ایمان 1 | جلسه اول طرح کلی اندیشه اسلامی
جلسه اول، ایمان (1)
پنجشنبه 2 رمضان المبارک 1353 شمسی
بسم الله الرحمن الرحیم
«وَأَطِيعُواْ اللّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ * وَ سَارِعُواْ إِلَى مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَ الأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ * الَّذِينَ يُنفِقُونَ فِي السَّرَّاء وَ الضَّرَّاء وَ الْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَ الْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ»
آیات 132 تا 134 سوره مبارکه آل عمران
تقوا؛ زرهی در برابر گناه
رهبانیون مسیحیت، برای اینکه دامانشان به گناهان آلوده نشود، رهبانیت[1] پیشه کردند؛ به غارها و کوهها و بیغولهها پناهنده شدند.
قرآن میفرماید: «و رهبانیةً ابتدعوها ما کتبناها علیهم»[2] رهبانیتی که آنان از خود درآوردند، به صورت بدعتی آن را ایجاد کردند؛ ما بر آنان رهبانیت را ننوشته بودیم. اما عالِم اسلامی رهبانیت ندارد، گوشهگیری ندارد، فرار ندارد. عالِم اسلامی همانی است که سعی میکند که بگیرد غریق را.[3]
یک فرد آگاه مسلمان، هر انسان مسلمان ـ که مسلمان بود و مسئول بودن با یکدیگر لازم و ملتزم هستند ـ همین جور است؛ سعی میکند غریق را، وَبازده را، بیمار را، نجات بدهد؛ اینکه با فرار جور در نمیآید. خودش را متقی میکند، دارای تقوا؛ یعنی آن تجهیز لازم را، آن زره لازم را، در مقابل آسیب گناه بر تن میپوشد و وارد منطقه گناه میشود، برای دستگیری گناهکاران؛ تقوا این است.
تقوا؛ مقدمهی پیروزی
وقتی که این معنای تقوا شد، آیا تقوا مقدمه و وسیلهای برای پیروزی هست یا نیست؟
میبینید که خیلی آسان، وسیله پیروزی ست. آن کسی که میخواهد بر این بیماری، در این منطقه پیروز بشود، اگر همواره بترسد که نبادا این میکروب در جسم او اثر بگذارد، این چطور میتواند میکروبزدهها، وبازدهها را نجات بدهد؟ باید خودش را خاطر جمع کرده باشد؛ باید از خودش خاطرجمع باشد، بعد وارد منطقه وبازده بشود و دیگران را نجات بدهد؛ آن وقت است که به پیروزی هم خواهد رسید. آن وقت است این کار هم به راحتی انجام خواهد داد. « و اتقوا الله»[4] تقوای خدا پیشه کنید، «لعلکم تفلحون» مگر پیروزمند و رستگار و موفق گردید.
اطاعت از رسول لازمه اطاعت از خدا
«و اتقوا النار التی اعدت للکافرین» بپرهیزید و پروا کنید از آن آتشی که آماده شده است برای کافران.
«واطیعوا الله و الرسول لعلکم ترحمون» اطاعت کنید از الله و از پیامبر، شاید مورد رحمت پروردگار قرار بگیرید.
خب اطاعت از خدا با اطاعت از پیغمبر تفاوتی ندارد، به چه مناسبت میفرماید که اطاعت کنید از خدا و اطاعت کنید از پیامبر؟ هر دو تا را با هم، زائد نیست ذکر کردنش؟ نه.
اگر چنانچه فقط بگوید «اطیعوا الله» اطاعت کنید از خدا، پیغمبر را به عنوان مصداق و نمونهای ذکر نکند و اطاعت از پیغمبر را متذکر نگردد، آن کسانی هم که در نقطه مقابل پیغمبر قرار دارند، ممکن است ادعا کنند ما داریم اطاعت از خدا میکنیم. دامنه ادعا که وسیع است، همه کس میتواند داعیه دین و ایمان و تقوا را علنی کند. همه کس میتوانند مدعی بشوند که بنده خدایند و مطیع او.
در زمان پیغمبر، هم پیغمبر مدعی عبودیت و اطاعت خدا بود، هم آن کسانی که در جبهه مقابل او، با او میجنگیدند، اخلال میکردند، رهبران و آقایان و رهبانان مسیحیت و احبار[5] یهود، اینها هم ادعا میکردند. «و قالت الیهود و النصاری نحن ابناء الله»[6]، یک ذره هم بالاتر از پیغمبر؛ او میگفت من بنده خدا هستم، اینها می گفتند ما فرزندان و پسران خدا هستیم. آنها فکر میکردند که اطاعت خدا دربست در اختیار آنهاست. یا به تعبیر دیگر بگویم، خودشان فکر نمیکنند؛ بعضی از نافرمانان خدا این جور وانمود میکنند که مطیع خدایند، درست است یا نه؟ عدهای هستند که خوشان وقتی با خود خلوت میکنند، مییابند که چه نامه سیاهی دارند؛ میفهمند که آنچه میگویند سرا پا دروغ است، اما به مردم این جور وانمود میکنند که بندگان خوب خدا و مطیعان و عابدان پروردگارند. اینها در مقابل مردم حق پرستِ واقعی باید ممتاز[7] بشوند، باید مشخص بشوند.
این است که اینجا خدای متعال، در مقام بیان اطاعت و لزوم آن برای مؤمنان، این جور میگوید: «و اطیعوا الله و الرسول» اطاعت کنید خدا را و پیامبر را. اگر نمیگفت پیامبر را، دشمنان پیامبر هم میگفتند ما مطیع خداییم؛ لذا بایستی مشخص بشود که اطاعت خدا یعنی چه.
آن کسانی که خود را بنده خدا میدانند، اما بنده فرمانِ قانون خدا نیستند، عمل به قانون نمیکنند، ملتزم به لوازم این بندگی نیستند، اینها چطور میتوانند بگویند ما بنده خداییم؟ «اطیعوالله و الرسول» اطاعت کنید خدا را و رسول را، «لعلکم ترحمون» شاید مورد رحم پروردگار قرار گیرید.
عمل به فرمان الهی؛ زمینه ساز رحمت خداوند
رحم خدا یعنی چه؟ مورد رحم خدا قرار گرفتن یعنی چه؟
اینجا یک مقایسهای بکنید بین بیان قرآن و پندار عامیانه ما. ما میگوییم که اگر گناهکاریم، اگر نافرمانی خدا کردیم، اگر به واجبات و تعهدات و تکالیف عمل نکردیم، اگر چنانچه از منطقههای ممنوعه پروردگار پا عقب نکشیدیم؛ فقط یک امیدواری داریم، آن چیست؟ آن رحم خداست.
خدا با رحمتش با ما عمل کند، خدا ما را رحم کند، این داعیه و حرف ماست؛ یعنی حرف معمول اجتماع ما و مردم ما این است.
رحمت خدا را برای کجا میدانیم؟ برای آنجا که عمل نکردیم؛ در صورتی که نافرمانی کردیم؛ در صورتی که منطقه ممنوعه خدا را زیر پا لگدکوب کردیم؛ مسئولیت و تعهدِ الهی را ملاحظه نداشتیم؛ در یک چنین صورتهایی میگوییم: ما که عمل نداریم، مگر خدا رحممان کند.
رحم را، رحم خدا را، رحمت پرودگار را، رقیب عمل کردن و جایگزین عمل کردن میدانیم.
آیه قرآن به عکس است؛ میگوید عمل کنید، اطاعت کنید، شاید مورد رحمت پرودگار قراربگیرید.
رحمت خدا آن وقتی ست که یک ملتی به مسئولیتش عمل کند.
خدا آن وقتی به مردمی رحم میکند که او را اطاعت کنند، تکالیف خود را انجام بدهند. هفتصد میلیون مسلمان بنشینند به انتظار ابر رحمت پروردگاری که بر سرشان ببارد، آن وقت راهها را باز کنند تا دزدانِ ناموس و غارتگران دین بیایند همه چیزشان را ببرند؛ به امید رحمت خدا بنشینند؟ پس بگو بنشینند حالا!
«و اطیعوا الله و الرسول لعلکم ترحمون» اطاعت کنید خدا را و رسول را، پیامبر را، شاید مورد رحمت قرار بگیرید.
یعنی چه اطاعت کنید خدا را؟ اطاعت خدا به چیست؟
به اینکه تمام تکالیف و حجتهای الهی را بر دوشمان حمل کنیم؛ آنچه را که بر عهده ما نهاده شده است، انجام بدهیم.
به قول آیه شریفه قرآن میفرماید: مؤمنین آن کسانی هستند که وقتی میان آنان مشاجرهای به وقوع میپیوندد، به تو ای پیامبر رجوع میکنند، مراجعه میکنند و چون تو حکمی صادر کردی، «ثم لا یجدوا فی انفسهم حرجا مما قضیت»[8] دستوری که تو صادر کردی، کمترین غبار کدورتی هم بر روح آنها و دل آنها بر جای نمیگذارد، «و یسلموا تسلیما» تسلیم فرمان تواَند.
مؤمن واقعی این جور است. اگر این جور بود یک ملتی، یک امتی، اگر یک عده جمعیت به این صورت تحت فرمان خدا قرار گرفتند، آن وقت است که رحمت پروردگار و لطف بینهایت او شامل حال آنان خواهد شد، آن وقت است که یک امت به آقایی میرسد، آن وقت است که یک ملت به رشد انسانی میرسد، آن وقت است که اسارتها و زنجیرها از دست و پای او باز میشود، آنوقت است که رحمت الهی شامل حال او میشود.
«و اطیعوا الله و الرسول لعلکم ترحمون» اطاعت کنید خدا را و پیامبر را، باشد که مورد رحمت پرودگار قرار گیرید.
اولین نشانه تقوا؛ تلاش و سبقت برای رسیدن به مغفرت الهی
«و سارعوا الی مغفرةٍ مِن رَبکُم»[9]، میدان مسابقه است اینجا، میدان پیشیگیری و مسارعه است. پیشی بجویید، سبقت بجویید «الی مغفرة» به سوی مغفرتی «من ربکم» از سوی پروردگارتان «و جنة» و بهشتی که «عرضها السماوات و الارض» که پهنای آسمانها و زمین است، «اعدت للمتقین» آماده شده است برای با تقوایان.
آنجا یک نشانه تقوا و یک نتیجه تقوا ذکر شد، اینجا نشانههای تقوا پیدرپی ذکر خواهد شد.
ای انسانی که برای یک وجب زمین و یک مقدار آب و گلِ در فلان منطقه عالم، حاضری سبقت بگیری، حاضری دیگران را عقب بگذاری، حاضری تمام قوا و نیروهایت را به کار بزنی، استخدام کنی، تا بتوانی در مزایده فلان زمین، در به دست آوردن فلان سرمایه، در تصرف کردن فلان مغازه، در گرفتن فلان گوشه فلان مملکت، در دائر کردن فلان کمپانی در فلان منطقه عالم، در تحصیل امتیازات مادیِ هر چه بیشتر؛ برای اینها حاضری مسابقه بدهی، سرعت بگیری، دیگران را عقب بگذاری، اگر چه شرافتها و فضیلتها را هم زیر پا گذاشته باشی، ای انسان! به تو نمیگویند سرعت مگیر، به تو نمیگویند در خانه بخواب، نیروهایت را به کار مزن؛ آن کسی که به نام دین به تو این سخن را میگوید، دروغ میگوید و نمیداند.
دین نمیگوید نیروهایت را متوقف بگذار، دین میگوید سرعت بگیر هر چه بیشتر، مسابقه بده هر چه زیادتر، اما به سوی چه؟
به سوی چیزی که شایسته توست، نه به سوی یک وجب آب و گل، نه به سوی فلان مبلغِ ناچیز، نه به سوی زندگیِ مادی دنیا که هر چه باشد، برای تو کوچک و کم است.
ای انسانِ بزرگ! به سوی چیزی که با عظمت تو، با مقام تو سازگار باشد ـ که انسان عالیترینِ موجودات این جهان است، بزرگترینِ عظمتهای وجود، بعد از پروردگار، در همین کالبد کوچک و محدود است.
«ای انسانِ بزرگ، سرعت بگیر، مسابقه بده، اما به سوی چه؟ «الی مغفرة من ربکم و جنة». سرعتت به سوی مغفرت پروردگار باشد، به سوی آن بهشت برین الهی باشد که همه آسمانها در مقابل آن کوچکند، همه زمین در برابر آن اندک است.
یعنی چه؟ دقت کنید در تعبیرات قرآنی تا خوب بفهمید. قرآن میگوید، تو اگر میخواهی همت به چیزی بگماری، برای تو زمین و آسمان، اندک و ناچیزی است، همت به چیزی بالاتر از اینها بگمار.
ای انسانِ بزرگ! مغفرت برای تو مهم است؛ از همه چیز بالاتر مغفرت است و پس از مغفرت آن چیزی که ارزش و عظمتش از آسمانها و زمین بالاتر است.
غفران یعنی پرکردن خلا
مغفرت یعنی چه؟ ما دیدیم؛ فلانی گفتیم آقا معذرت میخواهم، یک دشنامی به شما دادم، من را ببخشید. او هم با ناز و کِبری، یا با خوش اخلاقی و لطفی، به هر صورتی، گفت خیلی خب صرف نظر کردیم.
فلان جا فلان جنایت غیرعمدی انجام گرفته، آدم اطراف آن کسی که صاحبِ حق است، با التماس و درخواست و آقا ببخشید، آقا لطف کنید، او هم میگوید خیلی خب، شما را بخشیدیم.
در فلان اداره دولتی و حکومتی، فلان قدر مالیات برای تو، بر طبق چه حسابی، درست یا نادرست بریدهاند. شما رفتی احترامی کردی، تملّقی گفتی، دو جملهای گفتی، کسی را با خودت بردی، نامهای، توصیهای، تلفنی؛ گفتند خیلی خب، فلان قدرش را به شما بخشیدیم.
این بخششها را که ما دیدیم، خیال کردیم غفران الهی هم از قبیل این بخششهاست. فلان کس ظلم کرده، جنایت کرده، گناه کرده، در زمین فساد آفریده و برانگیخته؛ مستوجب عذاب خداست؛ بعد روز قیامت به خاطر قطره اشکی که او داشته است یا توجه و توسلی که او کرده است، خدا بگوید خیلی خب، حالا که این جور شد ما هم از سر خطایای تو گذشتیم، تو را بخشیدیم. مغفرت خدا این است؟ «سارعوا الی مغفرة» این را میگوید؟ نه.
درباره معنای غفران هم بنده زیاد صحبت کردم. اینی که میگویم صحبت کردم، برای این است که شما برادران که غالباً در بحثهای ما بودید، برگردید به حافظهتان، آنچه را که گفتیم، از خفایا و زوایای حافظه بیرون بیاورید.
غفران یعنی التیام دادن و پُر کردن یک خلأ.
بدن شما یک جراحتی برمیدارد؛ این ران، این بازو، یک جراحتِ عمیقی برمیدارد، این لایِ گوشت از هم باز میشود؛ اینجا مرعمی به شما میدهند، دارویی میگذارید، ویتامینی مصرف میکنید، آمپولی میزنید تا این میجوشد، تا این میتراود، میزاید، تا بالاخره همجنسِ خود را، آن گوشتِ بدن، آن ماهیچه بدن، هم سنخِ خود را کنار خود به وجود میآورد. تشکیلات بدن شما کار میکند، این زحم پُر میشود، التیام پیدا میکند. این التیام پیدا کردنِ یک زخم را، یک جراحت را، در نظرتان نگه بدارید، تا تشبیهش کنم و تمثیل کنم به غفران، ببنید غفران چه جوری است.
روح شما اگر در مقام تمثیل، مانند جسمی باشد، هر گناهی که انجام میدهید، ضربتی بر روح وارد میکند و زخمی به وجود میآورد. چرا آقا؟ چرا میگوییم گناه ضربت بر روح است؟ برای خاطر اینکه روح باید تعالی پیدا کند و گناه، هر آن چیزی است که روح انسانی را یک گام از تعالی و تکامل مورد نظرش باز میدارد. در مقام مثل و تشبیه، میشود همین زخم زدن، همین شکاف را بر پیکره روح تو به وجود آوردن. این گناه که شد، این تصفیه انجام گرفت.
