جلسه هشتم طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن | توحید در جهان بینی اسلام

توحید در جهان بینی اسلام | جلسه هشتم طرح کلی اندیشه اسلامی

فهرست مطالب

 

جلسه هشتم، توحید در جهان بینی اسلام

پنجشنبه 9 رمضان المبارک 1353 شمسی

 

بسم الله الرحمن الرحیم

«اللّهُ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ وَ لاَ يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضَ وَ لاَ يَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ»

سوره مبارکه بقره آیه 255

توحید در آیات

به طور خلاصه، سخن ما این است که آیات توحیدی را در قرآن جدا کنیم، اینجا برای شما ترجمه کنیم و شما خودتان استنباط کنید که توحید از نظر قرآن، اولاً یعنی چه؟ ثانیاً به معنای چه تعهدی و چه عملی در زندگی­‌ست. و البته فراموش نکردید و نکنید بحث­‌های قبلی را، که گفتیم باید ایمان به هر فکری و به هر اصلی از افکار و اصول دینی، اولاً آگاهانه باشد، از رویِ فهم و شعور و آگاهی باشد، نه کورکورانه؛ ثانیاً ایمان همراه باشد با تعهد. آنچه که ما باید به آن ایمان پیدا بکنیم، حتماً آن چیزی است که در زندگی ما، در عمل ما، چه عمل فردی و چه عمل اجتماعی، چه مربوط به شخص خود، چه مربوط به جامعه خود، چه مربوط به بشریت و چه مربوط به آینده تاریخ، حتماً یک تعهدی را بر دوش ما می­‌گذارد. با این مقدمه، وقتی ما وارد بحث توحید می‌شویم، قهراً این بحث برای ما یک بحث تعهدآور است، و توحید را ما آن‌چنانی بررسی می­‌کنیم که اولاً آگاهانه به توحید برسیم، ثانیاً ببینیم تعهداتی که توحید بر دوش ما می‌گذارد، آنها چیست. آیا توحید فقط یک فهمیدن بی مسئولیت و بی تعهد است؟ آیا دانستنِ یک حقیقتی است، بدون آن‌که این دانستن بر دوش ما یک تکلیفی را بار کند؟ نه؛ توحید آگاهی و دانستن­ی‌ست که به دنبال این دانستن، تکلیف‌­­ها، وظیفه‌­ها، مسئولیت‌ها به انسان متوجه می‌شوند. به قرآن که مراجعه کنیم جواب این سؤال را خواهیم دید.

بنابراین آیات مورد نظر ما امروز درباره توحید است از یک دیدگاه خاص، فردا آیات، باز درباره توحید خواهد بود از دیدگاهی دیگر، روزهای آینده باز آیات توحید خواهد بود، هر کدام از دیدگاهی مخصوص به خود. و بنده مدعی نیستم که با بحث چند روزه درباره توحید، با استمداد از آیات قرآن، خواهم توانست همه ابعاد توحید قرآنی و اسلامی را بیان کنم. مسلماً اگر چنانچه کسانی با دید دقیق‌­تری، با روشن‌بینیِ بیشتری، با مطالعه پر فرصت‌­تری به قرآن مراجعه کنند، اقیانوس بی­کرانی در زمینه توحید خواهند یافت. به قدر فرصت محفل خودمان ـ که حتی همه آنچه را هم که خود ما درباره توحید می­‌دانیم، نمی‌توان به صورت خلاصه در این محفل بیان کرد ـ به انداز‌­ه‌ای که گنجایش وقت و ظرفیت مجلس ما هست، بنده صحبت خواهم کرد.

طرح مطالب تفکربرانگیز

(مطلبی را که قبلاً باید تذکر بدهم، این است که بحث توحید در آیات قرآنی و با آن سبکی که ما مطرح خواهیم کرد، احتمالاً یک قدری سنگین به نظر بیاید. احتمالاً یک بحث درسی به نظر بیاید، نه یک بحث بابِ سخنرانی. اما من همیشه پیش خودم این‌جور فکر می‌کردم و می­‌کنم؛ که چه لزومی کرده است که محافل عمومی ما حالت درسی نداشته باشد و سخنرانی، چیزی غیر از درس باشد؟ چه مانعی دارد که در یک محفل عمومی، با جمعیت زیاد، افکاری که در مجلس آماده هستند برای شنیدن، آماده باشند برای شنیدنِ چیزهای مشکل و محتاج به تأمل و تفکر، عیناً مثل کلاس درس؟ چه لزومی دارد که حتماً در روز ماه رمضان؛ چون ماه رمضان است و دهان‌­ها روزه است، گوینده خودش را ملزم و ناچار ببیند که مطالب را سرگرم کننده‌­تر و شیرین­‌تر و توأم با مسائل تفریحیِ بیشتر بیان کند؟ چرا؟ تا کیِ ما باید در محافل و مجالس عمومی، امیدِ بهتر و بالاتر و عمیق‌­تر اندیشیدن را نداشته باشیم؟ چرا باید نداشته باشیم؟

بنابراین شما برادران و خواهرانی که در این مجلس هستید و در روزهای آینده خواهید بود، نمی‌­دانم مطلب به نظر شما سنگین بیاید یا نه، ممکن است سنگین بیاید، ممکن است خیلی عادی بیاید، اما اگر مطلب به نظرتان ثقیل و سنگین آمد، به عنوان یک مطلبی که بالاخره باید فهمید، رویش فکر کنید، رویش مطالعه کنید. تمام نیروی مغزتان را بسیج کنید، برای اینکه مطلب را بفهمید. کلمات را در ذهن‌تان حفظ کنید، نگه بدارید، اگر مشکل بود، بعد با دوستان‌تان، با رفقایتان، مطرح کنید. اگر بحث یک بحثی‌­ست که در ذهنتان ناآشنا می­‌آید، سعی نکنید فوراً به عنوان اینکه این بحث سنگین است و ثقیل است، از ذهنتان دور کنید، نه خیر؛ سعی کنید که این را با مغزتان آشنا کنید.

والبته همان‌طوری که در خیلی از بحث­‌ها و سخنرانی‌­ها و درس‌­ها گفتیم، هرگز انتظار نداریم، حتی از یک نفر که آنچه را ما می­‌گوییم، به طور صددرصد و حتمی بپذیرد، نه؛ بلکه به عکس، انتظار داریم از دوستان، برادران، خواهران، در هر حدی که هستید؛ آنچه را که به شما به عنوان خوراک و مایه فکری داده می‌­شود ـ اگر جاهای دیگر هم این جور نیستند، اینجا این جور باشید
ـ آنچه را که به شما داده می‌­شود، در زیر لابراتوارِ[1] درک و فهم و تشخیص و اجتهاد خودتان قرار بدهید و مصداق این آیه شریفه قرآن، خودتان را بسازید که «فَبَشِّر عِبادِ الَّذینَ یَستَمِعونَ القَولَ فَیَتَّبِعونَ اَحسَنَهُ»[2] به بندگان من مژده بده، به آنها که سخن را می­‌شنوند و نیکوترینش را انتخاب می­‌کنند و پیروی می­‌کنند.)

آنچه را که به شما داده می‌­شود، در زیر لابراتوارِ[1] درک و فهم و تشخیص و اجتهاد خودتان قرار بدهید و مصداق این آیه شریفه قرآن، خودتان را بسازید که «فَبَشِّر عِبادِ الَّذینَ یَستَمِعونَ القَولَ فَیَتَّبِعونَ اَحسَنَهُ»[2] به بندگان من مژده بده، به آنها که سخن را می­‌شنوند و نیکوترینش را انتخاب می­‌کنند و پیروی می­‌کنند. | جلسه هشتم طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن

تعریف توحید در دو ساحت

  1. توحید در جهان بینی اسلامی
  2. توحید در ایدئولوژی اسلام

به هر صورت، توحید را ما از دو دیدگاه مورد نظر قرار دادیم فعلاً ممکن است در ضمن تنظیم مطالب، شعبه‌­های دیگری هم به نظر برسد که لازم باشد تذکر داده بشود. اولاً توحید را در جهان بینی اسلام مورد نظر قرار دادیم. مسلّم، توحید در جهان بینی اسلام هست.
توحید در جهان بینی اسلام چیست و به چه معناست، و آیه قرآن و زبان رسا و گویای قرآن، توحیدی را که در جهان‌بینیِ اسلام مطرح است، چگونه تشریح می‌­کند؟ بحث دوم را این جور گفتیم: توحید در ایدئولوژی اسلام.
البته مختصر توضیحی خواهم داد درباره اصطلاح جهان‌بینی برای آن‌هایی که  نمی‌­دانند و برای اصطلاح ایدئولوژی برای آنهایی که نمی‌­دانند؛ چون توحید، هم جزو جهان‌بینی اسلام است، هم جزو ایدئولوژیِ سازنده زندگی‌ساز اسلام است.

توحید، روحی در کالبد اسلام

علاوه بر اینها، توحید در هر یک از مقررات فرعی اسلام، خودش را می‌نمایاند و نشان می­‌دهد. و هر جایی شما یک حکمی و یک قانونی و یک دستوری را به نام دین مشاهده کردید که در آن توحید لنگ می­‌زند، ضد توحید در آن وجود دارد و توحید در آن نیست، بدانید که این از اسلام نیست؛

چون توحید مثل روحی در کالبد تمام مقررات اسلامی هست. مثل هوای رقیق و لطیفی در تمام اجزای این ساختمان و پیکره­ای که نامش اسلام است، هست. مثل خون پاک و پاکیزه و صاف و تازه‌­ای در سراسر این کالبد و پیکری که نامش اسلام و دین است، هست؛ در همه مویرگ­ها حتی هست، یک دانه حکم را در اسلام شما نمی‌توانید پیدا کنید که رنگی و نشانی از توحید در آن نباشد. بنابراین بحث امروز درباره توحید در جهان‌بینی اسلام است.

یک دانه حکم را در اسلام شما نمی‌توانید پیدا کنید که رنگی و نشانی از توحید در آن نباشد. بنابراین بحث امروز درباره توحید در جهان‌بینی اسلام است.| جلسه هشتم طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
اثر از پروین رفیعی
| جلسه هشتم طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
اثر از پروین رفیعی و مسیح مسجدی

معنای جهان‌بینی

جهان‌بینی اسلام یعنی چه؟ شما وقتی که به عنوان یک انسان، به فکر خودتان، به درک خودتان از عالم، از انسان، از جهان مراجعه می­‌کنید، یک تصوراتی پیدا می‌کنید. ممکن است شما به این فکر نبودید، اما آن است که به این فکر است، وقتی درباره جهان می‌­اندیشد، درباره انسان می‌اندیشد، درباره رابطه جهان و انسان می­‌اندیشد، درباره چیزی ماورای طبیعت و ماورای انسان و جهان می‌اندیشد، یک سلسله تصوراتی و افکاری پیدا می­‌کند، این را می­‌گویند جهان‌بینی.
هر مکتبی یک بینش خاصی، یک دیدگاه خاصی، یک برداشت خاصی، یک دریافت خاصی از جهان دارد؛ این برداشت خاص از جهان، این دریافت مخصوص از عالم، این چگونگیِ دیدن عالم، اسمش جهان بینی است.
از اصطلاحاتی‌­ست که تازه چندین سالی­‌ست در تعبیرات فارسی دیده می­‌شود و به چشم می­‌خورد. جهان‌بینی به معنای وسعت نظر نیست که معمولاً در اصطلاحات عامیانه به کار می‌­رود؛ فلان‌کس آدم جهان‌بینی‌­ست، یعنی وسیع‌النظر است، نه؛ جهان بینی به این معنا نیست.

به طور خلاصه جهان‌بینی را این‌جوری می­‌شود تعریف کرد؛ جهان‌بینی یعنی برداشت یک انسان از جهان، تلقّی یک انسان از جهان، دریافت یک انسان از جهان یا از انسان. گفتیم برداشت یک انسان؛ می­‌توانید شما به جای یک انسان، بگذارید یک مکتب، یک مسلک، یک آیین، یک رویه اجتماعی برداشتی از جهان دارد، این برداشت اسمش جهان‌بینی است. اسلام یک جهان‌بینی‌­ای دارد، اسلام یک برداشتی از جهان دارد. برداشت اسلام از جهان را من مختصراً بیان می‌­کنم، آن مقداری‌­اش که ارتباط پیدا می­‌کند به بحث توحید ما.

توحید در جهان‌بینی اسلامی

اسلام معتقد است که همه این مجموعه‌­ای که نامش جهان است، از بالا تا پایین، از موجودات ناچیز و حقیر، تا موجودات بزرگ و چشم­گیر؛ از پست‌­ترین جاندار یا بی­‌جان، تا شریف‌ترین و پر قدرت­‌ترین، موجودات جاندار و دارای خِرد، یعنی انسان، همه و همه، همه­ جای این عالم بنده، بَرده، آفریده و وابسته به یک قدرت بسیار عظیم است. ماورای این ظاهری که من و شما می­‌بینیم، ماورای آنچه که عینک تیزبین دانشِ تجربی می‌­تواند به او برسد، ماورای همه پدیده­‌های قابل حس و قابل لمس، یک حقیقتی هست از همه حقیقت­‌ها برتر، والاتر، شریف‌­تر، عزیزتر و همه این پدیده‌­های عالم، ساخته و پرداخته و درست شده دست قدرت اوست. به آن قدرت بالاتر نامی می­‌دهیم، اسمش خداست، اسمش الله است.

پس جهان یک حقیقتی‌­ست که به خودی خود استقلال ندارد؛ خودش خودش را به وجود نیاورده؛ از داخل و از درون نجوشیده؛ بلکه دست قدرتمندی این پدیده­‌های گوناگون را ـ که هر روزی که دانش به پیش می‌­رود، این پدیده­‌ها بیشتر خود را نشان می­‌دهند ـ آفریده و به وجود آورده.
دست قدرتمندی­‌ست که در دل ذره، آن غوغا را ایجاد کرده و در بالاترینِ جهان‌­های ناشناخته، کهکشان­‌ها و آن سوی کهکشان‌­ها که ممکن است میلیاردها برابر آنچه که تا امروز کشف کردیم، چیزهای قابل کشفی باشد؛ این همه را دست قدرتمندی به وجود آورده است.

 

 


این کارخانه، سازنده‌­ای دارد، این دستگاه، پدید آورنده­‌ای دارد، تصادفی نیست، به خودی خود نیست، اسلام را یک چنین چیزی می­‌داند.

الله، صاحب‌اختیار عالم

این‌ها مواد جهان‌بینی اسلام در زمینه توحید است که همین طور خرد خرد، کوتاه کوتاه می‌­گویم. (در ذهن‌­ها بسپارید تا ان شاءالله اگر نوشته فردا حاضر شد، در نوشته هم مختصراً یک چیزی نوشتیم.)
آن خدایی که بالاتر از جهان و جهانیان است، آن دست قدرتی که همه موجودات عالم را او می‌گرداند، او ساخته و او دم به دم آنها را پاینده داشته؛ این دست قدرتمند ـ که نامش الله است، نامش خداست ـ به تمام صفات نیک و نیکی آفرین به طور اصیل، به طور ذاتی، مُتّصَف[3] است؛ یعنی دارای دانش است، دارای قدرت است، داری حیات است، دارای اراده و تصمیم است و هر آنچه که از این صفات سرچشمه و مایه می­‌گیرد. زندگی او از کسی گرفته نشده است، دانش او از جایی اخذ و کسب نشده است و از این قبیل.

او صاحب اختیار عالم است. عالمیان چه کسانی‌­اند؟ ذرات عالم در مقابل او چه هستند؟ آیا ذرات عالم وقتی که ساخته و پرداخته او شدند، مثل فرزندی که از مادر جدا می‌­شود، دیگر جدا شدند؟ نه؛ اصلاً قضیه این جوری نیست. این‌ها در هر لحظه‌­ای، برای ماندن و بودن، محتاج او هستند، محتاج قدرت او و اراده او؛ و همه بندگان اویند. همه موجودات بندگان و بردگان و مصنوعان و مخلوقان اویند. در همه می‌­تواند تصرف کند، همه را با نظم خاصی آفریده، همه را با سنت­‌ها و قانون­‌های منظم و دقیقی به وجود آورده. این قانون­‌ها را امروز علم دارد کشف می‌­کند، که البته بحث من در این زمینه کار دیگری‌ست؛ یعنی استدلال بر وجود خدا و اثبات صانع در بحث من نیست، در این زمینه کتاب فراوان است، بروید بخوانید.

اثبات وجود خدا برای دانشمندان علوم تجربی

ولیکن این جمله را بد نیست یادآوری بکنیم از قول چند نفر از دانشمندان علوم تجربی، نه فیلسوف‌­ها، دانشمندانی که سر و کارشان با همین آزمایشگاه و لابراتوار و صنعت و سازندگی و این چیزها­ست. در این کتابی که دو، سه نفر مترجم فاضل ایرانی ترجمه کردند و نوشته چندین نفر از نویسندگان دانشمند غیر ایرانی­‌ست، به نام اثبات وجود خدا[4] ـ کتاب خوبی است، بد نیست مراجعه کنید ـ چند نفر از دانشمندان علوم تجربیِ امروز می‌­گویند با پیشرفت دانش، با رفتنِ در کُنهِ مخلوفات و موجودات و کشف قانون­‌های منظم، ما می‌­فهمیم که جهان را پدیدآورنده‌­ای­‌ست. از بس می­‌بینیم نظم وجود دارد، از بس انتظام و انضباط در کار عالم هست، می‌­فهمیم که جهان را آفریدگاری هست و آفریننده‌­ای. خب، پس همه موجودات عالم، بندگان او، پدید آوردگان او، همه تحت اختیار او و در قبضه قدرت اویند و انسان هم مثل بقیه موجودات دیگر.

وابستگی عالم به یک قدرت بالاتر

در جهان بینی اسلام، توحید یک چنین چیزی است؛ توحید یعنی جهان دارای یک آفریننده و سازنده و به تعبیری، دارای یک روح پاک و لطیف است. جهان پدیدآورنده‌­ای دارد و همه اجزای این عالم، بندگان و بردگان و موجودات تحت اختیار آن خدا و آن پدید آورنده محسوب می‌­شوند. توحید در جهان بینی اسلام این است؛ یعنی وقتی که یک مسلمان، از دیدگاه اسلام به این عالم نگاه می­‌کند، این عالم را یک موجود مستقلی نمی‌­بیند، بلکه یک موجودی می‌­بیند وابسته به یک قدرت بالاتر.

وقتی که یک مسلمان، از دیدگاه اسلام به این عالم نگاه می­‌کند، این عالم را یک موجود مستقلی نمی‌­بیند، بلکه یک موجودی می‌­بیند وابسته به یک قدرت بالاتر. | جلسه هشتم طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
اثر از مرضیه منصوری

چه اثری دارد؟ چه فایده‌­ای دارد؟ عجیب تأثیری دارد؛ در بحث­‌های بعدی که درباره توحید می­‌کنیم، آن وقت معلوم می­‌شود که این بینش، این جهان‌بینی مخصوص، این دریافت و برداشت از عالم، این تلقی از جهان و جهانیان، چه تأثیری دارد در سازندگی زندگی.

به آیات قرآن مراجعه می‌­کنیم، می‌بینیم عیناً همین مطلب را در آیات قرآنی، پروردگار عالم ذکر کرده، عرض کردم از دو جای قرآن آیاتی را ما در نظر گرفتیم که امروز تلاوت بشود و ترجمه بشود. اول از سوره بقره است، آیه‌­ای که معروف است به آیة الکرسی. قسمت اول آیة الکرسی در این زمینه است، که حالا تلاوت و ترجمه می‌­کنیم و تدبر می­‌کنیم در آن. آیه ۲۵۵ است.

توحید در آیةالکرسی

«بسم الله الرحمن الرحیم، الله لا اله الا هو» الله، نامی که معادلی به صورت تبیین و تشریح برایش نمی‌­شود پیدا کرد؛
چیست الله؟ خداست.
خدا کیست؟ آن موجودی است که «لا اله الا هو» هیچ معبودی به جز او نیست. اله را معبود معنا کنید.
اله یعنی هر آن موجودی که انسان در مقابل او به صورت تقدیس،[5] به صورت تعظیم و تکریم، خضوع می‌­کند، اختیار خودش را دست او می‌­دهد، سررشته زندگی‌اش را به او می­‌سپرد، او را دست باز و مطلق العنان[6] در زندگی خود قرار می‌­دهد، این را در اصطلاح قرآنی می­‌گویند اله.
آن کسانی که هوای نفس را سررشته‌دار زندگی خود می‌کنند، اله‌شان هوای نفس‌شان است. آن کسانی که یک انسان سرکشِ متجاوز را در امور زندگی خود، دستش را باز می­‌گذارند، اله‌شان همان شیطان است. آن کسانی که به سنت­‌ها و عقید­ه‌­های پوچ، به طور بی‌قید و شرط تسلیم می­‌شوند، اله‌شان همان سنت و عقیده پوچ است. هر چه در وجود انسان و در زندگی انسان، بی‌قید و شرط دستش باز باشد و حکومت و تحکم بکند، او اله است.

اینجا می­‌گوید که «لااله الا هو» هیچ الهی، هیچ معبودی به جز او نیست. یعنی چه نیست؟ یعنی در دنیا نیست؟ هزاران معبود بود در دنیا، سیصد و شصت تا در خودِ خانه کعبه آویزان و قرار داده شده بود، سیصد و شصت تا عروسک. همین‌قدر هم عروسک­‌های جاندار در دنیا، داشتند فرمانروایی می­‌کردند؛ چطور الهی نیست! پس اینی که می‌­گوید «لا اله الا هو» جز او الهی نیست؛ یعنی اله واقعی نیست، اله قانونی نیست، اله حقیقی نیست؛ یعنی هرکس دیگر را غیر از الله به الوهیت ـ به آن معنایی که گفتم ـ به معبودیت پذیرفتید، گناه کردید، بر خلاف حق، عملی انجام دادید؛ چون جز الله هیچ کس شایسته معبود بودن و الوهیت نیست.

خصوصیات الله در آیةالکرسی

«الله لا اله الا هو»، خصوصیت این الله، این اله یکتا و یگانه چیست؟ خصوصیاتش را مقداری می­‌شمرد:

1. «الحی» زنده است

 «الحی» زنده است؛ همه مرده‌­اند، دیگران موجودات مرده و مُردارند، او زنده است. بی‌جان­ها که پیداست، با جان­ها هم مرده‌­اند. با جانی که روزی نبوده و روز دیگری هم نخواهد بود، جانداری که جانش دائماً در تهدید است، موجود زنده‌­ای که زندگی‌اش با حرکت یک مو، با جنبش یک مغز گاهی تهدیدِ به فنا و نابودی می­‌شود، این چه جور زند­گی‌­ای‌ست؟ زنده جاودان، زنده اصیل، زنده حقیقی، آن کسی‌­ست که حیات برای اوست و هدیه و عطیه و موهبت اوست به همه جانداران، و او خداست. «الحی» آن زنده

2. پایدار و پاینده

«القیوم» آن پایدار و پاینده. آن‌کسی که زندگی او دائمی و جاودانه و همیشگی است. آن‌کسی که زندگان به زندگی او زنده‌­­اند و اگر او نخواهد، اگر او اراده نکند، یک زنده و یک جلوه زندگی در جهان باقی نخواهد بود، «القیوم».

3.برائتِ الله از غفلت

«لاتأخذه سنة و لا نوم» چُرت و خواب او را نمی­‌رباید؛ خواب سبک، چه برسد به خواب سنگین.
او را از خود نمی‌گیرد، یعنی چه؟ یعنی لحظه‌ای غفلت، لحظه‌ای بی‌توجهی، در وجود او و در حیات او راه ندارد. موجودات دیگر، خداوندگاران دروغین غفلت می‌کنند از خودشان، از مردم تحت اختیارشان، از جهانی که در قبضه آن‌ها هست، سراپا غفلتند، دائماً در غفلتند، آن‌جایی که ادعای آگاهی و اطلاع می‌کنند، آگاهی و اطلاع‌شان دروغین است. آنچه بر آنان غلبه دارد، غفلت است و نادانی است.

«الم تر الی الذین بدّلوا نعمت الله کفرا و احلّوا قومهم دار البوار* جهنّم یصلونها و بئس القرار»[7] که موسی بن جعفر صلوات الله علیه این آیه قرآن را برای هارون‌الرشید خواند. آیا ندیدی آن کسانی که نعمت­‌های خدا را کفران کردند، ناسپاسی کردند، قوم خود و دنباله‌روان خود را به وادی نبود و نابودی و نیستی و هلاکت و بدبختی کشاندند؟ کجاست آن وادی بدبختی و نیستی؟ جهنم! خودشان هم وارد جهنم شدند، دنباله‌روان بیچاره‌­شان را هم دنبال خودشان به جهنم کشاندند و چه بد جایگاهی­‌ست جهنم. موسی‌­بن‌جعفر صلوات الله علیه به هارون می‌­گفت تو از آنهایی.[8] خب اگر هارون غافل نباشد، چرا خودش و مردمش را به دوزخ بکشاند؟ پس سراسر غفلتند خدایان دیگر.

بی‌خودی خداوندگاران دروغین

آن که او را غفلت نمی­‌گیرد، حاکم واقعی این جهان است؛ یعنی الله، «لاتأخذه سنة و لا نوم»، به نظرتان نیاید که سنة یعنی چرت، خواب سبک و نوم، یعنی خواب معمولی یا سنگین را از خدا برداشتن و نفی کردن، چه لزومی داشت حالا اینجا؟ چرا؛ در بحث‌های بعدی خواهیم دید.
چون هر اشاره‌­ای در توحید، هر نکته‌­ای در توحید، اشاره به نفی الوهیت غیر خداست و اشاره به نقایص غیر خدا. هر چه درباره خدا اثبات می‌­شود، آن چیزهایی­‌ست که درباره مدعیان الوهیت نفی می­‌شود. آنچه در توحید گفته می­‌شود، آن چیزهایی‌­ست که در زندگی عملی موحدان و خداپرستان باید منعکس بشود.
تمام خصوصیات و دقایق توحید باید در زندگی مردم موحد نمونه‌­هایش وجود داشته باشد، که این در بحث­‌ها و تلاوت­‌های بعدی می‌­آید. بنابراین «الحی القیوم» اشاره است به غفلت‌­ها، خواب­‌ها، بی خودی‌های خداوندان و خدواندگاران دروغین.

4. مالکیت و قدرتِ الله

«لا تأخذه سنه و لا نوم له ما فی السماوات و ما فی الارض» از آنِ اوست هر آنچه در آسمان­‌هاست و هر آنچه در زمین است؛ ملک اوست، بنده اوست.

5. تمام عالم، یکسان در بندگی

 «من ذالذی یشفع عنده الا باذنه» کیست که در مقابل او شفاعت کند، وساطت کند، جز به اذن او. هیچ قدرت دیگری سراغ نداریم ما که حتی به اندازه قدرت یک شفیع، بتواند در مقابل خدا عرض اندام بکند، اگر کسی شفاعت از دیگران می­‌کند، باز به اذن خدا می­‌کند. پیغمبران که شفاعت می‌کنند، اولیا و ائمه و صلحا و مؤمنین و شهدا که شفاعت می‌­کنند پیش خدا، جز به اذن خدا نمی­‌کنند؛ بنابراین آنها هم یک قدرت‌هایی در مقابل قدرت خدا، یک دکان­‌هایی در مقابل خدا نیستند. چنین نیست که آنها هم یک دم و دستگاه جداگانه‌­ای در مقابل دم و دستگاه خدا باشند، نه؛ بندگان خدا هستند، منتها بندگان مورد لطف و محبت خدا.

«من ذا الذی یشفع عنده الا باذنه» کیست آن که شفاعت کند نزد او جز به اذن و رخصت او؟

6. محیطِ به تمام زندگی انسان‌هاست و موجودات

«یعلم ما بین ایدیهم و ما خلفهم» پیش روی آنها هر چه هست و پشت سر آنها، می­‌داند، یعنی محیطِ به تمام زندگی انسان‌­هاست و موجودات،«و لا یحیطون بشیء من علمه الا بما شاء» احاطه ندارند، گسترده نیست دانش‌شان به چیزی از دانش پروردگار، مگر آنچه خود او بخواهد.

ببینید چطور تمام عالم را به دو صف تقسیم می‌­کند. یک صف، صف خدا؛ یک صف، صف موجودات دیگر. در این صفِ دیگر، همه ذراتِ عالم بندگان خدایند در حد واحد. می‌­خواهم بگویم از لحاظ بندگی خدا، بین دو موجود عالم هیچ امتیازی نیست. از این جهت که بنده خدا هستند، از این جهت که تحت قدرت و در قبضه خدایند، همه یکسانند، هم! حتی بزرگ­‌ترین موجود عالم، عزیزترین و ارزشمند­ترین انسان تاریخ؛ یعنی وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه، از لحاظ بنده خدا بودن، تحت اختیار خدا بودن، عبد خدا بودن، مثل همه ذرات دیگر وجود است. همان اندازه‌­ای که آنها تحت اختیار خدایند، همان اندازه هم پیغمبر تحت اختیار خداست.
این جور نیست که یک نبی‌­ای، یک مقامی، یک انسان بزرگی، چون بزرگ است، چون زبده است، چون محبوب خداست، چون عزیز خداست، یک مایه‌­ای از قدرت در مقابل خدا داشته باشد، نه؛ بندگان دست بسته و تسلیم پروردگارند و بزرگی­‌شان هم به همین است. در تشهد نماز می­‌خوانید «اشهد ان محمد عبده و رسوله» بنده خدا بودن را جلوتر می‌­آورید، شهادت می­‌دهم که محمد عبد او، بنده او و پیامبر اوست. اول بنده بودن را ذکر می­‌کنید.

7. گستردگی و جهان‌شمولی قدرت الله

«وسع کرسیه السماوات و الارض» گسترده است تحت قدرت او آسمان­ها را و زمین را «و لا یؤوده حفظهما» نگاه‌داری آسمان­‌ها و زمین بر او گران و دشوار نیست،

8. برتر و بلند مرتبه

 «و هو العلی العظیم» اوست برتر و بلند قدر، اوست بزرگ و پرشکوه. از این آیات، شما از مجموع چه می‌فهمید؟ غیر از دقایقی که در آیه هست، غیر از نکات و ریزه­‌کاری‌­هایی که در هر جمله‌­ای هست. که یک مقداری‌­اش را ممکن است شما بفهمید یا من بفهمم و ده‌­ها یا صدها دقیقه و نکته دیگر هست که جز بندگان برگزیده خدا کس دیگر نمی­‌فهمد. از کله «الله لا اله الا هو»، امام سجاد یک لطایفی، یک دقایقی می‌­فهمد که من و شما نمی‌­فهمیم. غیر از این دقایق، غیر از نکات، غیر از مسائل اجتماعی یا اعتقادی که در اینجا هست، از مجموعش چه می‌­فهمید؟

قدرت واحد و محکم در تمام هستی

از مجموع، بینش اسلام را در مورد خدا، خوب به دست می­‌آورید و آن چیست؟ و آن این است که در همه منطقه وجود، یک قدرت به نام خداست، یک مرکزِ قدرت، یک کانونِ دانش و حیات و نیرو، به نام خدا. و در طرف مقابل، تمامِ پدیده­‌ها رو به آن قدرت عظیم و جلیل، با حال مسکنت،[9] با حال عبودیت، با حال بندگی، همه و همه فرقی هم بین پدیده­‌های عالم، از جهت عبودیت در مقابل آن مرکز قدرت نیست. یک ذره کوچک تا یک کهکشان عظیم، یک انسان مؤمن یا یک انسان کافر، یک موجود بی ارزش یا یک انسان با ارزش، همگان در مقابل آن موجود، دست بسته، تسلیم، عبد، بنده، برده‌­اند، هر تعبیری که می­‌خواهید بکنید.

آثار عملی فهم توحید

البته فهمیدن این موضوع دارای آثاری‌ست در شناخت ایدئولوژی اسلام، در شناخت طرح‌­های عملی اسلام برای جامعه. به طور نمونه، مثلاً می‌­توانم این را حالا اشاره کنم که در ذهن‌تان یک برقی بزند، بدانید که فلسفه­‌بافی نمی­‌خواهیم بکنیم. وقتی دانستیم که همه انسان­‌ها فی الجمله در مقابل این قدرت و این مرکز نیرو علی السوائند،[10] دیگر معنی ندارد که امپراتور روم، والِریَن[11] مثلاً، در حال غرور و تکبر مجسمه‌­اش را آنجا بسازند که یک برده‌­ای، یک غلامی روی پایش افتاده. می­‌گوییم چرا؟ به چه مناسبت؟ مگر این امپراتور عظیم‌الشأن، غیر از صف بندگان خدا، صف دیگری پیدا کرده؟ و مگر این انسانی که حالا روی پای امپراتور افتاده، دارد او را سجده می­‌کند، دارد در مقابل او خضوع و خشوع می‌­کند، غیر از صف بندگان، یک صف پایین‌­تری، پست‌­تری پیدا کرده؟ مگر هر دوی اینها وابسته به یک صف نیستند، پس این وضع چرا؟

ببینید اگر این جهان‌بینی، این بینش، این برداشت از جهان نباشد، امپراتورهای عالم، قلدرهای تاریخ، مالکان بزرگ و ثروتمندان و اشراف عظیمی که در طول تاریخ بودند، که هزاران و میلیون­‌ها بنده و برده و اسیرِ قدرت و مطیع امر و فرمان داشتند؛ اینها می‌­توانستند بگویند آقا، من تافته جدا بافته‌­ای هستم، من غیر از آن هستم، او باید بیفتد روی پای من، من باید پایم را بگذارم روی سر او؛ من برای فرمان دادن آفریده شدم، او برای فرمان بردن آفریده شده؛ من برای آقا زیستن آفریده شدم، او برای بدبخت بودن ساخته شده؛ من بنده خدایی هستم که آن خدا قدرتش بیشتر است، او بنده یک خدایی است که آن عرضه‌­اش کمتر است؛ مثل چیزی که بنی‌­اسرائیل می‌­گفتند. بنی‌اسرائیل می‌گفتند که خدای ما، خدای عالم، یَهُوَه[12] است و یَهُوَه لطفش به بنی اسرائیل بیشتر است. بت‌پرستان مشرک هندوستان می­‌گفتند که جامعه به چهار طبقه تقسیم می­‌شود، هر طبقه‌­ای ین خدای مخصوصی دارند و از یک جای مخصوصی آفریده شده­‌اند. اما بینش توحیدی خالص اسلامی می­‌گوید تمام ممکنات و موجودات از یک جا، از یک مبدأ، از یک دست قدرت، آفریده و ساخته و پرداخته شدند؛ همه در مقابل او بندگان و بردگانند، همه در مقابل او اسیر قدرتند، همه باید فرمان او را ببرند. هیچ‌کس حق ندارد سرش را به پای دیگری بگذارد، همچنانی که هیچ کس حق ندارد پایش را روی سر دیگری بگذارد. همان‌طوری که حق نداری پایت را روی سر کسی بگذاری، حق نداری سرت را روی پای کسی بگذاری. برای چه؟ برای خاطر اینکه بر خلاف حق و حقیقت عمل کردی در هر دو صورت. آن کسی که روی اسب نشسته است و بندگان و بردگان، زیر سم اسب او دست و پا می­‌زنند، با آن بندگان و بردگان تفاوتی ندارد.

شفاعت و ارتباط آن با توحید

«وسع کرسیه السموات و الارض من ذا الذی یشفع عنده الا باذنه»، چه کسی به او نزدیک‌­تر است؟ چه  کسی در مقابل او یک قدرتی دارد؟ چه کسی می­‌تواند در مقابل منِ او، منیّتی داشته باشد؟ بله «الا باذنه» کسانی می‌­توانند شفاعت کنند، اما به اذن خود او. او هرگز به جباران اذن شفاعت نمی­‌دهد، به امامان اذن شفاعت می­‌دهد. او هرگز به مفسدان اذن نزدیکی و رخصت شفاعت نمی‌­دهد. به انبیا، به اولیا، به صلحا، به شهدا، به خاکسارانِ عالی مقام، آن بندگانی که زندگی دنیا بر آنها تلخ و زهرآگین گذشت، اما روحشان نیرومند شد؛ در راه وظیفه حرکت کردند، برخودشان دشوار و سخت گرفتند تا به سوی وظیفه یک قدم نزدیک‌­تر شده باشند؛ آنها می­‌توانند، آن‌ها می‌­توانند نزد خدا شفاعت کنند. تازه آن‌ها هم علت اینکه می‌­توانند شفاعت کنند، این است که بیشتر بندگیِ خدا کردند؛ چون تحت قدرت خدا بیشتر خودشان را قرار دادند. هیچ کس مثل پیغمبر خدا در زمان پیغمبر عبودیت خدا نکرده، هیچ کس مثل امیر المؤمنین در زمان امیرالمؤمنین عبودیت خدا نکرده، هیچ کس مثل امام سجاد در زمان امام سجاد عبودیت خدا نکرده، این که پیغمبر بالاترینِ مردم است، علی بالاترینِ مردم است، امام سجاد بالاترین مردم است؛ نه برای خاطر اینکه شوشتری مقابل دزفولی فرض کنید؛[13] چون بندگی خدا بیشتر کردند، مقام‌شان بالاتر است، مقام‌شان ارجمندتر است. از وضع کلی این آیه ـ که آیة الکرسی­‌ست ـ این معنا بر می‌آید که پروردگار عالم، آن قدرت مطلق؛ و در مقابلش تمام موجودات، تمام تکوینات، همه عالم، عبد و مطیع و دست بسته و تسلیم؛ هر که می­‌خواهد به او نزدیک­‌تر بشود باید بیشتر عبد او باشد. این یک آیه.

تکذیب قاطع عقیده ابن الهی

آیه دیگر، در سوره مریم است، از سوره مریم انتخاب کردیم. آیه ۸۸ به بعد: «و قالوا اتخذ الرحمن ولدا» گفتند که خدای رحمان فرزندی گزیده است.
کفار به صورت­‌های گوناگون این حرف را زده‌­اند؛ مسیحی­‌ها یک جور، یهودی‌ها یک جور، مشرکین قریش و مشرکین عربستان یک‌جور، مشرکان جاهای دیگر یک‌جور. بعضی می‌­گفتند خدا دختر دارد، بعضی می‌­گفتند پسر دارد، بعضی می­‌گفتند دختر و پسر دارد، بعضی می­‌گفتند یکی دارد، بعضی می‌­گفتند بی نهایت دارد، عائله مند است! به هر صورت گفتند: «اتخذ الرحن ولدا» خدا فرزند دارد. فرزند دارد را، از چه باب می­‌گفتند؟ این نکته را دقت کنید که فرزند داشتن خدا، که مورد ادعای یک عده مشرک یا مسیحی یا یهودی بود، به این معنا بود که در میان مخلوقات عالم، در میان موجودات یک نفری هست که نسبتش با خدا، نسبت بنده بودن نیست ـ دقت کنید ـ نسبت فرزند بودن است. آقازاده است، نه غلام؛ اگر چه آقا نیست.

یهودی‌ها که می­‌گفتند عُزَیرٌ بن الله، یعنی عزیر پیغمبر فرزند خداست، می‌خواستند بگویندکه اگر همه موجودات عالم بنده و برده خدا هستند، عزیر از این مقوله خارج است، او دیگر بنده خدا نیست، او آقازاده خداست، نور چشمیِ خداست. مسیحی‌­ها هم که درباره مسیح این حرف را می‌­زدند، کفار هم که درباره لات و منات و عُزّی[14] می­‌گفتند این‌ها دختران خدا هستند، مشرکان یونان و روم که آنها هم برای خدا، خدازاده و آقازاده‌­های فراوانی قائل بودند، همه نظرشان این بود. یعنی در حقیقت این دو صفی که ما در نظر گرفتیم، یکی صف خدا و یکی صف همه بندگان و موجودات که همه در مقابل خدا خاضعند، این دو صف را، سه صفش می­‌کردند، می­‌گفتند بله، خدا، بندگان، زبدگان؛ فرزندی، آقازاده، خدازاده‌­ای، چیزی. آیات سوره مریم این مطلب را نفی می­‌کند. تا آخر آیات درست دقت کنید.

«و قالوا اتخد الرحن ولدا» گفتند که خدای رحمان فرزندی انتخاب کرده و گرفته‌است؛ «لقد جئتم شیئا ادا» هر آینه آورده‌­اید سخنی سهمگین و سنگین. ببینید تعبیر خدا چیست؛ حرفِ گرانی، حرف سهمگین ارائه دادید. «تکاد السماوات یتفطرن منه و نتشق الارض و تخر الجبال هدا» کم مانده بود که آسمان­‌ها از یکدیگر بپاشد، بشکافد، و زمین از هم بدرد و کوه­‌ها در هم فرو ریزد. «ان دعوا للرحمن ولدا» که برای خدای رحمان فرزندی خواندند و معتقد شدند.

عقیده فاسد، مقدمه فساد جامعه

پیداست مسئله خیلی مهم است. خدا آن جور نیست که یک فحشی، یک حرف بدی، به او بر بخورد؛ احساساتی که نیست پروردگار عالم. آنچه که به عنوان عقیده به مردم می‌­دهد، آن چیزی­‌ست که در تأمین هدف­‌های الهی دخالت دارد. آنچه هم که به عنوان عقیده فاسد نفی می‌­کند، آن چیزی­‌ست که اعتقاد به آن، در تأمین فساد جامعه دخالت دارد، نفی عقیده فاسد به معنای نفی یک رگه فساد است در جامعه بشری. و اعتقاد به اینکه خدا ولد دارد، خدازاده و آقازاده دارد، فرزند دارد، اعتقاد به حد واسط بین خدا و بشر، حد فاصل، این اعتقاد مفاسدی دارد در جامعه، که البته این مفاسدش معلوم می­‌شود تدریجاً در ضمن بحث­‌های توحیدی. این در حقیقت بهانه‌­ای است برای اینکه بندگان، غیر اینکه بنده خدا می­‌شوند، بنده یکی دیگر هم بشوند.

«و ما ینبغی للرحمن ان یتخذ ولدا» شایسته نیست رحمان را که فرزندی بگیرد، «ان کل من فی السماوات و الارض الا آتی الرحمن عبدا» همه آنچه که در آسمان و زمینند، نیستند مگر فراهم آمدگان در مقابل خدا، به عنوان عبودیت و بندگی، همه عبدِ خدا هستند، همه بندگان خدایند. « لقد احصاهم و عدهم عدا» آنها را احصا کرده است؛ قبضه کرده است و شمرده است شمردنی. این هم این آیه دیگر که در سوره مریم بود.

خب، پس به طور خلاصه، بحثی که امروز داشتیم، حاصل به این صورت بود که توحید در جهان‌بینی اسلام یعنی چه و چیست؟ بررسی توحید به عنوان یکی از موارد اصول جهان­‌بینی. فردا می‌رسیم ان شاءالله به بررسی توحید، به عنوان یکی از مواد اصول ایدئولوژی اسلام. ببینید با همدیگر اینها فرق دارند، این مقدمه اوست، این زمینه اوست. بینش اسلامی این است؛ دنیا را، جهان را، عالم وجود را، این جور می‌­بیند. خب، حالا این بینش چه الهام می­‌دهد به ما؟ چه خط سیری، چه نقشه‌­ای برای زندگی ارائه می‌­دهد؟ آن چیست؟ توحید آنجا چه کاره است؟ توحید در ایدئولوژی اسلامی.


[1] ـ آزمایشگاه علمی و فنی

[2] ـ سوره مبارکه زمر / آیات 17 و 18

[3] ـ (و ص ف) دارنده صفتی

[4] ـ «اثبات وجود خدا» تألیف جان کلوور کتابی است مشمل بر چهل مقاله از دانشمندان علوم روز، درباره اثبات وجود خدا. این کتاب توسط آقایان احمد آرام، علی اکبر مجتهدی و سید مهدی امین ترجمه شده است.

[5] ـ (ق د س) پاک شمردن

[6] ـ بی قید و بند، بی چاک و بست

[7] ـ سوره مبارکه ابراهیم / آیات 28 و 29

[8] ـ تفسیر نور الثقلین / ذیل آیة 28 سوره ابراهیم

[9] ـ (ص ک ن) فقر، تنگدستی

[10] ـ برابر، یکسان

[11] ـ از امپراتوران بزرگ روم بوده است که مسیحیان را مورد آزار و اذیت بسیار قرار می‌­داد. این پادشاه در اواخر عمرش در جنگی با ساسانیان اسیر شد. مسیحیان این اسارت را عقوبت الهی در حق والرین خواندند که مسیحیان را آزار می داد.

[12] ـ نام خدای تعالی نزد یهود. اسمی است که در تورات بر خدا اطلاق شده است که دلالت بر سرمدیت خدای یهود می‌­کند.

[13] ـ مثالی است در معنای تفاخرها و تعصب­ای قومی بر یکدیگر.

[14] ـ در آیات 19 و 25 سوره مبارکه نجم نام این سه بت مشرکان ذکر شده است.

3.7 3 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها