جلسه نهم طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن | توحید در ایدئولوژی اسلام

توحید در ایدئولوژی اسلام | جلسه نهم طرح کلی اندیشه اسلامی

فهرست مطالب

 

جلسه نهم، توحید در ایدئولوژی اسلام

جمعه 10 رمضان المبارک 1353 شمسی

بسم الله الرحمن الرحیم

«وَمِنَ النَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ اللّهِ أَندَاداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللّهِ وَ الَّذِينَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلّهِ وَ لَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِيعاً وَ أَنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ»

سوره مبارکه بقره آیه 165

تفاوت دیدگاه مادی و الهی

الهی می‌­گوید ماورای آنچه ما می‌بینیم، حقیقی هست برتر و عظیم­‌تر از آنچه مشاهده می‌­کنیم و اگر آن حقیقت نمی‌­بود، این پدیده­ ها صورت نمی­‌گرفت.

مادی می­‌گوید نه؛ ما غیر از آنچه که می‌­بینیم، به چیزی معتقد و پایبند نمی‌­توانیم شویم. در لابراتوارها و آزمایشگاه­‌ها هم هر چه که گشتیم، از این موجودی که شما می‌گویید اثری و خبری ندیدیم. دعوای مادی و الهی بماند برای کتاب‌­ها و بحث‌­هایی که مخصوص این جهت هستند.

عدم نفی خداوند توسط مادی‌گرایان

ما عقیده‌­مان این است که مادیون روزگار ماـ کار به دیموکرات تاریخ نداریم، ذیمقراطیس[1] یا فلان دانشمند مادیِ ملحدِ دیگر که ده قرن پیش، بیست قرن پیش، سی قرن پیش، زندگی می­‌کرده، با او بحثی نداریم، او مرد و استخوانش هم خاک شد معتقدیم که مادی زمان ما، اگر می­‌گوید خدا نیست، اگر معتقد است که ماورای این عالم، حقیقت دیگری وجود ندارد، در حقیقت چون از مکتب الهی سرخوردگی فکری و سرخوردگی روحی دارد، این حرف را می­زند.
او چون معتقد است که بنای امروزی جهان و اراده انسان­‌ها و استقرار عدل و برداشتن تبعیض، جز در سایه‌‌ یک طرز فکر مادی و ماتریالیستی[2] امکان ندارد، از این نظر از مکتب الهیون رو برمی­‌گرداند. اگر چنانچه در وضع فکری آن کسانی که به بعضی از ایسم­‌های زمان ما، از پنجاه، شصت سال پیش به این طرف، گرویده­‌اند، درست دقت بکنیم، یک مطالعه‌­ای بکنیم، می­‌یابیم که مطلب همینی‌­ست که ما عرض کردیم. نه از باب این است که با خدا یک لَجی دارند، یا چون استدلال قانع کننده فکری بر وجود خدا ندارند، خدا را رد کرده‌­‌ند یا قبول نکرده­‌اند. غالباً استدلال فکری بر آن طرف قضیه هم نیست، بر نفی خدا اصلاً استدلالی وجود ندارد، نه حالا و نه در گذشته.
یک نفر را شما پیدا نمی­‌کنید که بگوید من می­‌گویم خدا نیست به این دلیل، یک نفر! در میان تمام مادیون عالم، از روز اول تا حالا، یک نفر نیست که بگوید من ثابت می­‌کنم خدا نیست به این دلیل. کسی که در این زمینه سخنی دارد، می­‌گوید من برایم ثابت نشده که هست، نفهمیدم، قبول نکردم استدلالِ بودنش را. و قرآن هم به همین حقیقت اشاره می­کند: «اِن هُم اِلّا یَظُنّونَ»[3] اینها فقط دنبال پندار و گمانند، وإلا نفی نمی­‌توانند بکنند خدا را با دلیل نفی بکنند.

علت گرایش به مکاتب مادی؛ عدم شناخت دین

پس بر اثر نداشتن یک فلسفه خردپسند نیست، بر اثر داشتن یک فلسفه خرد‌پسند در طرف مادی‌گری هم نیست، آنچه که هست، این است در مورد مادی روزگار ما، و این نکته‌­ای­‌ست. علت گرایشش به چیزی که به آن مکتب مادی می­‌گوید، این است که خیال می‌­کند، امروز این مکتب مادی، بهتر می­‌تواند دنیا را اداره کند. می‌­گوید بهتر می­‌تواند ظلم را از بین ببرد، بهتر می‌­تواند تبعیض و نابرابری را نابود کند، بهتر می­‌تواند ظلم و خودکامگی را ریشه‌کن و زایل و فانی کند. می­‌گوید دین این کارها را نمی‌­تواند بکند. چرا می‌­گوید دین نمی­‌تواند این کارها را بکند؟ برای خاطر اینکه از دین، از مفهوم شایع و رایج دین، چیزی نمی‌­داند، جز آنچه که در دست مردم کوچه و بازار، به صورت سنتی و تقلیدی مشاهده کرده؛ خلاصه از دین خبری ندارد، اطلاعی ندارد. اگر از او بپرسند دین چیست؛ یک سلسله مظاهری را اسم می‌­آورد، می­‌گوید اینها دین است؛ و چون اینها مخدر است، چون اینها برادر و برابر با ظلم و ظالم است، چون اینها نمی‌­تواند گره­‌ای از کار فروبسته مردم بگشاید[4]، پس رها کن.

پیداست که وقتی با یک چنین منطقی انسان رو به رو می‌­شود، بهترین پاسخ و درست­‌ترین پاسخ این است که بله؛
اگر دینی را پیدا کردید که با ظالم ساخت، با مستبد همکاری کرد، با مظلوم یک لحظه کنار نیامد، یک گره از کار فروبسته مردم نگشود، برای امروز و فردای مردم، خشخاشی، ذره مثقالی،[5] سود نداشت؛ تو هم از طرف ما وکیل، اگر چنین دینی را پیدا کردی، هر جا پیدا کردی، رَدّش کن، یک لحظه این دین را نپذیر. برای خاطر اینکه دین اگر از سوی خداست، این جوری نیست.

اگر دینی را پیدا کردید که با ظالم ساخت، با مستبد همکاری کرد، با مظلوم یک لحظه کنار نیامد، یک گره از کار فروبسته مردم نگشود، برای امروز و فردای مردم، خشخاشی، ذره مثقالی،[5] سود نداشت؛ تو هم از طرف ما وکیل، اگر چنین دینی را پیدا کردی، هر جا پیدا کردی، رَدّش کن، یک لحظه این دین را نپذیر. برای خاطر اینکه دین اگر از سوی خداست، این جوری نیست. | جلسه نهم طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن

اسلام راستین در اداره امور انسان‌ها ناتوان نیست

 دینی که خدا می‌­فرستد اَلَکی که نیست، نشانه دارد، خصوصیت دارد، مُهر استاندارد دارد، اگر این مهر استاندارد با یک دینی تطبیق کرد، آن را ما قبول می‌­کنیم، اگر تطبیق نکرد، قبول نمی‌­کنیم. (که من درباره نبوت و نبی، وقتی که صحبت بکنم ان شااللّه در سلسله بحث‌­های قرآنی، این معنا را آنجا شاید با تفضیل بیشتری به عرض برسانم.)