شما مالِ مردم خورید خدایِ نخواسته، آنی که شُرب خَمر کرد، آنی که ربا خورد، آنی که زنا کرد، آنی که دروغ گفت، آنی که افترا گفت، با هر یک از این کارها، یک شکافی، به روحش، به پیکره روانش وارد آمد، این روحِ او زخمی شد، ناقص شد، از کمال که غایه الآمال [10] است دور افتاد؛ این گناه حالا باید مغفرت پیدا کند.
غفران؛ جبران عقبماندگیهای روحی
غفران یعنی چه؟ غفران یعنی این خلأ، این کمبودِ روح، این زخمِ روان، این نقیصهای که در نفس او به وجود آمده است، این برطرف شود، این را میگویند غفران.
چه جوری برطرف میشود؟ چه جوری برطرف میشود آن نقیصهای که در روح تو از سوی گناه به وجود آمده؟ با جبران کردن. آن کسی که با یک گناهی جان خود را از اوج انسانیت و تکامل و نقطه پرواز انسانی یک قدری منحط[11] کرده و دور انداخته، آن وقتی این عقب ماندگیاش جبران شده است که یک مقداری برود بالا.
یک مثال دیگر بزنم. سوار ماشین شدید، دارید میروید سرِ پنجاه فرسخی. اگر این ماشین در راه توقف کرد، شما چه شدید؟ عقب افتادی. جبران این عقب ماندگی به چیست؟ به اینکه یک خرده تندتر بروید، یک خُرده بیوقفه بروید، یک مقدار از استراحت، بیشتر صرفِنظر کنید تا در وقت معین به نقطه مورد نظر برسید. وإلا با نشستن آنجا و گفتن که خدایا من غلط کردم، یک ساعتِ پیش اینجا در قهوهخانه لمیدم و دیر حرکت کردم، خدایا اشتباه کردم، خدایا غلط کردم؛ این کاری از پیش نمیبرد. حالا بالاخره غلط انجام گرفت، زودتر حرکت کن، تندتر برو تا این توقف و تأخیر یا ساعته را جبران کرده باشی. مغفرت الهی این جوری است.
خدای متعال نمیگوید چون تو گناه کردی، حالا هر چه کار نیک بکنی، ما آن گناه را اصلاً از بین نخواهیم برد، لج نمیکند خدا. «و انی لغفار» ما لجباز نیستیم، ما غفاریم. آن گناههایی که انجام گرفت، آن اشتباهاتی که به وجود آمد، ما حاضریم از آن اشتباهات صرف نظر کنیم، در صورتی که جبران بشود.
نمیگوییم چون شما یک روزی اشتباه کردید، حالا صد برابر مجاهدت کردید، مجاهدت شما به خاطر اشتباه شما هیچ، نه؛ «و انی لغفار» ما غافریم، ما خلأها را پر میکنیم، زخمها را التیام میدهیم، اما برای چه کسی؟ «لمن تاب و آمن و عمل صالحا ثم اهتدی»[12]، من بخشندهام برای آن که توبه کند.
مغفرت لطف بیحساب الهی نیست
توبه کند یعنی چه؟ یعنی برگردد.
راهِ تکامل شما را اینجا بود، شما این طرفی میرفتید؟ حاضریم شما را ببخشیم، کی؟
وقتی بروید به طرف تکامل، مجدداً به راه درست برگردید. «لمن تاب» توبه کند، یعنی برگردد.
توبه یعنی برگشتن. ایمان خود را قوی کند، عمل صالح کند. عمل! نباید از عمل غافل بود و سخن گفتن و دل خوش داشتن خود بسنده کرد.
بنابراین مغفرت یعنی پر کردن آن خلأهایی که زخمهای روح انسانند، با پر کردن آنها انسان به کمال میرسد. این، شایسته است که انسان در راهش کوشش کند، مسابقه بدهد، سرعت بگیرد. مغفرت خیلی مهم است.
مغفرت این نیست که خدای متعال بیحساب، از روی دلبخواه، یک کسی را مورد لطف بیجایی قرار بدهد، بدون اینکه خود او کوششی در راه این لطف الهی کرده باشد.
«و سارعوا الی مغفرة من ربکم» سرعت بگیرید به سوی مغفرتی از پروردگارتان، «و جنة» و بهشتی، «عرضها السماوات و الارض» که پهنا و گستردگی آن به قدر آسمان ها و زمین است، «اعدت» آماده شده است، «للمتقین» برای متقیان.
این جمله معروفی که میگویند: آقا شما اهل بهشتید و به بهشت خواهید رفت، اگر ان شاءالله راهتان بدهند، این بسیار حرف به جای است. ما همه آرزومند بهشتیم، همه در دعاها بهشت را طلب میکنیم؛ گاهی طلب بهشتِ تنها هم ما را قانع نمیکند، دانه دانه خصوصیات آن را هم در دعا میآوریم؛ از حور العینش[13] و از غذای خوبش و از لَحمِ طَیرَش[14] و الی غیر ذلک، در دعاهایمان ردیف میکنیم. اما خود خدا میگوید ما این بهشت را برای مردم باتقوا آماده کردیم، این سفره را برای یک عده مردم خاصی انداختیم، آنها باید بیایند سر این سفره بنشینند و وارد این منطقه بشوند. آنها کی هستند؟ با تقوایان.
ویژگیهای متقین:
«اعدت للمتقین» آماده شده است برای متقیان.
(ترجمهها را درست دقت کنید که الآن وقتی قاری عزیزمان آمدند اینجا آیات را بخوانند، هر کلمهای را که من مخصوصاً تکیه کردم برای اینکه در ذهنتان باشد، در حین تلاوت، فوراً به معانی کلمات برگردید.)
«اعدت للمتقین» آماده شده است برای با تقوایان. چه کسانی هستند باتقوایان؟
۱. اهل انفاق هستند.
«الذین ینفقون فی السراء و الضراء»[15] آن کسانی که انفاق میکنند در خوشی و ناخوشی. این یک شرط باتقوا بودن است. انفاق کردن.
انفاق؛ هزینه و تلاش برای برآوردن یک نیاز
انفاق را هم باز چند بار تا حالا معنا کردم. عیبی ندارد اینها را تکرار کنیم. چون اینها حرفهایی است که غالباً تازهتازه به گوش شما میرسد، هرچه تکرار بشود، بیشت در دل میماند و چه بهتر.
انفاق با خرج کردن فرق دارد. خرج کردن یعنی اینکه انسان یک پولی را خرج کند.
انفاق خرج کردن است، اما نه هر خرج کردنی. انفاق آن خرج کردنی را میگویند که با آن، یک خلئی پر شود، یک نیاز راستینی برآورده بشود.
کجایند آن کسانی که میلیونها خرج میکنند، به ظاهر هم برای کارهای نیک خرج میکنند، تا از زبان قرآن به آنها بگوییم که بدبختترین مردمند، زیرا کارشان انفاق نیست.
«قل هل ننبئکم بالاخسرین اعمالا* الذین ضل سعیهم فی الحیاة الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا»[16]. این پولهایی که خرج میشود، این زر و زیورهایی که بر پیکر گرسنه یک عده مردم آویخته میشود، این پیرایههای زیادی و دروغین؛ اینها انفاق نیست، چرا؟ چون خلئی را پر نمیکند.
آقا! اگر این پنجزار[17] را شما دادید به کسی که صدتا پنج زاری و یک تومانی در جیبش هست، صدتای دیگر هم میتواند فراهم کند، این انفاق نیست؛ اگر دادی به آن آدمی که منتظر یک پنج زاری است تا یک نان سنگک بخرد و شکم خودش را پر کند، این انفاق است.
البته نخواستم با این جمله بگویم آقایان بروند حالا هی پنج زاری بدهند به گرسنهها و گداها که شکمهایشان را پر کنند، نه. گاهی پر کردن شکم گرسنه هم انفاق نیست، در یک شرایطی این جوری است. در آن شرایطی که فقر و گرسنگی مانند گیاه هرزهای، بیحساب دارد بر روی زمینها میروید، آنجا پر کردن شکم یک گرسنه مثل قیچی کردن پیکره بالای یک دانه علف هرزه است. در صحرا علف هرزه چقدر قیمت دارد؟ بالاخره از جلوی چشم، یک گیاه هرزه کم میشود، اما چقدر این کار اساسی است؟ چقدر جالب است این کار؟ خیلی کم و ناچیز.
بنابراین انفاق آن چیزی است که یک خلئی را پر میکند. یک نیازی را برآورده میکند. آن ملتی که امروز به یک چیزی احتیاج دارد، مانند آب و هوا، اگر در غیر آن چیز، به همان ملت کمک کردی، اینجا انفاق نکردی، پول حرام کردن انجام دادی.
پس انفاق کارِ همه کس نیست؛ انفاق کارِ مردمان باهوش است. آنهایی که خلأها و نیازها را میفهمند و حاضر میشوند به جا آن خلأها و نیازها را پر کنند. انفاق خیلی مهم است.
«الذین یُنفقون فی السراء و الضراء»، یکی از نشانههای با تقواها این است، انفاق میکنند در خوشی و ناخوشی.
۲. خشمشان را برای رسیدن به تعقل فرو مینشانند
«و الکاظمین الغیظ» و فرو برندگان خشم. فرو برندگان خشم یعنی چه؟
یعنی بر اساس احساسات کار نمیکنند، همه جا عقل. اما گاهی عقل هم با خشمهای درست همراه است، نمیبینید در قرآن میگوید: «اشداء علی الکفار رحماء بینهم»[18]. اینی که میگویند «و الکاظمین الغیظ» معنایش این نیست که شما خیال کنید میخواهیم بگوییم خشم یک ملت، خشم یک انسان، خشم یک جامعه، علیه آن کسانی که باید بر آنان خشم گرفت، نیست و نابود باده.
قرآن هم نمیگوید که این خشمها را فرو بخورید، میگوید بر اساس خشم، کاری انجام ندهید. «و الکاظمین الغیظ» کظم کنندگان، فروبرندگان. نه فراموش کنندگان؛ فرو برندگان غیظ و خشم. که وقتی خشم فرو نشست، انسان میتواند با عقل، با درک، آنچه را که شایسته است انجام بدهد.
۳. از لغزشهای مردم میگذرند و عفو میکنند
«و العافین عنی الناس» گذرندگان از مردم، عفو کنندگان از خطاهای مردم.
از اشتباهات مردم، از خطاهای مردم، از گناهان مردم، از لغزشهای مردم باید گذشت، باید صرف نظر کرد. از آن گناهی نباید صرف نظر کرد که لغزش نبوده است. خدا هم از یک چنین گناهی مشکل صرف نظر بکند. از آن عملِ خلافی نباید صرف نظر کرد که از روی تعمّد و عناد انجام گرفته است، اما لغزشها، قصورها که در کار عامه مردم فراوان هست، قابل گذشتن و عفو کردن است. «و العافین عن الناس و الله یحب المحسنین» و خدا دوست میدارد مردمان احسان کننده را.
۴. در معرکه گناه، به یاد خدا میافتند
دیگر از نشانههای باتقواها چیست؟
«والذین اذا فعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم ذکروالله فاستغفروا لذنوبهم» آن کسانی که چون گناه بزرگی انجام دهند، یا بر خویشتن ستم کنند، «او ظلموا انفسهم» بر نفسهای خود ظلم روا بدارند، «ذکروا الله» فوراً به یاد خدا بیفتند.
در وادی غفلت، زیر سرپوش غفلت، دیر نپایند.
یک آیهای است، خیلی عجیب است در قرآن، در زمینه تذکر پیدا کردن؛ «ان الذین اتقوا»، این هم برای با تقواهاست اتفاقاً «ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا»[19] وقتی یک گروه شیطان ـ با آن معنای وسیعی که شیطان دارد ـ وقتی یک گروهی شیطان و شیطان صفت او را احاطه میکنند تا گمراه کنند، تا از راه به در ببرند، تا او را به فراموشی بیندازند، «ذکروا الله» فوراً به یاد خدا بیفتند انسان.
یاد خدا یک چنین چیزی است. یاد خدا حربهای است در دست ما علیه شیطانها، یاد خدا ریسمانی است در اختیار ما، برای نجات از ورطهای که دشمنانِ هوشیاریِ ما، در برابر ما به وجود آوردهاند. یاد خدا خیلی چیز ارزشمند و قیمتی است.
«ذکروا الله» چون کار خلافی بکنند یا بر خویشتن ظلم بکنند، خدا را به یاد میآورند. «فاستغفروا الذنوبهم» پس طلب غفران و مغفرت میکنند برای گناهانشان، در جستجو میآیند که این گناه، این خلأ التیام کند، اما همین هم بدون کمک پروردگار ممکن نیست. «و من یغفر الذنوب الا الله» و چه کسی غفران و مغفرت میبخشد گناهان را به جز خدا؟
تلاش از تو و حرکت از تو، و برکت از خدا؛ تلاش و کوشش از ما، و قبول از خدای ما. پس تلاش را از پرونده خودمان حق نداریم حذف کنیم.
۵. بر انجام گناه اصرار نمیکنند
«و لم یصروا علی ما فعلوا و هم یعلمون» بر آنچه که میدانند گناه است، اصراری نورزند.
«اولئک جزاؤهم مغفرة من ربهم» این چنین کسانی که از تلاش و کوشش باز نمیایستند، استغفار میکنند برای گناهان، اصرار نمیورزند در راه خطا و خلاف؛ این چنین آدمهایی پاداششان مغفرت از سوی پروردگارشان است.
«و جنات تجری من تحتها الانهار» و بهشتهایی که در زیر آن نهرها جاری ست، «خالدین فیها و نعم اجر العاملین» در آن جاودانهاند و چه نیکو پاداش عمل کنندگان است. باز اینجا میگوید پاداش عمل کنندگان، «اجر العاملین». مسئله عمل یکی از مسائل بسیار مهم است.
(در این سلسلة معارف اسلامی که ان شاءالله در بحثهای قرآنی و در این تلاوتها، به ترتیب تا آخر ماه رمضان در نظر دارم که مرتباً بیان کنیم و عرض بکنیم، یکیاش اختصاص پیدا میکند به همین مسئله عمل.)
[1]. (ر ه ب) ترس دائمی، رَهبانیّة: گوشه گیری و ترک دنیا.
[2]. سوره مبارکه حدید / آیه 27.
[3]. صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه بشکست عهد صحبت اهل طریق را
گفتم میان عالم و عابد چه فرق بود تا اختیار کردی از آن، این فریق را
گفت آن گلیم خویش به در میبرد ز موج و این جهد میکند که بگید غریق را (سعدی)
[4]. سوره مبارکه آل عمران / آیات 135 تا 132.
[5]. جمع حَبر، دانایان.
[6]. سوره مبارکه مائده / آیه 18.
[7]. (م ی ز) جدا شده، متمایز.
[8]. سوره مبارکه نساء / آیه 65.
[9]. سوره مبارکه آل عمران / آیه 133.
[10]. نهایت آرزو.
[11]. (ح ط ط) انحطاط یابنده، پست شونده.
[12]. به یقین من آمورزنده کسی هستم که توبه کند و ایمان بیاورد و کار شایسته و به راه راست ره سپار شود.
[13]. زنان بهشتی.
[14]. گوشت پرنده، اشاره دارد به آیه 21 سوره مبارکه واقعه «و لحم طیر مما یشتهون» و از هر گوشت پرندهای که میل داشته باشند.
[15]. سوره مبارکه آل عمران / آیات 134 تا 136.
[16]. سوره مبارکه کهف / آیات 153 و 154 : بگو آیا شما را از زیانکارترین مردم آگاه گردانم؟ آنان کسانی هستند که کوشش ایشان در زندگی دنیا به هدر رفته و خود میپندارند کار خوب انجام میدهند.
[17]. پنج ریال.
[18]. سوره مبارکه فتح / آیه 29.
[19]. سوره مبارکه اعراف / آیه 251.
تلاش را از پرونده خودمان حق نداریم حذف کنیم…
عالی بود.