ایمان 1 | جلسه اول طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن

ایمان 1 | جلسه اول طرح کلی اندیشه اسلامی

فهرست مطالب

 

جلسه اول، ایمان (1)


پنجشنبه 2 رمضان المبارک 1353 شمسی

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

«وَأَطِيعُواْ اللّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ * وَ سَارِعُواْ إِلَى مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَ الأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ * الَّذِينَ يُنفِقُونَ فِي السَّرَّاء وَ الضَّرَّاء وَ الْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَ الْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ»                                                

آیات 132 تا 134 سوره مبارکه آل عمران

 

 

تقوا؛ زرهی در برابر گناه

رهبانیون مسیحیت، برای اینکه دامانشان به گناهان آلوده نشود، رهبانیت[1] پیشه کردند؛ به غارها و کوه‌­ها و بیغوله­‌ها پناهنده شدند.
قرآن می‌فرماید: «و رهبانیةً ابتدعوها ما کتبناها علیهم»[2] رهبانیتی که آنان از خود درآوردند، به صورت بدعتی آن را ایجاد کردند؛ ما بر آنان رهبانیت را ننوشته بودیم. اما عالِم اسلامی رهبانیت ندارد، گوشه­‌گیری ندارد، فرار ندارد. عالِم اسلامی همانی است که سعی می­‌کند که بگیرد غریق را.[3]

 

عالِم اسلامی رهبانیت ندارد، گوشه­‌گیری ندارد، فرار ندارد. عالِم اسلامی همانی است که سعی می­‌کند که بگیرد غریق را | جلسه 1 طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
اثر از حسین جریان پور

عالم اسلامی رهبانیت ندارد. عالِم اسلامی همانی است که سعی می­‌کند که بگیرد غریق را.


ی
ک فرد آگاه مسلمان، هر انسان مسلمان ـ که مسلمان بود و مسئول بودن با یکدیگر لازم و ملتزم هستند ـ همین جور است؛ سعی می‌­کند غریق را، وَبا‌زده را، بیمار را، نجات بدهد؛ اینکه با فرار جور در نمی‌­آید. خودش را متقی می­‌کند، دارای تقوا؛ یعنی آن تجهیز لازم را، آن زره لازم را، در مقابل آسیب گناه بر تن می­‌پوشد و وارد منطقه گناه می‌­شود، برای دستگیری گناهکاران؛ تقوا این است.

مسلمان بود و مسئول بودن با یکدیگر لازم و ملتزم هستند | جلسه 1 طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
اثر از حسین جریان پور

تقوا؛ مقدمه‌ی پیروزی

وقتی که این معنای تقوا شد، آیا تقوا مقدمه و وسیله‌­ای برای پیروزی هست یا نیست؟

می‌­بینید که خیلی آسان، وسیله پیروزی ست. آن کسی که می‌خواهد بر این بیماری، در این منطقه پیروز بشود، اگر همواره بترسد که نبادا این میکروب در جسم او اثر بگذارد، این چطور می‌تواند میکروب­‌زده‌­ها، وبازده‌­ها را نجات بدهد؟ باید خودش را خاطر جمع کرده باشد؛ باید از خودش خاطرجمع باشد، بعد وارد منطقه وبازده بشود و دیگران را نجات بدهد؛ آن وقت است که به پیروزی هم خواهد رسید. آن وقت است این کار هم به راحتی انجام خواهد داد. « و اتقوا الله»[4] تقوای خدا پیشه کنید، «لعلکم تفلحون» مگر پیروزمند و رستگار و موفق گردید.

اطاعت از رسول لازمه اطاعت از خدا

«و اتقوا النار التی اعدت للکافرین» بپرهیزید و پروا کنید از آن آتشی که آماده شده است برای کافران.
«واطیعوا الله و الرسول لعلکم ترحمون» اطاعت کنید از الله و از پیامبر، شاید مورد رحمت پروردگار قرار بگیرید.
خب اطاعت از خدا با اطاعت از پیغمبر تفاوتی ندارد، به چه مناسبت می‌­فرماید که اطاعت کنید از خدا و اطاعت کنید از پیامبر؟ هر دو تا را با هم، زائد نیست ذکر کردنش؟ نه.
اگر چنانچه فقط بگوید «اطیعوا الله» اطاعت کنید از خدا، پیغمبر را به عنوان مصداق و نمونه‌­ای ذکر نکند و اطاعت از پیغمبر را متذکر نگردد، آن کسانی هم که در نقطه مقابل پیغمبر قرار دارند، ممکن است ادعا کنند ما داریم اطاعت از خدا می­‌کنیم. دامنه ادعا که وسیع است، همه کس می‌تواند داعیه دین و ایمان و تقوا را علنی کند. همه کس می‌­توانند مدعی بشوند که بنده خدایند و مطیع او.

در زمان پیغمبر، هم پیغمبر مدعی عبودیت و اطاعت خدا بود، هم آن کسانی که در جبهه مقابل او، با او می­‌جنگیدند، اخلال می‌کردند، رهبران و آقایان و رهبانان مسیحیت و احبار[5] یهود، اینها هم ادعا می‌کردند. «و قالت الیهود و النصاری نحن ابناء الله»[6]، یک ذره هم بالاتر از پیغمبر؛ او می­‌گفت من بنده خدا هستم، اینها می­ گفتند ما فرزندان و پسران خدا هستیم. آنها فکر می‌کردند که اطاعت خدا دربست در اختیار آنهاست. یا به تعبیر دیگر بگویم، خودشان فکر نمی­‌کنند؛ بعضی از نافرمانان خدا این جور وانمود می­‌کنند که مطیع خدایند، درست است یا نه؟ عده­‌ای هستند که خوشان وقتی با خود خلوت می­‌کنند، می­‌یابند که چه نامه سیاهی دارند؛ می­فهمند که آنچه می­‌گویند سرا پا دروغ است، اما به مردم این جور وانمود می­‌کنند که بندگان خوب خدا و مطیعان و عابدان پروردگارند. اینها در مقابل مردم حق پرستِ واقعی باید ممتاز[7] بشوند، باید مشخص بشوند.

این است که اینجا خدای متعال، در مقام بیان اطاعت و لزوم آن برای مؤمنان، این جور می­گوید: «و اطیعوا الله و الرسول» اطاعت کنید خدا را و پیامبر را. اگر نمی­گفت پیامبر را، دشمنان پیامبر هم می­‌گفتند ما مطیع خداییم؛ لذا بایستی مشخص بشود که اطاعت خدا یعنی چه.
آن کسانی که خود را بنده خدا می­‌دانند، اما بنده فرمانِ قانون خدا نیستند، عمل به قانون نمی‌کنند، ملتزم به لوازم این بندگی نیستند، اینها چطور می‌­توانند بگویند ما بنده خداییم؟ «اطیعوالله و الرسول» اطاعت کنید خدا را و رسول را، «لعلکم ترحمون» شاید مورد رحم پروردگار قرار گیرید.

عمل به فرمان الهی؛ زمینه ساز رحمت خداوند

رحم خدا یعنی چه؟  مورد رحم خدا قرار گرفتن یعنی چه؟

اینجا یک مقایسه­‌ای بکنید بین بیان قرآن و پندار عامیانه ما. ما می­‌گوییم که اگر گناهکاریم، اگر نافرمانی خدا کردیم، اگر به واجبات و تعهدات و تکالیف عمل نکردیم، اگر چنانچه از منطقه­‌های ممنوعه پروردگار پا عقب نکشیدیم؛ فقط یک امیدواری داریم، آن چیست؟ آن رحم خداست.
خدا با رحمتش با ما عمل کند، خدا ما را رحم کند، این داعیه و حرف ماست؛ یعنی حرف معمول اجتماع ما و مردم ما این است.

رحمت خدا را برای کجا می­دانیم؟ برای آنجا که عمل نکردیم؛ در صورتی که نافرمانی کردیم؛ در صورتی که منطقه ممنوعه خدا را زیر پا لگدکوب کردیم؛ مسئولیت و تعهدِ الهی را ملاحظه نداشتیم؛ در یک چنین صورت‌­هایی می‌­گوییم: ما که عمل نداریم، مگر خدا رحممان کند.

رحم را، رحم خدا را، رحمت پرودگار را، رقیب عمل کردن و جایگزین عمل کردن می­دانیم.

آیه قرآن به عکس است؛ می­‎‌گوید عمل کنید، اطاعت کنید، شاید مورد رحمت پرودگار قراربگیرید.

رحمت خدا آن وقتی ست که یک ملتی به مسئولیتش عمل کند.

 

رحمت خدا آن وقتی ست که یک ملتی به مسئولیتش عمل کند. | جلسه 1 طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
اثر از مرضیه راضی

 


خدا آن وقتی به مردمی رحم می‌کند که او را اطاعت کنند، تکالیف خود را انجام بدهند. هفتصد میلیون مسلمان بنشینند به انتظار ابر رحمت پروردگاری که بر سرشان ببارد، آن وقت راه‌­ها را باز کنند تا دزدانِ ناموس و غارتگران دین بیایند همه چیزشان را ببرند؛ به امید رحمت خدا بنشینند؟ پس بگو بنشینند حالا!

«و اطیعوا الله و الرسول لعلکم ترحمون» اطاعت کنید خدا را و رسول را، پیامبر را، شاید مورد رحمت قرار بگیرید.

یعنی چه اطاعت کنید خدا را؟  اطاعت خدا به چیست؟

به اینکه تمام تکالیف و حجت‌­های الهی را بر دوشمان حمل کنیم؛ آنچه را که بر عهده ما نهاده شده است، انجام بدهیم.

به قول آیه شریفه قرآن می­فرماید: مؤمنین آن کسانی هستند که وقتی میان آنان مشاجره­ای به وقوع می­پیوندد، به تو ای پیامبر رجوع می­‌کنند، مراجعه می‌­کنند و چون تو حکمی صادر کردی، «ثم لا یجدوا فی انفسهم حرجا مما قضیت»[8] دستوری که تو صادر کردی، کمترین غبار کدورتی هم بر روح آنها و دل آنها بر جای نمی‌­گذارد، «و یسلموا تسلیما» تسلیم فرمان تواَند.

مؤمن واقعی این جور است. اگر این جور بود یک ملتی، یک امتی، اگر یک عده جمعیت به این صورت تحت فرمان خدا قرار گرفتند، آن وقت است که رحمت پروردگار و لطف بی­نهایت او شامل حال آنان خواهد شد، آن ­وقت است که یک امت به آقایی می­رسد، آن ­وقت است که یک ملت به رشد انسانی می‌­رسد، آن ­وقت است که اسارت­‌ها و زنجیرها از دست و پای او باز می‌­شود، آن‌وقت است که رحمت الهی شامل حال او می‌­شود.
«و اطیعوا الله و الرسول لعلکم ترحمون» اطاعت کنید خدا را و پیامبر را، باشد که مورد رحمت پرودگار قرار گیرید.

اولین نشانه تقوا؛ تلاش و سبقت برای رسیدن به مغفرت الهی

«و سارعوا الی مغفرةٍ مِن رَبکُم»[9]، میدان مسابقه است اینجا، میدان پیشی­گیری و مسارعه است. پیشی بجویید، سبقت بجویید «الی مغفرة» به سوی مغفرتی «من ربکم» از سوی پروردگارتان «و جنة» و بهشتی که «عرضها السماوات و الارض» که پهنای آسمان‌­ها و زمین است، «اعدت للمتقین» آماده شده است برای با تقوایان.

آنجا یک نشانه تقوا و یک نتیجه تقوا ذکر شد، اینجا نشانه­‌های تقوا پی­‌درپی ذکر خواهد شد.

ای انسانی که برای یک وجب زمین و یک مقدار آب و گلِ در فلان منطقه عالم، حاضری سبقت بگیری، حاضری دیگران را عقب بگذاری، حاضری تمام قوا و نیروهایت را به کار بزنی، استخدام کنی، تا بتوانی در مزایده فلان زمین، در به دست آوردن فلان سرمایه، در تصرف کردن فلان مغازه، در گرفتن فلان گوشه فلان مملکت، در دائر کردن فلان کمپانی در فلان منطقه عالم، در تحصیل امتیازات مادیِ هر چه بیشتر؛ برای اینها حاضری مسابقه بدهی، سرعت بگیری، دیگران را عقب بگذاری، اگر چه شرافت­‌ها و فضیلت‌­ها را هم زیر پا گذاشته باشی، ای انسان! به تو نمی­گویند سرعت مگیر، به تو نمی­گویند در خانه بخواب، نیروهایت را به کار مزن؛ آن کسی که به نام دین به تو این سخن را می­گوید، دروغ می­گوید و نمی­داند.

دین نمی­گوید نیروهایت را متوقف بگذار، دین می­گوید سرعت بگیر هر چه بیشتر، مسابقه بده هر چه زیادتر، اما به سوی چه؟

به سوی چیزی که شایسته توست، نه به سوی یک وجب آب و گل، نه به سوی فلان مبلغِ ناچیز، نه به سوی زندگیِ مادی دنیا که هر چه باشد، برای تو کوچک و کم است.

 

 

سرعت بگیر ...به سوی چیزی که شایسته توست، نه به سوی یک وجب آب و گل، نه به سوی فلان مبلغِ ناچیز، نه به سوی زندگیِ مادی دنیا که هر چه باشد، برای تو کوچک و کم است. | جلسه 1 طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
خانم منصوری

 

 

 ای انسانِ بزرگ! به سوی چیزی که با عظمت تو، با مقام تو سازگار باشد ـ که انسان عالی­ترینِ موجودات این جهان است، بزرگ­ترینِ عظمت‌­های وجود، بعد از پروردگار، در همین کالبد کوچک و محدود است.

 «ای انسانِ بزرگ، سرعت بگیر، مسابقه بده، اما به سوی چه؟ «الی مغفرة من ربکم و جنة». سرعتت به سوی مغفرت پروردگار باشد، به سوی آن بهشت برین الهی باشد که همه آسمان­‌ها در مقابل آن کوچکند، همه زمین در برابر آن اندک است.

 یعنی چه؟ دقت کنید در تعبیرات قرآنی تا خوب بفهمید. قرآن می­‌گوید، تو اگر می­خواهی همت به چیزی بگماری، برای تو زمین و آسمان، اندک و ناچیزی است، همت به چیزی بالاتر از این‌ها بگمار.

ای انسانِ بزرگ! مغفرت برای تو مهم است؛ از همه چیز بالاتر مغفرت است و پس از مغفرت آن چیزی که ارزش و عظمتش از آسمان­ها و زمین بالاتر است.

غفران یعنی پرکردن خلا

مغفرت یعنی چه؟ ما دیدیم؛ فلانی گفتیم آقا معذرت می­‌خواهم، یک دشنامی به شما دادم، من را ببخشید. او هم با ناز و کِبری، یا با خوش اخلاقی و لطفی، به هر صورتی، گفت خیلی خب صرف نظر کردیم.
فلان جا فلان جنایت غیرعمدی انجام گرفته، آدم اطراف آن کسی که صاحبِ حق است، با التماس و درخواست و آقا ببخشید، آقا لطف کنید، او هم می­گوید خیلی خب، شما را بخشیدیم.
در فلان اداره دولتی و حکومتی، فلان قدر مالیات برای تو، بر طبق چه حسابی، درست یا نادرست بریده­‌اند. شما رفتی احترامی کردی، تملّقی گفتی، دو جمله­‌ای گفتی، کسی را با خودت بردی، نامه‌ای، توصیه­‌ای، تلفنی؛ گفتند خیلی خب، فلان قدرش را به شما بخشیدیم.

 این بخشش­‌ها را که ما دیدیم، خیال کردیم غفران الهی هم از قبیل این بخشش‌­هاست. فلان کس ظلم کرده، جنایت کرده، گناه کرده، در زمین فساد آفریده و برانگیخته؛ مستوجب عذاب خداست؛ بعد روز قیامت به خاطر قطره اشکی که او داشته است یا توجه و توسلی که او کرده است، خدا بگوید خیلی خب، حالا که این جور شد ما هم از سر خطایای تو گذشتیم، تو را بخشیدیم. مغفرت خدا این است؟ «سارعوا الی مغفرة» این را می­گوید؟ نه.

درباره معنای غفران هم بنده زیاد صحبت کردم. اینی که می­گویم صحبت کردم، برای این است که شما برادران که غالباً در بحث‌­های ما بودید، برگردید به حافظه­‌تان، آنچه را که گفتیم، از خفایا و زوایای حافظه بیرون بیاورید.

غفران یعنی التیام دادن و پُر کردن یک خلأ.
بدن شما یک جراحتی برمی‌دارد؛ این ران، این بازو، یک جراحتِ عمیقی برمی­دارد، این لایِ گوشت از هم باز می­‌شود؛ اینجا مرعمی به شما می­‌دهند، دارویی می‌­گذارید، ویتامینی مصرف می­‌کنید، آمپولی می­‌زنید تا این می­‌جوشد، تا این می‌­تراود، می­زاید، تا بالاخره همجنسِ خود را، آن گوشتِ بدن، آن ماهیچه بدن، هم سنخِ خود را کنار خود به وجود می‌­آورد. تشکیلات بدن شما کار می­‌کند، این زحم پُر می‌­شود، التیام پیدا می­‌کند. این التیام پیدا کردنِ یک زخم را، یک جراحت را، در نظرتان نگه بدارید، تا تشبیه‌ش کنم و تمثیل کنم به غفران، ببنید غفران چه جوری است.

روح شما اگر در مقام تمثیل، مانند جسمی باشد، هر گناهی که انجام می‌دهید، ضربتی بر روح وارد می­‌کند و زخمی به وجود می‌­آورد. چرا آقا؟ چرا می­گوییم گناه ضربت بر روح است؟ برای خاطر اینکه روح باید تعالی پیدا کند و گناه، هر آن چیزی است که روح انسانی را یک گام از تعالی و تکامل مورد نظرش باز می­دارد. در مقام مثل و تشبیه، می­‌شود همین زخم زدن، همین شکاف را بر پیکره روح تو به وجود آوردن. این گناه که شد، این تصفیه انجام گرفت.
شما مالِ مردم خورید خدایِ نخواسته، آنی که شُرب خَمر کرد، آنی که ربا خورد، آنی که زنا کرد، آنی که دروغ گفت، آنی که افترا گفت، با هر یک از این کارها، یک شکافی، به روحش، به پیکره روانش وارد آمد، این روحِ او زخمی شد، ناقص شد، از کمال که غایه الآمال [10] است دور افتاد؛ این گناه حالا باید مغفرت پیدا کند.

 

 

غفران؛ جبران عقب‌ماندگی‌های روحی

غفران یعنی­ چه؟  غفران یعنی این خلأ، این کمبودِ روح، این زخمِ روان، این نقیص‌های که در نفس او به وجود آمده است، این برطرف شود، این را می­‌گویند غفران.

چه جوری برطرف می‌­شود؟ چه جوری برطرف می‌­شود آن نقیص‌ه­ای که در روح تو از سوی گناه به وجود آمده؟ با جبران کردن. آن کسی که با یک گناهی جان خود را از اوج انسانیت و تکامل و نقطه پرواز انسانی یک قدری منحط[11] کرده و دور انداخته، آن وقتی این عقب ماندگی‌­اش جبران شده است که یک مقداری برود بالا.

یک مثال دیگر بزنم. سوار ماشین شدید، دارید می­روید سرِ پنجاه فرسخی. اگر این ماشین در راه توقف کرد، شما چه شدید؟ عقب افتادی. جبران این عقب ماندگی به چیست؟ به اینکه یک خرده تندتر بروید، یک خُرده بی­‌وقفه بروید، یک مقدار از استراحت، بیشتر صرفِ­‌نظر کنید تا در وقت معین به نقطه مورد نظر برسید. وإلا با نشستن آنجا و گفتن که خدایا من غلط کردم، یک ساعتِ پیش اینجا در قهوه­‌خانه لمیدم و دیر حرکت کردم، خدایا اشتباه کردم، خدایا غلط کردم؛ این کاری از پیش نمی­برد. حالا بالاخره غلط انجام گرفت، زودتر حرکت کن، تندتر برو تا این توقف و تأخیر یا ساعته را جبران کرده باشی. مغفرت الهی این جوری است.

خدای متعال نمی­گوید چون تو گناه کردی، حالا هر چه کار نیک بکنی، ما آن گناه را اصلاً از بین نخواهیم برد، لج نمی­کند خدا. «و انی لغفار» ما لجباز نیستیم، ما غفاریم. آن گناه‌­هایی که انجام گرفت، آن اشتباهاتی که به وجود آمد، ما حاضریم از آن اشتباهات صرف نظر کنیم، در صورتی که جبران بشود.

نمی­‌گوییم چون شما یک روزی اشتباه کردید، حالا صد برابر مجاهدت کردید، مجاهدت شما به خاطر اشتباه شما هیچ، نه؛ «و انی لغفار» ما غافریم، ما خلأها را پر می­‌کنیم، زخم‌­ها را التیام می‌‌دهیم، اما برای چه کسی؟ «لمن تاب و آمن و عمل صالحا ثم اهتدی»[12]، من بخشنده‌­ام برای آن که توبه کند.

 

مغفرت لطف بی‌حساب الهی نیست

توبه کند یعنی چه؟ یعنی برگردد.

راهِ تکامل شما را اینجا بود، شما این طرفی می­رفتید؟ حاضریم شما را ببخشیم، کی؟

 وقتی بروید به طرف تکامل، مجدداً به راه درست برگردید. «لمن تاب» توبه کند، یعنی برگردد.

توبه یعنی برگشتن. ایمان خود را قوی کند، عمل صالح کند. عمل! نباید از عمل غافل بود و سخن گفتن و دل خوش داشتن خود بسنده کرد.

بنابراین مغفرت یعنی پر کردن آن خلأهایی که زخم‌­های روح انسانند، با پر کردن آنها انسان به کمال می­رسد. این، شایسته است که انسان در راهش کوشش کند، مسابقه بدهد، سرعت بگیرد. مغفرت خیلی مهم است.
مغفرت این نیست که خدای متعال بی­حساب، از روی دل‌بخواه، یک کسی را مورد لطف بی­‌جایی قرار بدهد، بدون اینکه خود او کوششی در راه این لطف الهی کرده باشد.
«و سارعوا الی مغفرة من ربکم» سرعت بگیرید به سوی مغفرتی از پروردگار­تان، «و جنة» و بهشتی، «عرضها السماوات و الارض» که پهنا و گستردگی آن به قدر آسمان ها و زمین­ است، «اعدت» آماده شده است، «للمتقین» برای متقیان.

این جمله معروفی که می­گویند: آقا شما اهل بهشتید و به بهشت خواهید رفت، اگر ان شاءالله راهتان بدهند، این بسیار حرف­ به جای است. ما همه آرزومند بهشتیم، همه در دعاها بهشت را طلب می­‌کنیم؛ گاهی طلب بهشتِ تنها هم ما را قانع نمی‌­کند، دانه دانه خصوصیات آن را هم در دعا می­‌آوریم؛ از حور العینش[13] و از غذای خوبش و از لَحمِ طَیرَش[14] و الی غیر ذلک، در دعاهایمان ردیف می­‌کنیم. اما خود خدا می­‌گوید ما این بهشت را برای مردم باتقوا آماده کردیم، این سفره را برای یک عده مردم خاصی انداختیم، آنها باید بیایند سر این سفره بنشینند و وارد این منطقه بشوند. آنها کی هستند؟ با تقوایان.

ویژگی‌های متقین:

«اعدت للمتقین» آماده شده است برای متقیان.
(ترجمه­‌ها را درست دقت کنید که الآن وقتی قاری عزیزمان آمدند اینجا آیات را بخوانند، هر کلمه­‌ا‌ی را که من مخصوصاً تکیه کردم برای اینکه در ذهنتان باشد، در حین تلاوت، فوراً به معانی کلمات برگردید.)

«اعدت للمتقین» آماده شده است برای با تقوایان. چه کسانی هستند باتقوایان؟

۱. اهل انفاق هستند.


«الذین ینفقون فی السراء و الضراء»[15] آن کسانی که انفاق می­‌کنند در خوشی و ناخوشی. این یک شرط باتقوا بودن است. انفاق کردن.

انفاق؛ هزینه و تلاش برای برآوردن یک نیاز

انفاق را هم باز چند بار تا حالا معنا کردم. عیبی ندارد اینها را تکرار کنیم. چون اینها حرف‌­هایی است که غالباً تازه‌­تازه به گوش شما می­رسد، هرچه تکرار بشود، بیشت در دل می­ماند و چه بهتر.

انفاق با خرج کردن فرق دارد. خرج کردن یعنی اینکه انسان یک پولی را خرج کند.
انفاق خرج کردن است، اما نه هر خرج کردنی. انفاق آن خرج کردنی را می­‌گویند که با آن، یک خلئی پر شود، یک نیاز راستینی برآورده بشود.

 

 

انفاق خرج کردن است، اما نه هر خرج کردنی | جلسه 1 طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
اثر از مرضیه راضی

 

 

کجایند آن کسانی که میلیون­‌ها خرج می­‌کنند، به ظاهر هم برای کارهای نیک خرج می­‌کنند، تا از زبان قرآن به آنها بگوییم که بدبخت‌­ترین مردمند، زیرا کارشان انفاق نیست.
«قل هل ننبئکم بالاخسرین اعمالا* الذین ضل سعیهم فی الحیاة الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا»[16]. این پول­‌هایی که خرج می­‌شود، این زر و زیورهایی که بر پیکر گرسنه یک عده مردم آویخته می­‌شود، این پیرایه­‌های زیادی و دروغین؛ اینها انفاق نیست، چرا؟ چون خلئی را پر نمی­کند.

آقا! اگر این پنج‌­زار[17] را شما دادید به کسی که صدتا پنج زاری و یک تومانی در جیبش هست، صدتای دیگر هم می­‌تواند فراهم کند، این انفاق نیست؛ اگر دادی به آن آدمی که منتظر یک پنج زاری است تا یک نان سنگک بخرد و شکم خودش را پر کند، این انفاق است.

البته نخواستم با این جمله بگویم آقایان بروند حالا هی پنج زاری بدهند به گرسنه­‌ها و گداها که شکم­‌هایشان را پر کنند، نه. گاهی پر کردن شکم گرسنه هم انفاق نیست، در یک شرایطی این جوری است. در آن شرایطی که فقر و گرسنگی مانند گیاه هرزه­ای، بی­حساب دارد بر روی زمین­‌ها می‌روید، آنجا پر کردن شکم یک گرسنه مثل قیچی کردن پیکره بالای یک دانه علف هرزه است. در صحرا علف هرزه چقدر قیمت دارد؟ بالاخره از جلوی چشم، یک گیاه هرزه کم می­‌شود، اما چقدر این کار اساسی است؟ چقدر جالب است این کار؟ خیلی کم و ناچیز.

بنابراین انفاق آن چیزی است که یک خلئی را پر می­کند. یک نیازی را برآورده می­‌کند. آن ملتی که امروز به یک چیزی احتیاج دارد، مانند آب و هوا، اگر در غیر آن چیز، به همان ملت کمک کردی، اینجا انفاق نکردی، پول حرام کردن انجام دادی.
پس انفاق کارِ همه کس نیست؛ انفاق کارِ مردمان باهوش است. آنهایی که خلأها و نیازها را میفهمند و حاضر می‌شوند به جا آن خلأها و نیازها را پر کنند. انفاق خیلی مهم است.

«الذین یُنفقون فی السراء و الضراء»، یکی از نشانه‌­های با تقواها این است، انفاق می­‌کنند در خوشی و ناخوشی.

۲. خشمشان را برای رسیدن به تعقل فرو می‌نشانند


«و الکاظمین الغیظ» و فرو برندگان خشم. فرو برندگان خشم یعنی چه؟

یعنی بر اساس احساسات کار نمی‌­کنند، همه جا عقل. اما گاهی عقل هم با خشم­های درست همراه است، نمی­بینید در قرآن می­گوید: «اشداء علی الکفار رحماء بینهم»[18]. اینی که می­‌گویند «و الکاظمین الغیظ» معنایش این نیست که شما خیال کنید می­خواهیم بگوییم خشم یک ملت، خشم یک انسان، خشم یک جامعه، علیه آن کسانی که باید بر آنان خشم گرفت، نیست و نابود باده.

 قرآن هم نمی­گوید که این خشم­ها را فرو بخورید، می­گوید بر اساس خشم، کاری انجام ندهید. «و الکاظمین الغیظ» کظم کنندگان، فروبرندگان. نه فراموش کنندگان؛ فرو برندگان غیظ و خشم. که وقتی خشم فرو نشست، انسان می­‌تواند با عقل، با درک، آنچه را که شایسته است انجام بدهد.

 

۳. از لغزش‌های مردم می‌گذرند و عفو می‌کنند


«و العافین عنی الناس» گذرندگان از مردم، عفو کنندگان از خطاهای مردم.

از اشتباهات مردم، از خطاهای مردم، از گناهان مردم، از لغزش­های مردم باید گذشت، باید صرف نظر کرد. از آن گناهی نباید صرف نظر کرد که لغزش نبوده است. خدا هم از یک چنین گناهی مشکل صرف نظر بکند. از آن عملِ خلافی نباید صرف نظر کرد که از روی تعمّد و عناد انجام گرفته است، اما لغزش­ها، قصورها که در کار عامه مردم فراوان هست، قابل گذشتن و عفو کردن است. «و العافین عن الناس و الله یحب المحسنین» و خدا دوست می­دارد مردمان احسان کننده را.

 

۴. در معرکه گناه، به یاد خدا می‌افتند‌


دیگر از نشانه­‌های باتقواها چیست؟

«والذین اذا فعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم ذکروالله فاستغفروا لذنوبهم» آن کسانی که چون گناه بزرگی انجام دهند، یا بر خویشتن ستم کنند، «او ظلموا انفسهم» بر نفس­های خود ظلم روا بدارند، «ذکروا الله» فوراً به یاد خدا بیفتند.

 در وادی غفلت، زیر سرپوش غفلت، دیر نپایند.
یک آیه­‌ای است، خیلی عجیب است در قرآن، در زمینه تذکر پیدا کردن؛ «ان الذین اتقوا»، این هم برای با تقواهاست اتفاقاً «ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا»[19] وقتی یک گروه شیطان ـ با آن معنای وسیعی که شیطان دارد ـ وقتی یک گروهی شیطان و شیطان صفت او را احاطه می‌کنند تا گمراه کنند، تا از راه به در ببرند، تا او را به فراموشی بیندازند، «ذکروا الله» فوراً به یاد خدا بیفتند انسان.

یاد خدا یک چنین چیزی است. یاد خدا حربه­‌ای است در دست ما علیه شیطان­‌ها، یاد خدا ریسمانی است در اختیار ما، برای نجات از ورطه­‌ای که دشمنانِ هوشیاریِ ما، در برابر ما به وجود آورده‌­اند. یاد خدا خیلی چیز ارزشمند و قیمتی است.

«ذکروا الله» چون کار خلافی بکنند یا بر خویشتن ظلم بکنند، خدا را به یاد می­‌آورند. «فاستغفروا الذنوبهم» پس طلب غفران و مغفرت می­‌کنند برای گناهانشان، در جستجو می‌­آیند که این گناه، این خلأ التیام کند، اما همین هم بدون کمک پروردگار ممکن نیست. «و من یغفر الذنوب الا الله» و چه کسی غفران و مغفرت می­بخشد گناهان را به جز خدا؟

تلاش از تو و حرکت از تو، و برکت از خدا؛ تلاش و کوشش از ما، و قبول از خدای ما. پس تلاش را از پرونده خودمان حق نداریم حذف کنیم.

۵‌. بر انجام گناه اصرار نمی‌کنند


«و لم یصروا علی ما فعلوا و هم یعلمون» بر آنچه که می­‌دانند گناه است، اصراری نورزند.
«اولئک جزاؤهم مغفرة من ربهم» این چنین کسانی که از تلاش و کوشش باز نمی‌­ایستند، استغفار می­‌کنند برای گناهان، اصرار نمی‌ورزند در راه خطا و خلاف؛ این چنین آدم­‌هایی پاداش‌شان مغفرت از سوی پروردگارشان است.
«و جنات تجری من تحتها الانهار» و بهشت­‌هایی که در زیر آن نهرها جاری ست، «خالدین فیها و نعم اجر العاملین» در آن جاودانه‌­اند و چه نیکو پاداش عمل کنندگان است. باز اینجا می‌گوید پاداش عمل کنندگان، «اجر العاملین». مسئله عمل یکی از مسائل بسیار مهم است.

(در این سلسلة معارف اسلامی که ان شاءالله در بحث‌­های قرآنی و در این تلاوت­‌ها، به ترتیب تا آخر ماه رمضان در نظر دارم که مرتباً بیان کنیم و عرض بکنیم، یکی‌­اش اختصاص پیدا می­‌کند به همین مسئله عمل.)

 

 


 

 

[1]. (ر ه ب) ترس دائمی، رَهبانیّة: گوشه گیری و ترک دنیا.

[2]. سوره مبارکه حدید / آیه 27.

[3]. صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه                 بشکست عهد صحبت اهل طریق را

گفتم میان عالم و عابد چه فرق بود                    تا اختیار کردی از آن، این فریق را

گفت آن گلیم خویش به در می­برد ز موج                      و این جهد می­کند که بگید غریق را   (سعدی)

[4]. سوره مبارکه آل عمران / آیات 135 تا 132.

[5]. جمع حَبر، دانایان.

[6]. سوره مبارکه مائده / آیه 18.

[7]. (م ی ز) جدا شده، متمایز.

[8]. سوره مبارکه نساء / آیه 65.

[9]. سوره مبارکه آل عمران / آیه 133.

[10]. نهایت آرزو.

[11]. (ح ط ط) انحطاط یابنده، پست شونده.

[12]. به یقین من آمورزنده کسی هستم که توبه کند و ایمان بیاورد و کار شایسته و به راه راست ره سپار شود.

[13]. زنان بهشتی.

[14]. گوشت پرنده، اشاره دارد به آیه 21 سوره مبارکه واقعه «و لحم طیر مما یشتهون» و از هر گوشت پرنده­ای که میل داشته باشند.

[15]. سوره مبارکه آل عمران / آیات 134 تا 136.

[16]. سوره مبارکه کهف / آیات 153 و 154 : بگو آیا شما را از زیانکارترین مردم آگاه گردانم؟ آنان کسانی هستند که کوشش ایشان در زندگی دنیا به هدر رفته و خود می­پندارند کار خوب انجام می­دهند.

[17]. پنج ریال.

[18]. سوره مبارکه فتح / آیه 29.

[19]. سوره مبارکه اعراف / آیه 251.

4.7 11 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
کریمی
1 سال قبل

تلاش را از پرونده خودمان حق نداریم حذف کنیم…
عالی بود.