قرآن می­‌گوید «لَقَد اَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیِّناتِ» [6] فرستادیم پیامبران خود را با برهان‌­های روشن، «وَ اَنزَلنا مَعَهُمُ الکِتابَ وَ المیزانَ» با آنها مجموعه‌ی فکری و وسایل عملی را، وسایلی که بتواند میان مردم، در اختلافاتشان حکم کند و قضاوت کند، به طرف مردم فرستادیم. چرا این کارها را کردیم؟ «رُسُلَنا»، نه فقط یک پیغمبر، نه فقط موسی، نه فقط پیغمبر خاتم، نه فقط عیسی،
«اَرسَلنا رُسُلَنا» همه پیغمبرها با این منظور و با این ایده و با این هدف فرستاده شدند.
چیست آن هدف؟ «لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ» تا انسان­‌ها بر اساس قسط و عدل و داد زندگی بکنند.

 

«اَرسَلنا رُسُلَنا» همه پیغمبرها با این منظور و با این ایده و با این هدف فرستاده شدند.
چیست آن هدف؟ «لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ» تا انسان­‌ها بر اساس قسط و عدل و داد زندگی بکنند.| جلسه نهم طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
اثر از مرضیه منصوری

 

 

دین این است. اگر دینی دیدی که در جهت عکس فلسفه ادیان حرکت می­‌کند، بدان یا الهی نیست یا خرابش کردند. اگر دیدید بر خلاف فلسفه و جهت مشی پیغمبران الهی و رسولان الهی دارد مشی می­‌کند، بدان که مسلّم زاییده وحیِ پروردگاری و پیغمبران نیست. این خیلی روشن است.

پس ای مادی! ـ روی سخن با آنهاست ـ ای مادی! ای کسی که می‌­گویی من دین را دیدم که از اداره اجتماعات بشری ناتوان است؛ می‌­پرسیم کدام دین را؟ دین اسلام را؟ اسلام راستین را؟ وحی محمدی را؟ شیوه زندگی حاکمانه علوی را؟ اینها را دیدی با اداره امور انسان‌­ها مغایرت دارد؟ بیا ثابت کن، کجایش مغایرت دارد؟ اسلامی که می‌­آید تبعیض را بر­می­دارد، اختلاف طبقاتی را در بحبوحه اختلاف طبقاتی جهان نفی می‌­کند، ثروت­‌های تقسیم شده به ناحق را روی هم می­‌ریزد و سرانه تقسیم می‌­کند، فرصت­‌ها و امکانات برابر به بشر می‌­دهد، حکومت را از دست طواغیت بشری می­‌گیرد و به دست قانون عادلانه خدا می‌­سپارد، انسان پَست را، انسان تو سری خور را، انسان برده گیر و برده شو را، انسانی را که برای خاطر یک کلمه حرف، برای خاطر یک آفرین، برای خاطر یک فلز پول، دست به پست‌­ترین جنایت­‌ها می­زد، این انسان پست و ذلیل و خوار را تکریم می­‌کند، بالا می‌­آورد، عزیز می­‌کند، او را با فضائل اخلاقی و انسانی می‌­آراید. و این همه را، در سایه یک نظام عادلانه و متقن تأمین می­‌کند.

تربیت نبوی در قالب نظام‌سازی اجتماعی

تربیت فردی هم نیست تربیت پیغمبر؛ دست یکی یکی را بگیر و ببر گوشه صندوق خانه بنشان، به گوششان ورد بخوان تا درست بشوند، تا آدم بشوند، این جوری هم نیست؛ موعظه­‌گری هم نیست که پیغمبر بنشیند به مردم موعظه کند؛ مردم اینجوری بد است، آن جوری کنید؛ نظام اجتماعی­‌ست. شالوده اجتماع اسلامی را مثل پولادی مستحکم، با شکل و قالبی معین ریخت پیغمبر، در فضای جاهلی آن روز. بعد انسان­‌ها را آورد در این قالب، انسان­‌ها را آورد در این مسیر و در این مجرا. و در این مسیر آوردن همان بود و آدم شدن و انسان­  شدن­ همان. پس اگر می­‌گویی دین اسلامی که دین واقعیِ اسلام است، با این خصوصیات است، این جور می­‌گویی که با ترقّی انسان و با عدالت و با استقرار امنیت و با تأمین نیازهای بشری، با همدیگر هم تراز نیستند، نه؛ این را قبول نداریم، این بی­‌انصافی است، این بی‌­انصافی است.

دینی که کمک‌کار ظلم و ستم باشد، دین نیست

اگر دانشمندی که در محیط پوشالی مسیحیت رشد کرده است و از مظاهر دینی، جز شفاعت­‌های دروغین مسیح و بخشش گناه فروختن قبال­ه‌های بهشت با پول، چیزی ندیده است، او اگر به خود حق می­داد راجع به دین این حرف را بگوید، تو که صد سال، هشتاد سال، پنجاه سال بعد از او داری زندگی می­‌کنی و در دورانی زندگی می­‌کنی که اسلام کم و بیش دارد خودش را نشان می‌­دهد، و شیرین­‌ترین و عزیزترین جلوه­‌های انسانی را در افق جهان از خود بروز داده است و می­‌دهد، تو حق نداری این حرف را بزنی. اگر این است مُرادت، نه، این درست نیست. اما اگر می­‌گویی دین‌­های پوشالی، دین‌­های دروغی، دین­‌های خوش ظاهر و بد باطن، دین­‌هایی که مردم را همه جا به رَخوت­‌ها و انظلام­‌ها[7] و بدبینی‌­ها و تفرقه‌­ها و برادرکشی­‌ها می­‌کشاند، دینی که به فقر می­گوید اگر غنا نداری، اگر پول نداری، نمی‌­خواهد در راه پول تلاش کنی، و به غنی می­‌گوید در مقابل آنچه داری، یک مقداری به کلیسا یا فلان مؤسسه مذهبیِ دیگر بده، کفاره همه ظلم­‌هایی که در راه تحصیل این پول مرتکب شدی خواهد بود؛ اگر این دین را می­‌گویی، این دین را ما هم با تو هم صداییم و هر دو پیرو قرآنیم، «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا اِنَّ کثیراً مِنَ الاَحبارِ وَ الرُّهبانِ لَیَأکُلونَ اَموالَ النّاسِ بِالباطِلِ وَ یَصُدّونَ عَن سَبیلِ اللّهِ» ای کسانی که ایمان آورده‌­‌اید، بسیاری از عالمان و زاهدان یهودی و مسیحی اموال مردم را بدون استحقاق می­‌خورند، «لَیَأکُلونَ»، به این هم اکتفا نمی­‌کنند، «وَ یَصُدّونَ عَن سَبیلِ اللّهِ» راه مردم را هم به سوی تکامل و تعالی می‌­بُرد. این را قرآن دارد می‌گوید. ما هم با تو هم صداییم، آن دینی که آن­جوری باشد، دین نیست. آن دینی که آن جوری باشد، هر بی‌دینی‌­ای از آن بهتر است؛ برای خاطر اینکه بی‌­دینی‌­ها احیاناً دیگر کمک کار ظلم­‌ها و ستم‌­ها نمی‌­شوند، اما این چنین دینی وسیل‌ه­ای، عصایی، سلاحی در دست آنها هم ممکن است بشود.                                     

خب، این به طور خلاصه یک کلیاتی بود در زمینه اعتقاد به توحید، به صورت یک بینش، به معنای پاسخٍ به یک سؤال، آیا خدا هست یا خدا نیست؟ آیا ماورای این عالم ماده خبری هست؟ دست قدرتی هست یا نیست؟ در مقام پاسخ به این سؤال گفتم که الهی این جور می­‌گوید، مادی آن جور می‌­گوید و جنگ الهی و مادی را عذر بنه[8] و بگذار برای کتاب‌­ها، آن مقداری که به ما ارتباط پیدا می­‌کرد، در دو کلمه گفتیم.

مسئله‌ی توحید؛ تعیین‌کننده مسیر زندگی

خب، نکته بسیار مهم (که بنده اگر چنانچه امروز نتوانم همه این بحثی را که در اینجا نوشتیم بگویم مانعی ندارد، برای خاطر اینکه این بحث دنباله خواهد داشت، فردا هم با شما هستیم ان شاءالله اگر خدا بخواهد. این مطالبی که به صورت مُقدّمی و به صورت کلیات مطلب باید همگان بدانند، آن‌ها را بایستی بگویم. چون روز جمعه است، بعضی از آقایان ممکن است که امروز توانسته باشید بیایید، فردا نتوانید) یک مسائلی است که برای همه، در زمینه تفکرات اسلامی لازم است، این‌ها را باید همه بدانند، باید بفهمند، یکی­‌اش این است؛ من می‌گویم آقایان، توحید را که مطرح می‌­کنید به صورت یک پاسخ خشکِ ساده به یک سؤال علمی و مغزی مطرح نکنید؛ بلکه به صورت یک مسئله­‌ای که دانستنش و ندانستنش حیاتی‌­ست، تعیین‌کننده است، آن جوری مطرح کنید. حالا توضیح می­‌دهم.

یک وقت شما در یک راهی دارید می­‌روید؛ با یک رفیقی، با یک همسفر و همگامی، در یک راهی دارید حرکت می‌کنید و می‌­روید، با همدیگر بحثتان می­‌افتد. شما می­‌گویید که آقا، زمین­‌های دو طرف این جاده به نظر من شوره­‌زار است، اصلاً در اینجا محصولی به دست نمی­‌آید. او می­‌گوید نه آقا، زمین­‌های دو طرف این جاده اتفاقاً آمادگی کاملی دارد برای کشت فلان چیز. شما می­‌گویید، او می­‌گوید؛ شما دلیل می‌­آورید، او دلیل می­‌آورد؛ خب، این بحث چقدر اهمیت دارد؟ دارید می‌­روید دیگر. اتومبیل آقایان با سرعت صدو بیست دارد از این جاده رد می­‌شود. نه الآن بناست بنشینید آنجا خاکش را آزمایش کنید، نه بناست یک تکه از این زمین­‌ها را بخرید تا بعد بیایید اینجا چغندر کاری کنید، نه بناست استشهاد و استعلامی را که درباره این زمین‌­ها می­‌شود جواب بدهید، هیچ اثری برای شما ندارد این سؤال و جواب. همین اندازه پاسخی‌ست به یک سؤال، جوابی­‌ست در مقابل یک مطلبی که مطرح شده است و بس، هیچ چیز دیگری نیست. اگر چنانچه شما گفتی و ثابت کردی که این خاک­‌ها لم یزرع[9] و بی حاصل است، یا او ثابت کرد که نه خیر، اینجاها چغندرِ بسیار عالی و جالبی در می‌­آید و سبز می­‌شود؛ هر کدام از شماها که حرفتان را ثابت بکنید، راهتان، کارتان، حرکت کنونی­‌تان تغییری پیدا نمی­‌کند. این جوری نیست که اگر ثابت شد لم یزرع است، بگویید خب، حالا که لم یزرع است پس برگردیم، نه خیر؛ به اینجا کاری نداشتید، یا اگر ثابت شد که اینجا حاصلخیز است، بگویید خیلی خب حالا که حاصلخیز است، بیا دو رکعت نماز پای این زمین حاصلخیز بخوانیم، نه خیر؛ هیچ تأثیری ندارد. اگر شما غالب بشوید و ثابت کنید حرفتان را، او غالب بشود و ثابت کند حرفش را، هیچ گونه تأثیری در حرکت شما، در این سفری که دارید می‌­روید، در آینده شما، در رفاقت شما، در هیچی ندارد. این جور بحث، یک جور سؤال، یک جور پاسخ به یک سؤال.

یک وقت هست که شما دو نفر، در ماشین نشستید، همین ماشین با همین سرعت در همین جاده دارد حرکت می­‌کند، یکهو رفیقتان می‌­گوید که به نظر من این جاده­‌ای که ما داریم می‌­رویم، می­‌رسد به شمال، در حالی که هدف شما جنوب است. شما می‌­گویید نه خیر آقا، این جاده­‌ای که ما داریم می­‌رویم، می‌­رسد به جنوب. او می‌گوید نه، شما می‌­گویید نه؛ این بحث بین شما دو نفر در می­‌گیرد. اگر او ثابت کند حرفش را، سرِ ماشین را باید برگرداند، از این طرف باید رفت، این طرف کاری نداشتی. اگر شما ثابت کنید حرفتان را، با همین رویه، با همین روش، بلکه یک خرده هم تندتر، بایستی راهتان را بگیرید و پیش بروید. الآن همین دودلی میان شما و دو زبانی که به وجود آمد، اولین اثرش این است که راننده پایش می‌­رود روی ترمز، یک خرده شُلِش می‌­کند؛ ببینیم حالا کجا می­‌رویم، بالاخره به مقصد می­‌رسیم یا نمی‌­رسیم. این را می‌­گویند سؤال و جوابی و بحثی که پاسخ آن بحث و نتیجه آن بحث، تعیین کننده است. بحث توحید این جوری است.

اعتقاد راستین به توحید؛ موثر در زندگی فردی و اجتماعی

آن جوری که مردم عادی و معمولی، یا بی کاران اجتماعی و افراد غیر مسئول و غیر متعهد، توحید را مطرح می‌کنند، فرق دارد با آن­جوری که یک آدم متعهد باید مسئله توحید برایش مطرح بشود. یک آدم غیر متعهد و غیر مسئول توحید را این­جوری مطرح می­‌کند؛ آیا خدایی هست یا نیست؟ خب، حالا هست، چه کار کنیم؟ نیست، چه کار کنیم؟ در وضع زندگی چه تأثیری، در نظام اجتماعی چه تغییر و تبدیلی ایجاد می­‌کند؟ اگر خدا بود، وضع سیستم سرمایه­‌داری فلان قدرت بزرگ یا فلان ابر قدرت چه جوری می‌­شود؟ رییس جمهوری که سر کار آمد در فلان کشور، اگر معتقد بود خدا هست، چه جوری عمل می‌­کند؟ اگر معتقد بود خدا نیست، چه جوری عمل می‌کند؟ آیا هیچ فرقی می‌­کند؟

خداشناسی و خدا پرستی‌­ای که قبول کردن یک طرف در او، در سرنوشت کارتل­‌ها[10] و تراست‌­ها[11] و سرمایه داری­‌ها و تبعیض‌­ها، تفاوتی و اثری نگذارد؛ آن خدا پرستی، آن اعتقاد به توحید، مثل اعتقاد به حاصلخیز بودن این زمینی‌ست که از کنارش داریم می‌­گذریم، برای ما فایده­‌ای ندارد، اثری ندارد. چه فایده دارد که فلان رهبر سیاسیِ فلان کشور، معتقد به خداست، در حالی که خداپرستی برای او فقط یک پاسخی به یک سؤال خشکِ مغزی­‌ست و نه چیزی بالاتر؟ آن وقتی خدا پرست بودن، موحد بودن، برای یک جمعیت و یک گروه مهم است، مؤثر است، مفید است، لازم است، حیاتی­‌ست، که توحید را برای خاطر آثارش، برای خاطر آنچه بر توحید مترتب می‌شود، برای نظامی که توحید پیشنهاد می‌­کند، برای شکلی از زندگی که توحید ارائه می­‌دهد، برای این چیزهایش مطرح کنند و بفهمند و درک کنند. این خیلی مسئله مهمی­­‌ست به نظر ما.

ما توحید را به خیالمان می‌­آید که یک چیزی­‌ست که فقط در مغزمان بایستی روشن کنیم، مسلّم کنیم؛ به زندگی که رسیدیم، این توحید در زندگی دیگر هیچ اثری ندارد؛ اگر هم اثر داشته باشد، در زندگی شخصی­‌ست، در زندگی اجتماعی نیست. بنده موحد هم که باشم، همان سرمایه و همان اتومبیل و همان شرکت و همان کارخانه و همان وضعِ رابطه با کارگر و همان وضع رابطه با زمین را خواهیم داشت که اگر موحد نمی‌­بودم. شما ببینید در کشورهای سرمایه­‌داریِ عالَم، در این قدرت‌­های عظیمی که نامشان و آوازه­‌شان شرق و غرب را پر کرده، دو نفر آدم سرمایه­‌دار را، دو تا تاجر بزرگ را، دوتا کارخانه­‌دار بزرگ را، دوتا از این سلطان­‌های صنایع را به قول خودشان، در نظر بگیرید، یکی را فرض کنید معتقد است به خدا، یکی را مادی؛ در رفتار اینها چه تفاوتی هست؟ حالا اگر چنانچه آن کسی که معتقد به خداست، روز یکشنبه رفت به کلیسا و چند شاهی[12] پول هم به آن راهب بدبختِ نگون بخت آنجا داد، که یک مقدار از گناهانش را برایش ببخشد، جاده بهشت را چند کیلومتری برایش هموار و صاف کند، اما تأثیرش در زندگی او چیست؟ در وضع کارخانه او؟ در روابط او با کارگر؟ در روابط او با مردم؟ در کیفیت ثروت اندوزی، در خرج ثروت، در جمع ثروت چه تأثیری می­‌گذارد؟ این توحید با شرک تفاوت چندانی ندارد.

توحید از منظر اسلام؛ الهام بخش حکومت و روابط اجتماعی

آن توحیدی که اسلام به آن دعوت می­‌کند، توحیدی­ست بالاتر از حد یک پاسخ به یک سؤال، به یک استفهام. پس چیست؟ توحید اسلامی الهامی­‌ست در زمینه حکومت، در زمینه روابط اجتماعی، در زمینه سیر جامعه، در زمینه هدف‌­های جامعه، در زمینه تکالیف مردم، در زمینه مسئولیت‌­هایی که انسان­­ها در مقابل خدا، در مقابل یکدیگر، در مقابل جامعه و در مقابل پدیده­‌های دیگر عالم دار هستند، توحید این است. توحید اسلامی همان اَلِفی­ست که بعدش ب می­‌آید و پی می­‌آید و چ می‌­آید، تای می­‌آید. این جور نیست که بگویی خدا یک است و دو نیست و تمام بشود قضیه. خدا یک است و دو نیست، معنایش این است که در تمام منطقه وجود خودت شخصاً و جامعه‌­ات عموماً، جز خدا کسی حق فرمانروایی ندارد.

خدا یک است و دو نیست، معنایش این است که تمام آنچه در اختیار داری از ثروت، تو و همه انسان­‌های دیگر، برای خداست، شما عاریت‌داران و ودیعه‌دارانی بیش نیستید.

خدا یک است و دو نیست، معنایش این است که تمام آنچه در اختیار داری از ثروت، تو و همه انسان­‌های دیگر، برای خداست، شما عاریت‌داران و ودیعه‌دارانی بیش نیستید. | جلسه نهم طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
اثر از مرضیه منصوری

چه کسی حاضر است موجد بشود حالا؟ شما ودیعه پول را دارید و بس، شما عاریه دارید. جناب‌عالی اگر پولی از طرف رفیقتان امانت دستتان باشد، چه کار می­‌کنید؟ منتظرید ایشان حواله بدهد. آقا، ده تومان از این پول را بده به آن بچه، به آن پیر‌مرد، به آن بیگانه، به آن خویش، ده تومان از این پول را بینداز فلان صندوق، ده تومانش را اصلاً بسوزان؛ منتظر دست خط صاحب پول هستید دیگر، غیر از این است؟ آیا برای خودتان حقی، مالکیتی در این پولِ امانت و ودیعه قائل هستید؟ «اَلمالُ ماُل اللّهِ جَعَلَها وَدایِعَ عِندَ النّاسِ»[13] مال را خدا به ودیعه و امانت دست انسان­‌ها سپرده است. این لازمه توحید است.

نفی اختلاف طبقاتی و تبعیض در جامعه‌ی توحیدی

اگر چنانچه قائل به توحید باشی، در جامعه اختلاف طبقاتی و تبعیض معنی ندارد دیگر، اصلاً معنی ندارد. آن جامعه‌­ای که سَری و تَهی دارد، بالایی و پایینی دارد، آن جامعه، جامعه توحیدی نیست. توحید می‌­گوید که «کُلُّکُم مِن آدَمَ وَ آدَمُ مِن تُراب»[14] همه فرزندان آدمند و آدم از خاک است. نزدیکی شما به خدا و رجحان شما به تقواست و بس؛ هر کسی بیشتر مراقب فرمان خدا باشد، او بالاتر است. وإلا در یک جامعه­‌ای که هزاران موجب برای تبعیض وجود دارد ـ می­گویی آقا، فلانی این جوری است؛ می­‌گوید خب فلانی جزو اشراف است، او حساب دیگری دارد ـ در جامعه­‌ای که اشراف و غیر اشراف دارد، در جامعه­‌ای که برخورداری­‌های مردم به شدت با یکدیگر متفاوت است و آن برخوردار، حقّ خود می‌­داند. در جامعه‌­ای که بندگان‌ خدا همه در یک تراز نیستند و بعضی باز بنده بعضی دیگر هستند؛ در این جامعه توحید نیست. وقتی توحید به یک جامعه آمد، همه بندگان در یک تراز قرار می‌­گیرند؛ یعنی چه؟ یعنی همه می­‌شوند بنده خدا، که دیروز گفتم. (در این ورقه­‌ای که مربوط به دیروز است، این جمله را نوشتم.) موجودات جهان، انسان و دیگرها، بندگان مقهور[15] اویند و در عبودیتِ او همگان شریک و هم ترازند. این را دیروز مشروحاً بیان کردیم که هیچ کس و هیچ چیز زیر عنوان فرزندی، همسری و همشأنی از دایره عبودیت خدا بیرون نیست. دیگر معنی ندارد در حوزه عبودیت یک عده بنده، یک عده دیگر را باز یک زنجیر دیگر به گردنشان ببندند، اصلاً معنی ندارد.

توحید؛ بندگی خدا و آزادی از بندگی غیر خدا

بندگی خدا به معنای آزادی از بندگی غیر خداست، اصلاً با همدیگر نمی‌­سازد این دوتا.

بندگی خدا به معنای آزادی از بندگی غیر خداست. | جلسه نهم طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
اثر از خانم پناه پوری

معنی ندارد که کسی بنده خدا هم باشد، بنده غیر خدا هم باشد. بندگی خدا یعنی آزادی از عبودیت و بندگی هر چه غیر‌خدا و هر کس غیر‌خداست.

فرستاده سپاهیان اسلام[16] آمد وارد کاخ پرقدرت ساسانی شد. یک عرب ژنده پوش، یک عربی که سر تا پایش را شما حساب کنید، شاید یک تومانِ ما نمی‌­ارزد، وارد کاخ آن کسی شد که روزی که داشت فرار می­کرد و سپاهیان سلحشور مسلمان دنبالش بودند، هزار تا کنیز آوازه خوان فقط همراهش داشت، غیر از چیزهای دیگر. مطرب­‌ها و آوازه‌­خوان­‌هایش هزار نفر، این در حضر[17] چه جوری­ست، وقتی در سفر آن جور باشد، آن هم سفر فرار، سفری که دارد از ترس جان می­‌گریزد. بدبخت! آوازه خوان کجا می‌­بری؟ شمشیر با خودت ببر. آدم می‌ترسد آنها هم تحت استعمار یهودی­‌ها بودند! (خنده حضار)
این از خصوصیات سیاست­‌های شوم پلید صهیونیستی­‌ست که مردم را سرگرم کنند به همین دِلِی دِلِی کردن­‌ها و آواز خواندن‌­ها، آواز‌شنیدن­‌ها و به نام­‌های گوناگون.

 اگر دینی را پیدا کردید که با ظالم ساخت، با مستبد همکاری کرد، با مظلوم یک لحظه کنار نیامد، یک گره از کار فروبسته مردم نگشود، برای امروز و فردای مردم، خشخاشی، ذره مثقالی،[5] سود نداشت؛ تو هم از طرف ما وکیل، اگر چنین دینی را پیدا کردی، هر جا پیدا کردی، رَدّش کن، یک لحظه این دین را نپذیر. برای خاطر اینکه دین اگر از سوی خداست، این جوری نیست. | جلسه نهم طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
اثر از ریحانه ابراهیمی

این مرد ژنده‌پوش وارد بارگاه آن چنان قدرت عظیم سیاسی‌­ای شد. شما فکر می­‌کنید که ترسید؟ فکر می­‌کنید مرعوب شد؟ فکر می­‌کنید در اندیشه مجادله آمد؟ ابداً. آخر در مقابل یک قدرتمندِ عظیم الشأنی، وقتی یک آدم ناچیز کوچکی حاضر بشود، همه همتش این است، که بلکه بتواند خودش را یک ذره متصل کند به آن قدرت عظیم، یک خرده خودش را به او نزدیک کند؛ اگر چه با چرب زبانی، با تملّق، با اظهار ترس، با اظهار عبودیت و بندگی. فکر می‌­کنید این جوری شد؟ ابداً. وقتی که رفت جلو تا در مقابل تخت رسید، گویا پایش را روی تخت یزدگرد هم گذاشت، برای اینکه دید کاغذ را یزد‌گرد نمی‌­آید بگیرد از او. کاغذ آورده بود، پیغام آورده بود، دیگران آمدند بگیرند، گفت به شماها نمی­‌دهم، به خودش باید بدهم. آن هم که از جایش بلند نمی­‌شد بیاید از این عرب کاغذ بگیرد، مجبور شد این برود جلو. رفت، تا روی تختش رفت، کاغذ را به او داد مثلاً. گفت شما برای چه آمدید؟ سه جمله گفته، سه جمله که این جملات بایستی با خطوط درخشنده‌­ای در لوحی نوشته بشود و بر سر درِ کاخ عظیم انسانیت کوبیده بشود تا همه بدانند شعار اسلام و ایده اسلام چیست. گفت چرا آمدی؟ «لِنُخرِجَ النّاسَ» البته در طی بیاناتی؛ این سه جمله‌­اش مورد نظر ماست. «لِنُخرِجَ النّاسَ مِن عِبادَةِ العِبادِ اِلَی عِبادَةِ اللّهِ»، ما آمدیم تا انسان­‌ها را از بردگی بندگان خلاص کنیم و به عبودیت خدای متعال بکشانیم.

بیان مفهوم بردگی بندگان

بردگی بندگان چیست؟ بردگی بندگان این است که وقتی در یکی از لشکر­کشی­‌های ایران و روم، یکی از سلاطین گذشته ایران، قبل از ساسانی‌­ها، از هخامنشی­‌ها، وقتی دستور می‌­دهد همه بیایند، آن پیرمرد می­‌آید می­‌گوید که آقا، من سه تا پسرم دارند می‌­آیند، در میدان با شما همراهند، این یک پسرم را بگذارید پهلوی من بماند، چون من پیرم، از کار افتاده‌­ام، اجازه بدهید این یکی بماند و با شما نیاید. در مجلس به او چیزی نمی‌­گویند، او را از مجلس بیرون می­‌رانند. بعد فردا وقتی که سپاهیان دارند حرکت می‌­کنند با ستون چهار، اسب­‌ها و سربازها پست سر هم، دمِ دروازه که می‌­رسند، آن سه تا برادر یکهو می‌­بینند برادر چهارمشان دو شقه شده، یک شقه این طرف دروازه، یک شقه آن طرف دروازه نصب شده، تا دیگر پیرمردها نگویند جوان‌­های ما نیایند و برای قدرت داریوش نجنگند، خود را به آب و آتش نزنند؛ این بردگی انسان است. وقتی انسان‌­ها در یک جامعه‌­ای حق نداشتند که آنچه را می‌­خواهند، بخواهند حتی، نمی‌­گویم بگویند؛ انسان­ها حق نداشته باشند در یک اجتماع که طرف­دار و طالب عدالت باشند، دشمنِ تبعیض باشند؛ انسان‌­ها حق نداشته باشند برای خودشان آزادی را دوست بدارند و بخواهند، خفقان و اختناق را مثل وضع طبیعی بپذیرند و رویش صحّه بگذارند؛ وقتی در یک چنین جامعه­‌ای انسان­‌ها زندگی کردند، این بالاترین و زشت‌­ترین و تلخ‌­ترین انواع بردگی­‌ست. این بدترین انواع بردگی­‌ست، چرا؟ چون مزوّرانه[18] است. آنهایی که می‌­رفتند یک مشت انسان بی­گناه را در فلان نقطه می‌­گرفتند، سرها را می‌­تراشیدند، در بلاد دیگر می‌­فروختند؛ آنها یک کار علنی و واضحی انجام می‌­دادند، اما این جور با انسان­‌ها بازی کردن، این جور فکر و خواست و اراده و تصمیم را در انسان ندیده گرفتن، او را پامال کردن، این بود دیگر.

گفت آمده­‌ایم تا شما را از عبادت بندگان خلاص کنیم؛ یعنی مردم را از عبادت تو، ای یزدگرد! دیگران را از عبادت استاندارات، دهبانانت، سردارانت، در گوشه و کنار خلاص کنیم،

آزاد بودن ؛شرط بنده خدا بودن ؛

«مِن عِبادَةِ العِبادِ»، بعد کجا ببریمشان؟ بنده تو که نبودند، چه جوری باشند؟ بی بندو بار باشند؟ نه؛ بنده خدا باشند. بنده خدا بودن یعنی آزاد بودن، یعنی آقا بودن، یعنی به سوی کمال رفتن، یعنی از وسایل کمال، هر اندازه بخواهی استفاده کردن و بهره­‌مند شدن؛ همین جور که در جامعه اسلامی این جوری بود.
در جامعه اسلامی مردم بندگان خدا بودند، نه بندگان قدرت‌­ها. حتی در آن وقتی که مسیر جامعه اسلامی انحراف پیدا کرده بود و صد در صد اسلام نبود هم، این جور بود.

 

در جامعه اسلامی مردم بندگان خدا بودند، نه بندگان قدرت‌­ها. حتی در آن وقتی که مسیر جامعه اسلامی انحراف پیدا کرده بود و صد در صد اسلام نبود هم، این جور بود. | جلسه نهم طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
اثر از پروین رفیعی و مسیح مسجدی

 

 

حتی در همان سال­‌هایی که فتح ایران انجام می­گرفت، اثر تربیت­‌های نبوی و قرآنی در مردم بود. یک نفر حاکم سیاسی سر منبر می­‌گوید، اگر من کج شدم مرا راست کنید، یک عرب بیابانی از پای منبر بلند می‌­شود می­‌گوید اگر راست نشدی و کج شدی، با این شمشیر تو راست خواهیم کرد. آیا سرباز­ها  و شرطه‌­ها به سرش ریختند؟ او را به عنوان اخلال در وضع، به زندان انداختند، از بین بردند، نابود کردند؟ ابداً. حرف درستی زده بود، حرف منطقی‌­ای زده بود. آزادی به معنای مطلق العنانی نه، آزادی به معنای تبعیت از یک قانون صحیح انسانی، که در روح انسان، در آن نظم و در آن اجتماع، انسان بار هیچ کس را بر دوش نبرد، حتی بار حاکم را اگر حاکم از طرف خدا حرف زد، به الهام خدا حرف زد، حاکم اسلامی‌­ست، حرفش مورد قبول قرار می­‌گیرد. اگر به الهام الهی سخن نگفت، حرف او هم مردود می‌­شود.

«لِنُخرِجَ النُاسَ مِن عِبادَة العِبادِ اِلی عِبادَةِ اللّهِ وَ مِن ضیقِ الدُّنیا اِلی سَعَةِ الدُّنیا و الآخِرَةِ». جمله دوم؛ گفت آمدیم تا مردمان را، بندگان خدا را، از حصار محدود و تنگ دنیا ببریم در فراخنای دنیا و آخرت؛

«لِنُخرِجَ النُاسَ مِن عِبادَة العِبادِ اِلی عِبادَةِ اللّهِ وَ مِن ضیقِ الدُّنیا اِلی سَعَةِ الدُّنیا و الآخِرَةِ». جمله دوم؛ گفت آمدیم تا مردمان را، بندگان خدا را، از حصار محدود و تنگ دنیا ببریم در فراخنای دنیا و آخرت. | جلسه نهم طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
اثر از ریحانه ابراهیمی

حصار محدود و تنگ دنیا! در یک جامعه‌­ای که مردم با بینش درست زندگی نمی‌­کنند، از هر طرف نگاه می‌­کنند، نزد نگاهشان چیزی جز دنیا و بهره­‌های دنیوی نیست، از هر طرفی نگاه می‌­کنند مردم، جز لذایذ دنیوی و منیت­‌های بابِ دنیا چیزی برایشان مطرح نیست، هر چه نگاه می­کند، تلاش‌­های کوچک و ناچیز حیوانیِ خودش را می­‌بیند و منافعِ کوچک و پست و حقیر و دفعی و آنی­اش را. در جامعه­‌ای که یزدگرد بر مردم حکومت می­‌کرد، مردم چنین نبود که همه از یزدگرد راضی باشند، ناراضی هم زیاد بود؛ اما این ناراضی­‌ها چون چشمشان نزدیک بین بود، چون افق دیدشان تنگ و کوچک بود، می­‌دیدند که اگر اندک اندک نارضایتی و ناراحتی از یزدگرد نشان بدهند، همین زندگی مختصر پست هم از آنان گرفته خواهد شد، همین دو لقمه بیشتر خوردن، دو روز بیشتر غنودن،[19] دوتا جفتک بیشتر توی کوچه و خیابان زدن، همین از او گرفته می‌­شود؛ و چون برای این خیلی ارزش قائل بود، چون خیلی همین مختصر را دوست می‌­داشت، حاضر نبود که برای آزادی، برای شرافت و اصالت و فضیلت انسانی اقدامی به عمل بیاورد. علتش چه بود؟ افق دیدش کوچک و تنگ و محدود بود، ضیق دنیا.

نفی اصالت زندگی و محبت‌های دنیا در نظر مسلمان

اما وقتی که انسان مسلمان شد، همه چیز برای او مقدمه است، وسیله است. برای چه؟ وسیله چه؟ وسیله رسیدن به جهانی پهناور ـ نمی­­‌گویم جهان بعد از مرگ ـ جهان فکر و بینش و دیدِ خود انسان که به وسعت خدا وسیع و گسترده است. همه چیز برای انسان وسیله هستند، برای اینکه بتواند رضای خدا را به دست بیاورد. زندگی دنیا، پول دنیا، آسایش دنیا، محبت­‌های دنیا، برایش ارزش و اصالت ندارد. آن وقتی برایش ارزش پیدا می­‌کند که در راه خدا باشد، «فی سَبیلِ اللّهِ». اما اگر چنانچه این محبت، این مال، این مقام، این زندگی، این فرزند، این آبرو، این حیثیت، در راه خدا و در راه وظیفه نبود و قرار نگرفت، برایش هیچ قیمتی و ارزشی ندارد. دنیا و آخرت به هم دوخته است در طرز فکر اسلامی؛ و برای یک مسلمان، دنیا آخری ندارد. در نظر آن شخصی که بنده بندگان و برده موجودات ناقص است، دنیا محدود است؛ اما برای این، دنیا وسیع است. مرگ یک دریچه‌­ای­ست که از این دریچه وقتی نگاه می­کنی، آن طرف باغ‌­ها وبوستان­‌ها و دنیاها و گیتی­‌ها و جهان­‌هاست؛ لذا می­بیند که فوقش این است که به این دریچه برسد، از این دریچه بگذرد، مهم نیست، مرگ برایش مسئله‌­ای نیست. اینها جلوه­‌هایی و گوشه‌­هایی از توحید است. البته درباره توحید خیلی منظم­‌تر و تحت عنوان تیترِ معین­‌تری بایستی صحبت کرد و صحبت خواهیم کرد ان­شاءالله در روزهای آینده. امروز بنده فقط خواستم یک کلیاتی را در این باب گفته باشم.

برخی از آیات توحیدی در قرآن:

(آنچه که در صفحه اول نوشته شده و البته بنده دیگر تکرار نمی­‌کنم، با خط خوشی‌­ست و می‌­توانند آقایان بخوانند) این در حقیقت یک بینش نویی را در زمینه توحید ارائه می­‌دهد. یک بینش درستی را در زمینه توحید بیان می‌­کند. البته جوانب و زوایای بیشتری هم هست که در این نیامده و در نوشته­‌های روزهای بعد ان شاءالله امیدوارم که بتوانیم به ترتیب بدهیم. ولی به هر صورت آنچه که اینجا نوشته شده یک بُعدی از توحید است که درست آنچه را که در زمینه توحید مورد نظر است، مورد نظر ادیان و قرآن مخصوصاً، منعکس می­‌کند و بیان می‌کند.

و اما آیاتی که در نظر گرفتیم. (البته امروز، خب، روز جمعه است و شما هم چندان کاری ندارید، بعد از آنی که من این آیات را اینجا خواندم، قاری عزیزمان، ظاهراً جناب آقای رضایی یا جناب آقای فاطمی، خودِ آقایان به هر حال بهتر می­‌دانند؛ تلاوت امروز را متعهد هستند، می­‌آیند آیات را می­‌خوانند؛ هم این آیات را، هم آیات دیروز را، یعنی مخصوصاً آیةالکرسی را.) تکرار آیة الکرسی به عنوان یک شعار توحید خیلی جالب است. که احتمال می­‌دهم علت اینکه این همه تأکید شده که آیة الکرسی تکراراً خوانده بشود در مواردی، برای این است که این شعار توحید دائماً در ذهن انسان زنده و پایدار باشد، حیّ و قیوم باشد این خاطره در ذهن انسان. این آیاتی که امروز اینجا نوشته شده است از سوره بقره است. شرح یک منظره‌­ای­‌ست در قیامت، که البته به مسئله توحید ارتباط تام و تمامی پیدا می­‌کند؛ در ضمن تلاوت آیه کاملاً روشن می­‌شود. سوره بقره آیه 165 و 166.

سرسپردگی به غیر خدا؛ مایه‌ی خسران و پشیمانی در قیامت

icon

«وَ مِنَ النّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دونِ اللّهِ اَنداداً» از جمله مردم کسانی هستند که به غیر خدا هماوردان و رقیبانی را انتخاب می­‌کنند؛ یعنی برای خدا شریک از جنس بشر یا از غیر جنس بشر انتخاب می‌­کنند. «یُحِبّونَهُم کَحُبِّ اللّهِ» آنها را مانند مهر و محبتی که باید به خدا داشت، دوست می­‌دارند. همین جا یک پرانتزی باز می­‌کند آیه، چون درباره محبت صحبت نمی‌­­کرد، اما چون صحبت محبتِ این‌ها نسبت به خدا شد، یک پرانتزی کَاَنّه[20] باز می­‌کند، مثل جمله معترضه­‌ای، می­‌فرماید: «وَ الَّذینَ آمَنوا اَشَدُّ حُبَاً لِلّهِ» اما آن کسانی که ایمان آوردند، مؤمنان راستین و واقعی، این‌ها مهر و محبتشان به خدا بسی شدیدتر است از همه این جلوه­‌های ظاهری، از همه قطب­‌هایی که دل انسان را مثل کهربا به سوی خود جذب می­‌کنند، از همه خدایان دروغین، از خدای نفس و شهوت؛ که خودت بگیر برو تا آن خداهایی که صدر و بالای اجتماعات جا گرفته‌­اند و جا می­‌گیرند و جای داده می­‌شوند، از همه این‌ها خدا برای مؤمن محبوب‌­تر است.

«وَ الَّذینَ آمَنوا اَشَدُّ حُبّاً لِلّهِ وَ لَو یَرَی اَّلذینَ ظَلَموا اِذ یَرَونَ العَذابَ اَنَّ القُوََّةَ لِلّهِ جَمیعاً»، ناگهان منتقل می‌­کند بیان را به صحنه­‌ای از قیامت. آن لحظه­‌ای را بیان می­‌کند که خلایق جمع شده‌­اند، محشور شده‌­اند در قیامت، کفار و بدکاران وبندگان غیرخدا و بندگان خدا و همه پدید­ه­‌های موجودِ قیامت، آنچه که برای ما بیان شده یا بیان نشده، همه جمع است. وسایل عذاب خدا و وسایل رحمت و لطف خدا هم هست، البته در کیفیت این وسایل، بنده و شما هنوز نمی‌­توانیم درست درک و تصور کنیم، در این دنیا درست نمی­‌شود فهمید که آنجا چه خبر است. به طور کلی همین قدر می­‌دانیم، امکاناتی که برای شکنجه، برای عذاب، برای بدبختی، در آنجا قرار است پیش بینی بشود، همه حاضر و آماده شده. بندگان خوب خدا و بندگان بد خدا هستند، بعد ستمگران وظالمان ناگهان می­‌بینند که تمام قدرت در قیامت از آنِ خداست. خیلی چیز عجیبی است.آخر در این دنیا الآن نگاه کنید، هر کسی یک قدرتی دارد، هر کسی یک کاری می­‌کند. بالانشین­‌ها قدرتشان بیشتر است، اما پایین‌نشین­‌ها هم بالاخره قدرت دارند. هر کسی به قدرت خودش می‌­نازد، هر کسی یک اندازه و مایه­‌ای از توان و نیرو در او هست، کاری از او بر می‌­آید آخر، مخصوصاً آن ستمگر، آن ظالم، که کارش بالاتر است، قدرتش هم بیشتر است. آن ظالمی هم که عبادت ظالم را کرد ـ که این هم ظالم است، این هم ستمگر است ـ این هم از یک قدرتی به خیال خود بهره‌مند است؛ چون ارتباط پیدا کرده با یک قدرت بالاتر، مثل روباهی که دُم خودش را به دُم شتر بسته[21]، در دنیا این جوری است. اما در قیامت وقتی که اجتماعی می­‌کنند، هر چه نگاه می­‌کند، هر کسی به خود که مراجعه می­‌کند، می­‌بیند هیچ قدرتی، هیچ توانی، هیچ عُرضه­‌ای در او نیست، قدرت یکسره دست خداست، «لِمَنِ المُلکُ الیَومَ لِلّهِ الواحِدِ القَهّارِ»[22] این منظره را در نظر می‌­گیرد، ستمگرِ ظالم می­‌گوید، چه ستمگری که ستم می­‌کرد به دیگران، چه ستمگری که به خودش ستم می‌­کرد و خودش را بنده آن ستمگر اولی قرار داده بود، وقتی نگاه کنند، ببینند عجب! اینجا همه آن حرف‌­ها و ادعاها و باد و بُروت­‌ها[23] و  کاخ­‌ها و زندگی‌­ها، همه هیچ و پوچ است، هیچ کاری از دست کسی بر نمی­‌آید.

آن وقت آنجا منظره، منظره عجیبی­‌ست. دو گروه را در نظر بگیرید، یک گروه، گروهِ دیگر را عبادت کردند؛ یعنی اطاعت، اطاعت بی‌­قید و شرط، این دو گروه، روز قیامت رو به روی هم قرار می­‌گیرند، با هم جنگ و منازعه و مخاصمه دارند. «وَ لَو یَرَی الَّذینَ ظَلَموا اِذ یَرَونَ العَذابَ» اگر می­‌دیدند آنان که ستم کرده‌­اند ـ در پرانتز ما توضیح دادیم، این ستم را معین کردیم با سرسپردگی به غیر خدا. پیروی کردیم در این توضیح از بعضی از مفسرین قدیمی شیعه ـ اگر می­‌دیدند آنان که با سر سپردگی به غیر خدا ستم کرده‌­اند، آن گاه که مشاهده می­‌کنند عذاب را، چه می­‌دیدند؟ «وَ اَنَّ القُوَّةَ لِلّهِ جَمیعاً» اینکه نیرو و قدرت یکسره از آنِ خداست. « وَ اَنَّ اللّهَ شَدیدُ العَذابِ» و اینکه عِقاب خدا سخت و سهمگین است. اگر می­‌دیدند، چه می­‌شد؟ جوابش مقدّر است. در پرانتز به فارسی جوابش را ما ذکر کردیم؛ بی گمان از رفتار خود پشیمان می‌­شدند. پشیمان می­‌شدند که در دنیا چه خِر گیری‌­ای[24] می‌­کردند، می‌­رفتند بنده و برده ستمگرانی می­‌شدند که حالا این قدر در قیامت بی‌­عرضه‌­اند، این قدر از دستشان کار برنمی‌­آید. اگر با چشم عبرت می‌­نگریستند، می­‌دیدند در دنیا هم به همان اندازه بی‌عرضه‌­اند.

عقوبت الهی به دنبال بندگی غیر خدا

«اِذ تَبَرَّاَ اَّلذینَ اتُّبِعوا مِنَ الَّذینَ اتَّبعوا وَ رَاَوُا العَذابَ» آن زمان که پیشوایان و سران، بیزاری جویند از پیروان و تابعان، «وَ رَاَوُا العَذابَ» و عذاب خدا را بنگرند؛ آن وقت دیگر یزدگرد مثلاً می­‌گوید، بارالها! پروردگارا! اینهایی که می­‌دیدی در زمان من، من را عبودیت می­‌کردند، من بیزارِ از این‌ها هستم، نه خیال کنی که من علاقه‌­ای به آنها دارم که اینها من را شریک تو قرار می‌­دادند، غلط می­‌کردند شریک تو قرار می­‌دادند، من از این‌ها بیزارم. حالا ببینید چقدر رعیت موجود یزدگرد دلشان می­‌سوزد، که ما دنیا و آخرتمان را به این نامرد دادیم، این حالا در قیامت از ما بیزاری می‌­جوید. حالا این آیه قرآن چه می­‌گوید؟

«اِذ تَبَرَّاَ الَّذینَ اتُّبِعوا مِنَ اَّلذینَ اتَّبَعوا وَ رَاَوُا العَذابَ» آن گاه که پیشوایان و سران بیزاری جویند از پیروان و تابعان و عذاب خدا را بنگرند، «وَ تَقَطَّعَت بِهِمُ الاَسبابُ» و رابطه­‌ها و پیوندها میان آنان قطع شود، «وَ قالَ الَّذینَ اتََّبَعوا» و تابعان و دنباله روان گویند «لَو اَنَّ لَنا کَرَةً فَنَتَبَرَّاَ مِنهُم کَما تَبَرَّؤُوا مِنّا» ای کاش ما را بازگشتی بود به دنیا تا از آنان بیزاری می‌­جستیم، چنانچه آنان از ما بیزاری جستند، یعنی امروز، روز قیامت. «کَذلِکَ یُریهِمُ اللّهُ اَعمالَهُم حَسَراتٍ عَلَیهِم» بدین گونه خداوند کارهای آنان را به صورت مایه حسرتی به آنان می‌­نمایاند، «وَ ما هُم بِخارِجینَ مِنَ النّارِ» و آنان هرگز از آتش برون آیندگان نیستند.

اینجا مطلبی که در این آیه مورد نظر بود، این بود که آن کسانی که آنجا دارند چوب می­‌خورند، چوبِ عبودیت غیر خدا را می­‌خورند، چوبِ این را می‌­خورند که بنده و برده غیر خدا شدند؛ یعنی چیزی غیر توحید و ضد توحید، در حالی که قرآن تعبیرش «اتَّبِعوا» است، دنباله روان، پیروان.

 

 

 


 

 

[1] ـ دیموکرات یا ذیمقراطیس، (370ـ 460ق) فیلسوف شهیر یونانی است. او معتقد بود که اشیاء از اجزای کوچک غیر تجزیه پذیری به نام اتم تشکیل شده است. اعتقادی به وجود روح نداشت و آن را وابسته به مغز بشر می‌دانست؛ فکر می‌­کرد تنها چیزی که وجود دارد، اتم و ماده است، لذا او را مادی گرا می‌­نامند.

[2] ـ ماتریالیسم یا مادی گری، نوعی جهان­بینی است که در آن هر چیزی ماورای ماده و محسوسات انکار شده و هستی برابر با ماده فرض می‌­شود.

[3] ـ سوره مبارکه جاثیه / آیه 24

[4] ـ بوَد آیا که در میکده‌­ها بگشاید               گره از کار فروبسته ما بگشاید (حافظ)

[5] ـ خیلی زیاد

[6] ـ سوره مبارکه حدید / آیه 25

[7] ـ (ر خ و ) سستی، (ظ ل م) ستم کشیدن، پذیرفتن ظلم

[8] ـ جنگ هفتاد و دوملت همه را عذر بنه           چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند (حافظ)

[9] ـ غیر قابل کشت

[10] ـ به شرکت­‌هایی گفته می‌­شود که در یک زمینه فعال هستند و با توافق در مورد تقسیم بازار میان خود، حجم تولید و قیمت کالا، بازار آن  کالا را برای خود انحصاری می‌­کنند.

[11] ـ از اتحاد چند شرکت که کالایی مشابه به هم تولید می­‌کنند، به وجود می‌­آید. در تراست سهام شرکت­‌های عضو، جدا و مشخص است، اما امکانات همگی در اختیار تراست قرار داده می­‌شود.

[12] ـ واحد پول خُرد، برابر با یک بیستم ریال که در عهد قاجار و اوایل پهلوی رایج بود.

[13] ـ حدیث شماره 37

[14] ـ حدیث شماره 2

[15] ـ ( ق ه ر) مغلوب، شکست خورده

[16] ـ ربعی بن عامر

[17] ـ (ح ض ر) محل حضور، شهر، منزل

[18] ـ (زور) ریاکارانه، فریب کارانه

[19] ـ خوابیدن، آسودن

[20] ـ همانند اینکه

[21] ـ کنایه از وابستگی به بزرگان بی­‌خاصیت.

[22] ـ سور مبارکه مؤمن / آیه 16

[23] ـ عجب و تکیر و غرور

[24] ـ گریبان­‌گیری

  ‌

5 1 رای
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها