موجودی می‌تواند باشد؟ آیا مراد آن گاوِ هندوها و گاو پرست‌­هاست؟ یا مراد آن مجسمه­‌ای­‌ست که مشرک قُرَشی[23] و غیر قرشی می‌­پرستید؟ یا مراد آتش مقدس مزدائیان[24] است؟ زرتشتیان است؟ یا مراد مجسمه­‌های داخل کنائس[25] یهود یا در بت‌کده‌های روم و یونان است؟ مسلماً اینها هیچ‌کدام نیست. آنی که می‌­توان گفت رهبری می­‌کند یا نمی­‌کند، اگر بخواهد راه بیابد، باید دستش را بگیرند و ببرند، او انسانی­‌ست که مدعیِ رهبری­‌ست؛ مدعی آن است که جامعه را به سعادت می­‌رساند. قرآن می­‌خواهد بگوید خدا انسان را به سعادت می‌­رساند، خدا انسان را به سرچشمه حقیقت نائل می‌­کند، انسان را به حق می‌­رساند. آن کسانی که خودشان از خودشان چیزی ندارند، نمی­‌توانند، «امن لا یهدی الا ان یهدی فما لکم» چیست شما را؟ یعنی ای مردمی که نمی‌­اندیشید و درک نمی‌کنید «کیف تحکمون» چگونه حکم می­‌کنید؟ چگونه حکم می­‌کنید؟ چطور برای غیر خدا میدان و مجال قائل می‌شوید؟ این یک کلمه درباره توحید.

(البته بحثی که فردا ان‌شاءالله داریم، باز در همین زمینه است با یک مقدار تلاوت، یک چیز دیگر هم آن پایین بود، این عبارت را بگذارید بخوانم، که دیگر حالا وقت ندارم خیلی صحبت بکنم در اطرافش.) نفی عبودیت خدانماها؛ خدانما، آن کسانی که خدانمایی می­‌کنند، خداگونگی به خودشان می­‌دهند، موجوداتی که بت‌های جاندار بشر بودند در طول تاریخ. نفی عبودیت خدانماها، چه در لباس قدرت­‌های مذهبی، در پرانتز: احبار و رهبان، و چه در لباس قدرت‌های دنیایی، در پرانتز طاغوت، ملأ، مُترِف.[26]

در پیشنهاد اسلام به اهل کتاب ـ که اسلام یک وقتی یک پیشنهادی به اهل کتاب کرده ـ که در قرآن آن پیشنهاد هست، نفی اطاعت قدرت‌­های غیر الهی در آن آیه به این صورت آمده که «قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمة سواء بیینا و بینکم الا تعبد الا الله و لا نشرک به شیئا و لا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله»[27] که خودتان نگاه می­‌کنید.

[1] ـ (ط وی) پیچیده شد

[2] ـ  (ت ب ع) به دنبال چیزی رفتن

[3] ـ (ب ی ن) مخالف، جدا

[4] ـ سوره مبارکه یس / آیه 60

[5] ـ سوره مبارکه انعام / آیه 112: «وکذلک جعلنا لکل نبی عدوا شیاطین الانس و الجن» و بدین گونه برای هر پیامبری دشمنی از شیطان­‌های انس و جن بر­گماشتیم.

[6] ـ (رق ق) (د ق ق) رقت از نظر معنا مثل دقت است، ولی دقت جایی استفاده می‌­شود که مراعات همه جوانب کار بشود و رقت به اعتبار عمق در کار است.

[7] ـ امام باقر، حدیث شماره 32

[8] ـ (ع ق ب) شکنجه شده، عذاب شده

[9] ـ (ن ق م) عقوبت، عذاب

[10] ـ (ف ح ص) جستجو کردن، تحقیق کردن

[11] ـ همانند سنگی در کنار آسمان

[12] ـ سوره مبارکه یونس / آیات 28 تا 32

[13] ـ (ش ب ث) چنگ زننده

[14] ـ سوره مبارکه سبا / آیه 33: و کسانی که زیر دست بودند به کسانی که برتری داشتند، می­‌گویند: «بلکه نیرنگ شب و روز شما بود.»

[15] ـ (و ک ء) تکیه گاه

[16] ـ (ک و ن) ساختن، ایجاد کردن

[17] ـ (ش ر ع) قانونگذاری

[18] ـ مسجد کرامت، مشهد مقدس

[19] ـ ولیّ از جانب خدا

[20] ـ سورة مبارکه یونس / آیه 35

[21] ـ به پلی کپی انتهای جلسه مراجعه بفرمایید.

[22] ـ جاهل برو ز مرشد بی معرفت چه فیض             کوری کجا عصاکش کوری دگر شود (کلیم کاشانی)

[23] ـ منسوب به قبیله قریشی

[24] ـ آیینی است که در ایران باستان و میان اقوام هند و آریایی رایج بوده است. بعدها این آیین در ایران به وسیله زرتشت تغییراتی یافته است. آتش در این آیین نماد پاکی است.

[25] ـ جمع کنیسه، عبادتگاه یهودیان

[26] ـ (م ل ء) بزرگان و برجستگان قوم (ت رف) ثروت اندوزان و اشراف قوم

[27] ـ  سوره مبارکه آل عمران / آیه 64

1 1 رای
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها