نوید ها (1) | جلسه ششم طرح کلی اندیشه اسلامی
سه شنبه 7 رمضان المبارک 1353 شمسی
بسم الله الرحمن الرحیم
« يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءكُم بُرْهَانٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَ أَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُورًا مُّبِينًا * فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُواْ بِاللّهِ وَ اعْتَصَمُواْ بِهِ فَسَيُدْخِلُهُمْ فِي رَحْمَةٍ مِّنْهُ وَ فَضْلٍ وَ يَهْدِيهِمْ إِلَيْهِ صِرَاطًا مُّسْتَقِيمًا»
آیه 174 تا 175 سوره مبارکه نساء
شناخت کیفیت ایمان، مقدمهای برای شناخت اصول اعتقادی دین
بحث درباره ایمان در حقیقت یک بحث مقدماتیست. ما برای اینکه فهمیدن دین و شناخت اصول اساسی اعتقادیِ دین، در ما شوقی برانگیزد، به طوری که به صورت جدّی دنبال فهم دین و شناخت دین حرکت کنیم، برای این کار محتاج هستیم به اینکه قیمت ایمان و کیفیت ایمان را بدانیم. بحث ما درباره ایمان، از این جهت و بدین خاطر بود.
دو-سه مسئلهای که درباره ایمان گفته شد، دو-سه مسئله اساسی و مهم بود. از جمله این بود که ایمان باید آگاهانه باشد، نه کورکورانه. دیگر این بود که ایمان باید با تعهد و عمل توأم باشد، بلکه تعهد آفرین باشد و زاینده عمل و نه یک باور خشک و خالی در دل و در مغز.
دیگر این بود که مؤمنِ متعهد، آن وقتی مؤمن است که ایمانش گاه گاهی نباشد، فرصت طلبانه نباشد، نفعطلبانه نباشد، بلکه همیشگی باشد، همهجایی باشد، همگانی باشد، همهجانبه باشد.
اینها مسائلی است که در زمینه ایمان به آنها اشاره شد و لازم بود دانستن آنها.
قبل از آنی که وارد اصل موضوعات مورد نظر، یعنی معارف اعتقادی اسلام بشویم، یک بحث کوتاه دیگر هم ضرورت دارد که اجباراً آن بحث را امروز آغاز میکنیم، فردا هم دنباله آن بحث ادامه پیدا میکند. اول تصور میکردم که این بحث را در یک روز به پایان میرسانیم، بعد از غور[1] کردم، دیدم در چهار، پنج روز ناگزیر تمام خواهد شد. امروز و فردا مسلماً بحث میکنیم، در صورتی که زنده بمانیم، احتمالاً به روز سوم نکشانیم.
مژدههایی برای مومنان؛ تعهدات خداوند در مقابل تعهدات مومن
و آن بحث این است که حالا برای اینکه ما ارزش ایمان را و نتیجه ایمان را بدانیم، لازم است از مژدهها و نویدهایی که خدا به مؤمنین داده است، آگاهی پیدا کنیم، ببینیم خدای متعال برای مؤمن، در مقابل ایمانش و در مقابل عمل شایستهاش و انجام تعهداتش، متقابلاً چه چیزی را تعهد میکند. انسانی که عادت به داد و ستد کرده است، با مبادله زندگی را گذرانیده است، دوست دارد ببیند مبادله او با خدا، به چه صورت است. او ایمان میآورد و بر اثر آن ایمان متعهد میشود، متقابلاً دوست دارد بداند خدا چه تعهدی در مقابل او بر عهده میگیرد، چه مژدهای و چه نویدی به او میدهد. این یک مسئلهای است که از نظر مؤمن و از نظر کسی که میخواهد در وادی ایمان، ثابت قدم و راسخ و استوار باشد، موضوع جالب، شیرین، و دوست داشتنیست، امید بخش به مؤمن است.
تمام آیاتی که در زمینه ایمان و مؤمن هست در قرآن، ما جمع آوری کردیم. در حدود هفتصد آیه در قرآن، درباره مؤمن و ایمان و پارهای خصوصیات دیگر است. بنا کردیم این آیات را نگاه کردن، ببینیم در این آیات، بر ایمان ، خدا چه چیزی را مترتب کرده است. (سبک کار را میگویم، برای اینکه دوستان، برادران و خواهران که با قرآن انس دارند، فرا بگیرند کیفیت پیدا کردن موضوعات را در قرآن.) گشتیم در این ششصد، هفتصد آیه، ببینیم خدا برای مؤمنین چه نویدهایی، چه مژدههایی، چه عاقبتهای شایسته و مطلوب و دل بخواهی در نظر گرفته است. دیدیم خیلی زیاد است.
به نظر من، شاید در حدود سی، چهل مطلب هست که خدای متعال در قرآن، بر ایمان مترتب کرد. مؤمن از این سی، چهل امتیازِ بزرگ برخوردار میشود که این امتیازات همهاش بزرگ است، همهاش مهم است، همهاش برای سعادتمند شدنِ یک انسان، لازم و واجب و ضروری است.
بهشت، تنها یکی از نویدهای الهی به مومنان است
یکی از این سی- چهل موضوع، بهشت اخروی است، یکیاش آن است. یکی از این نویدها «جنات عدن تجری من تحتهم الانهار»[2] است و از این قبیل سی – چهل تا. (دیدم اگر بخواهیم ما همه اینها را بررسی کنیم، همان طوری که عرض کردم، چهار، پنج روز حداقل احتیاج هست به اینکه این نویدها و مژدههایی که به مؤمنین داده میشود مورد بررسی قرار بگیرد. دو تا را امروز، در این نوشتهای که در دست شماست مطرح کردیم. یکی دو موضوع هم فردا بررسی می شود و باقیاش میماند به عهده خود شما که به قرآن مراجعه بکنید. قبل از آنی که این چند موضوع را مطرح کنیم، بعضی از این موضوعاتی که قرآن به مؤمن نوید داده، اینجا یادآوری شده و بنده اینها را از روی همین نوشتهای که الآن در اختیار شماست،[3] جلوی من هم هست، ده، یازده تاست، اینها را دانه دانه مختصراً میخوانم و تشریح میکنم تا بعد برسیم به آیات قرآنی.)
نویدهای الهی به مومنان؛ همهی آنچه برای سعادتمندی بشر لازم است
اینجا نوشتیم برای بهرهمند شدن از سعادت همهجانبه و کامل، آدمی به چه چیزهایی محتاج است؟ انسان برای اینکه سعادتمند باشد چه چیزهایی احتیاج دارد؟ آن چیزهایی که انسان احتیاج دارد تا سعادتمند به طور کامل و همه جانبه باشد، تماماً به مؤمن و بر ایمان نوید داده شده. این چیزهایی که اینجا نوشتیم، ده دوازده موضوع است، ببینید آیا واقعاً اگر یکی از این موضوعات کسر باشد، انسان میتواند احساس خوشبختی بکند؟ میبینید که نه. البته موضوعات دیگری هم هست که احساس خوشبختی انسان دخیل است و تمام این موضوعاتی که اینجا نوشته شده و بسی موضوعات دیگر، به صورت نویدی و مژدهای بر ایمان و به مؤمن در قرآن هست. چه نتیجه میگیریم؟ نتیجه میگیریم که ایمان، باورِ توأم با عمل، آن چنان که فرهنگ قرآنی معین میکند، مساویست با تمام شرایط خوشبختی و سعادت، از نظر احتیاجات و نیازهایی که یک انسان برای خود تصور بکند.
مسئله، مسئله تعصب از برای مذهب و دینداری نیست، آنچه که ما اینجا نوشتیم به عنوان شرایط سعادتمند شدن؛ برای یک مادیگرا هم همین شرایط سعادتمند شدن است. حالا دانه دانه میخوانیم، ببینیم که آیا یک مادی، اگر چنانچه اینها را داشته باشد، احساس خوشبختی میکند یا نه؟ و بعد که معلوم شد که اینها شرایط سعادتمند شدن است، آن وقت برمیگردیم به قرآن، به سخن دلنواز قرآن گوش فرا میدهیم، میبینیم تمام اینها را به مؤمن وعده داده، به مؤمن نوید داده، برای مؤمن به ارمغان آورده و «و صدق الله» وعده دروغ نمیدهد خدا؛ که البته این قسمتش مربوط به طرز تفکر خاص مذهبی ماست که معتقد به خدا هستیم.
لوازم سعادتمندی انسان:
به چه چیزهایی محتاج است انسان؟
۱. شناخت راه، هدف و مقصد زندگی
یک، محتاج است به اینکه هدف و سر منزل سعادت را بشناسد. بداند به کجا میخواهد برسد، بداند برای چه هدفی میخواهد تلاش بکند، نقطه اتمام و پایان راه را از آغاز ببیند و راه آن را بداند. علاوه بر اینکه هدف را میداند و میشناسد و میفهمد، بداند که به سوی این هدف، از کدام راه باید رفت تا رسید و زودتر رسید و تحقیقاً رسید. آیا شناخت هدف، شناخت پایان، شناخت سرمنزل و شناخت راهی که به سر منزل منتهی میشود، عنصر اوّلی و اصلی سعادت انسان نیست؟ در اینجا فرقی بین الهی و مادی نیست، مادی هم این را می پذیرد، قبول میکند، احساس می کند. در پرانتز نوشتیم هدایت، اولین شرط. البته این اول، دومی که ما اینجا شماره زدیم، حتماً به معنای یک ترتیب منطقی نیست که شما بگویید که این دومی را میشود اول گذاشت، اولی را می شود دوم گذاشت. خب بشود، ما حالا پشت سر هم آوردیم، ممکن است چیزهایی هم لابه لای اینها بشود جا داد.
۲. نور؛ هرآنچه پردههای ظلمانی جهل را از گوهر خرد بزداید
دو، و اینکه پردههای جهل و غرور و پندار و هر آن چیزی که گوهر بینش و خردِ او را در حجابی ظلمانی میپیچد و نیروی دیدن و فهمیدن را از او میگیرد، زائل گردد. خیلی چیزها نمیگذارد که انسان بفهمد. غرور انسان نمیگذارد انسان بفهمد،
جهالتها نمی گذارند انسان ببیند و بفهمد، پندارها و خرافات نمیگذارند یک انسان یا یک ملت، حقیقت را درک کند و بفهمد، پندارها و خرافات نمیگذارند یک انسان یا یک ملت، حقیقت را درک کند و بفهمد، نظامهای جائرانه نمیگذارند که انسانها بفهمند و بدانند. حجابها و مانعهای گوناگون، از درون و از برون، مانع میشوند از اینکه انسان، گوهر عقل و خرد خداداد را به کار بیندازد و بداند و بفهمد؛ او را در ظلمت نگه میدارند، انسان را در زندانی از تاریکیها مینشانند، او را از نور، از فروغِ درک و فهم صحیح دور نگه می دارند. یکی از ارکان خوشبختی انسان و از عناصر سعادت انسان، این است که انسان از این ظلمتها، از هر آنچه برای او ظلمت میآفریند، نجات پیدا کند و به نور فروغ حقیقت راه پیدا کند و شعاعی از نور حقیقت بر دل او بتابد. در پرانتز نوشتیم نور. پس اول هدایت لازم است به آن معنایی که توضیح داده شده، دوم نور لازم است به این معنایی که باز توضیح داده شده؛ و اینها دو چیزند.
۳. اطمینان و امنیت؛ غلبه بر وسوسه و تزلزل درونی
سه، و اینکه در راه طولانیاش به سوی سعادت، در این راهی که دارد طی میکند به طرف آن سر منزل و پایان راه، از دغدغهها و وسوسههای درونی ـ دقت کنید که توان فرساتر از عاملهای بازدارنده برونی است- برَهد.
یک وقت جلوی راه شما را میگیرند، میگویند آقا، ما نمیگذاریم از اینجا عبور کنید. تجربه نشان داده، تاریخ صریحاً به ما گفته که وقتی جلوی راه کسی، راهروی را بگیرند، در پیمودن این راه حریص تر میشود، شوقش بیشتر میگردد، آتش اشتیاقش شعلهورتر میشود. اگر بگویند نمیگذارم بروی، بیشتر انسان فشار میآورد تا برود، تا عبور کند. این عامل بازدارندۀ برونی است. خارج از وجود انسان است این عامل بازدارنده، یک وقت هست که از درون انسان را میپوسانند. در او تردید ایجاد میکنند، جلوی راه را نمیبندند، راه باز است، اما توانِ رفتن، اراده رفتن، تصمیمِ حرکت، امکان تلاش را از انسان میگیرند، این بدتر است. چرا میروی؟ چه فایدهای دارد؟ شاید نرسیدی، شاید در راه دزدی رسید، شاید گرگی آمد، به چه مجوزی میروی؟ نمیخواهد بروی. خیلی خونسرد و دلسوزانه و پیرمردانه و استادانه، راه هم باز است. این مانع، این وسوسه، این دغدغه، به مراتب توانفرساتر است از آن چوبی که وسط راه بگذارند، بگویند نمیگذاریم بروی.
این دغدغه برای غالب راهروها، غالب رهروان راههای سعادت در طول تاریخ بوده. چقدر به موسی التماس میکردند که می ترسیم خلاف گفته باشی، خلاف به تو وعده داده شده باشد. در قرآن می گوید که فشار و فقر، آن قدر زیاد وجود داشت که حتی خواص متزلزل می شدند که «متی نصر الله»[4] پس کِی؟ چه شد؟ ببینید، حتی خواص را میلغزاند این تردیدهاو تزلزلها و دغدغههای درونی. انسان اگر بخواهد سعادتمند باشد و به سر منزل و پایان راه سعادت برسد، یک شرطش هم این است که از این دغدغه، از این اضطراب، از این ناایمنی روحی، از این عدم آرامش و نداشتن اطمینان برهد، بتواند بر این دغدعه و اضطراب و وسوسه درونی غالب بیاید. این هم یکی از چیزهایی است که انسان را به سعادت می رساند؛ اینکه در راه طولانیاش به سوی سعادت، از دغدغهها، وسوسهها و وسوسههای درونی که توان فرساتر از عاملهای بازدارنده برونیست برهد. داخل پرانتز نوشتیم اطمینان و امن. می توانید به جای امن، بگذارید ایمنی، فرق نمیکند. امن را ما انتخاب کردیم چون عین تعبیر قرآنی بود. بد نیست این جمله را اینجا تذکر بدهم، شاید چند بار دیگر هم گفته باشم؛ در دعای کمیل میخوانیم «یا ربِّ، یاربِّ، یا ربِّ»[5] ؛ پروردگار من! پروردگار من! پروردگار من! «قو علی خدمتک جوارحی» دل مرا بر تصمیم قادر کن. بتوانم تصمیم بگیرم، بتوانم بر ضعفها، تردیدها، شکها، وسوسهها، دغدغهها غالب و فائق آیم، این انسان را زیاد در راه مینشاند، و از پیمودنِ راه باز میدارد.
۴. آگاهی بر ثمربخشی تلاش
چهار، و اینکه تلاش خود را ثمر بخش بداند، امیدوار باشد که این تلاش به جایی می رسد.
آن کسانی که امیدوار نیستند که تلاششان و حرکتشان به نتیجهای منتهی خواهد شد، مسلّم به سرمنزل خوشبختی و رستگاری نمیرسند. مطمئن باشد که تلاشش ثمربخش است، بداند هر کاری که میکند، یک اثر مثبتی به جا میگذارد، بداند هر گامی که برمیدارد، یک قدم به مقصد نزدیک میشود. در یک بیابانی، اگر شما بدانید که منزل از این طرف است، میدانید کجا دارید میروید، اگر چه دیر شده، اگر چه تنها ماندید، از قافله عقب ماندید؛ استوار، محکم، با تلاش، با شور، حرکت میکنید، قدم میزنید، به جلو میروید. اما اگر راه را گم کردید، نمیدانید از این طرف باید رفت یا از آن طرف باید رفت؛ به هر طرف که راه میافتید، قدم برمیدارید، میبینید سُستید، چرا؟ چون نمیدانید که این تلاش ثمر بخش خواهد بود. احتمال میدهید که همین یک قدم، یک قدم شما را از منزل دور میکند؛ لذا باز برمیگردید از این طرف، باز میروید از آن طرف. پس یکی از شرایطِ اینکه انسان به سعادت بتواند برسد؛ آن آدم راهرو، آن آدم تلاشگر، آن آدم کوششگر، شرطش این است که تلاش و کوشش خود را ثمربخش بداند.
۵. جبران لغزشها؛ مغفرت و رحمت
پنج، و اینکه لغزش ها و خطاهایش قابل جبران و مورد بخشایش باشد، این هم خیلی مهم است. انسان در طول زندگی و حرکتش اشتباهاتی دارد، خطاهایی دارد، اگر هر خطایی که انجام داد، به صورت یک جراحت غیر قابل التیامی بماند، به صورت یک عمل غیر قابل جبرانی بماند، انسان همیشه در دغدغه است که نکند باز یک خطای دیگر بکنم و این خطا دیگر، بیشتر مرا دور بیندازد از هدف؛ و از راه کنار بیندازد. همیشه مأیوس است از گذشته و همیشه بدبین است نسبت به آینده. اما اگر بداند که خطاهای او به شرط آنکه خودش درصدد جبران باشد، قابل جبران است؛ اشتباهات او مشروط بر اینکه خود او از آن اشتباهات پشیمان باشد، قابل صرف نظر شدن است؛ اگر اینها را بداند، شوق او، امید او، نشاط او و شور او چند برابر خواهد شد. داخل پرانتز نوشتیم مغفرت و رحمت.
۶. راهنما و تکیهگاه
شش، و اینکه در همه حال، از دستاویزِ تکیهگاهی مورد اطمینان بر خوردار باشد. بداند همه جا، در تمام شرایط، یک کمک کاری هست که میتواند از او استفاده کند. عیناً مثل آدمی که نقشه جامع راه را در جیبش گذاشته، وارد راه شده، در این جادهها دارد میرود، اشتباه هم نمیکند البته، اما دغدغه هم ندارد. می داند که اگر احیاناً یک وقتی، یک جایی، راه را اشتباهی گم کرد و رفت، این نقشه در بغلش است، در میآورد نگاه میکند، از این نقشه استفاده میکند. همه جا یک مستمسک و مستعصمی[6] وجود دارد که میتواند به او دست بزند، چنگ بزند، از او استفاده کند.
۷. نصرت و مدد الهی
هفت، و اینکه در مواجهه با دشمنها از نصرت و مدد خدا برخوردار گردد؛
این هم یک شرط دیگر سعادت خوشبختی و کامیابیست. البته مادی به خدا معتقد نیست، اما ما با مادی اسم خدا نمیآوریم، میگوییم آقا شما در این تلاش مادی تان، در این تلاشِ اجتماعیتان، در این جهادتان، که دارید انجام میدهید، اگر بدانید یک نیرویی فرضاً ماورای نیروی ماده و طبیعت هست و آن نیرو با شما همراه است، این چطور است؟ یک چنین چیزی داشته باشید شما، یک چنان کمک و یاور مددکاری برای خود فرض کنید، این چطور است؟ میبینید برق از چشمش می پرد، میگوید بسیار خوب است. چقدر جالب است که انسان نیرویی ماورای نیروی ماده و مادیات، پشتیبان خود داشته باشد که وقتی با دشمنها و دشمنیهایشان، توطئههایشان، دسیسههایشان، جلادیهایشان روبه رو میشود، معتقد باشد و بداند که آن نیروی ماورای ماده کمک کار و حامی اوست. منتها مادی اسم خدا را بلد نیست، اعتقاد به خدا ندارد، اگر چه یقین هم به نبودن خدا ندارد. اما الهی که یقین دارد به وجود آن چنان قدرت مسلط و مصیطری[7] ، ماورای تمام این پدیدهها و متکی به اوست، ببینید چقدر در راه سعادت تندروتر و جالبتر حرکت میکند.
۸. برتری و رجحان نسبت به مخالفان
هشتم، و اینکه بر جبههها و ضعفهای مخالف برتری و رجحان[8] داشته باشد، بداند که بالاخره برتری و رجحان و ارجحیت برای اوست. این هم خودش تأثیر عجیبی دارد در اینکه بتواند انسان این راه را با سهولت بیشتری طی کند.
۹.پیروزی بر دشمن
نهم، و اینکه بر دشمنان راه و هدفش که مانع و خنثی کننده تلاش اویند، پیروز گردد.
آدم همه این تلاشها را بکند، بعد هم شکست بخورد؟ اینکه به سعادت نمیرسد. پس یکی از مهمترین عناصر سعادتمندی یک انسان، این است که آخرش پیروز بشود، غیر از این است مگر؟ مگر مکتبهای دنیا برای پیروزی نمیکوبند؟ پس یکی از عناصر و عوامل سعادت انسانی، فردی، اجتماعی و گروهی، این است که در مواجهه با دشمنها، بالاخره بر آنها پیروز بشود.
۱۰. فوز و فلاح
دهم، و اینکه عاقبت، از همه سختی ها و فشارها و بندها و حصارها، رسته و به مقصود و منظور خود نائل گردد. برسد به آن سر منزل، داخل پرانتز نوشتیم فوز و فلاح، همین تعبیرات قرآنی.
۱۱. برخورداری از برکات و منابع لازم برای حیات انسان در این جهان
یازدهم، و اینکه در همه حال، در راه و در منزل، هم در راهِ هدف، هم در خود سرمنزلِ هدف، از ذخیرههایی که برای آدمی در این جهان مهیا گشته، بهرهمند و برخوردار گردد. برکات آسمان و زمین بر او ببارد، گندم زمین و قطره باران آسمان و ذخائر دریاها و ذخائر جنگلها و معدنها کوهها و همه مواد حیاتی و غیر حیاتیِ لازم برای انسان و بالاتر از همه، منبع و معدن هوش و درک و خرد و استعداد و ابتکار آدمی، بر روی او گشوده بشود، از همه اینها استفاده کند. این هم یکی از چیزهایی ست که در سعادت انسان دخیل است. و از این قبیل چیزهایی که ممکن است انسان برای سعادتمند شدن خودش دخیل بداند.
۱۲. پاداش و اجر بعد از پایان حیات دنیایی
و بالاخره بعد از تمام اینها، که اینها در دوران زندگی و تلاش و بیداری انسان به وقوع میپیوندد، بعد هم که مُرد، بعد هم که این چراغ خاموش شد، بعد هم که به ظاهر، با جمادی برابر شد؛ تازه رشته استفادهاش خاتمه نپذیرد، اولِ استراحتش باشد، اولِ پاداشگیری و اجر بردنش باشد، اول نقطه و اول قدم راحتی و عیشش محسوب بشود.
یک مادی بعد از آنی که مُرد، برای تمام تلاشهای خود، فقط نتیجه دنیایی قائل است، بعد از دنیا امید به جایی ندارد. به همان هم بگویند آقا، بعد از آنی که شما مُردید، رفتید، فرض محال که محال نیست؛ تازه اول مُردن شما، اول راحتیتان بشود، این چطور است؟ میبینید که این بزرگترین رکن سعادت است. و بالاخره اینکه پس از سپری شدن دوران زندگی و پایان یافتن همه تلاشها، خود را با پاداشی شایسته رو به رو ببیند و در بهشت نعمت و رضوان بیارَمَد.
اینها شرایط سعادت است. برای سعادتمند بودن یک انسان، برای خوشبخت شدن یک انسان یا یک جامعه، اینها لازم است. اکنون به گفتار قرآن گوش فرا دهید که این همه را به دارنده ایمان، ایمانی تعهد آمیز و توأم با عمل، نوید میدهد. چطور است؟ قرآن تمام آن چیزهایی که عناصر و عوامل سازنده سعادت و خوشبختی محسوب میشوند، اینها و دهها چیز غیر از اینها را به آدمهای با ایمان نوید میدهد. میگوید اینها برای شماست.
قرآن، عوامل سعادت را به مومنین نوید میدهد
هدایت را نوید می دهد، نور را نوید میدهد، ایمنی و اطمینان و سکون و آرامش روح را نوید میدهد. ثمر بخش بودن و ضایع نبودن تلاشها را نوید میدهد. و این همه را ما اگر با دیده روشنی به تاریخ و به گذشته بنگریم، در واقعیتهای تاریخی و انسانی مشاهده خواهیم کرد. سنت خدا هم همیشه یکسان است.
هدایت و راهنمایی الهی در نتیجهی ایمان و عمل صالح
آیات امروز را حالا مورد توجه و دقت قرار بدهید، با توجه به این مقدمهای که از رو خوانده شد و پارهای توضیح داده شد. اولین آیه مربوط به سوره یونس است. آیاتِ امروز متفرق است، از یک جا نیست، از چندین جاست.
«ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات یهدیهم ربهم بایمانهم»[9] آن کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح کردند، عمل صالح را با یک تعبیری داخل پرانتز توضیح دادیم، عمل صالح یعنی تعهد متناسب با آن ایمان. ایمان انسان بر دوش انسان تعهدی میگذارد، انجام آن تعهد، بر دوش گرفتن آن تعهد، عمل صالح است.
هدایت پروردگار به سبب ایمان
آن کسانی که ایمان بیاورند، آن باور را پیدا کنند، بعد هم بر طبق تعهداتش عمل نمایند، «یهدیهم ربهم بایمانهم» پرودگارشان، به سبب ایمانشان آنها را هدایت خواهد کرد.
خودِ ایمان موجب میشود که آنها راه پیدا کنند. به چه راه پیدا کنند؟ هم به هدف، هم به راهها به وسیلهها. بعضی میگویند آقا، ما چگونه میتوانیم به آن سرمنزل مقصود برسیم؟ وقتی میکاوی این حرف را، میبینی ایمانِ به قدم اول در دلش نیست؛ اگر ایمان باشد، عمل همراهش نیست. اگر عمل بکند، روشنی و هدایت نصیبش خواهد شد، قدم دوم را هم پیدا خواهد کرد. خود را بگویدت که چون باید رفت.[10] وقتی انسان ایمانِ به هدف و راه آورد و دنبال این ایمان حرکت کرد، راه خود به خود، خود را نشان میدهد. «یهدیهم ربهم بایمانهم» به وسیله ایمان، پروردگار آنها را هدایت خواهد کرد، راهها را در مقابل اینها باز میکند.
در قدم اول هیچ یک از رهبران و بزرگان و راهروان و دنبالهروان، نمیدانستند قدم دهم چیست؟ بنده گاهی مثالی میزنم، میگویم در یک بیابانی که فرض کنید دهها کیلومتر یا بیشتر، طول و عرض این بیابان است، در یک شب تاریک و مظلم، نه ماهی، نه ستارهای، جنابعالی دارید تنها راه میروید، یک دانه چراغ قوه کوچک، یک لامپ نمره پنج کوچک، یک شمع کوچک هم در دستت است. به شما بگویند آقا با این شمع باید تا آخر بیابان بروی. شما یک نگاهی میکنی، میگویی آقا این شمعِ من تا شعاع یک متر را بیشتر روشن نمیکند، من ده کیلومتر را با همین یک شمع بروم؟ این شمعِ من فقط یک متر را روشن میکند، من ده کیلومتر بروم، این یک منطقی است که آدم بیاطلاع، بی تجربه، ناوارد، ممکن است داشته باشد، جوابش چیست، جواب این منطقِ کور چیست به نظر شما؟ آیا جواب این حرف، این نیست که آقای محترم، یک مترِ اطرافت روشن هست یا نه؟ یک قدم بگذار جلو، یک متر دیگر روشن خواهد شد، اگر نشد نرو. همین یک متری که روشن هست برو، همین یک قدمی که میتوانی برداری و میدانی کجا میگذاری بردار، اگر یک قدم دیگر در مقابلت روشن نشد، نرو اگر شد، باز هم برو.
خواهی دید که تا آخر بیابان، تدریجاً روشن خواهد شد و تو این راه را خواهی پیمود و به منزل خواهی رسید؛ غیر از این است؟ آیا غیر از این است؟ «یهدیهم ربهم بایمانهم» خدا با ایمانشان آنان را هدایت خواهد کرد، خود ایمان موجب آن است که انسان راهها را پیدا کند.
در چندین آیه دیگر قرآن هم به این مطلب اشاره هست. یک جا در یک آیهای ـ که اینجا ننوشتم ـ میفرماید که وقتی سورهای، آیهای نازل بشود، کفار و مخالفان و منافقان و بددلها و مریضدلها میگویند: «ایکم زادته هذه ایماناً»[11] چه کسی از این آیه، ایمانش زیادتر میشود؟ بعد قرآن در جواب میگوید که بگو آن کسانی که مؤمن هستند، آن کسانی که گرویدهاند به راستی، با این آیه و نشانه، ایمانشان بیشتر میشود. خودِ همان ایمان قلبی اینهاست که موجب میشود از این مایه هدایت، هدایت بگیرند. (این پرانتزهایی که ما باز کردیم، به صورت توضیح داخل آن چیزی نوشتیم، اینها را دقت کنید.)
آیه بعدی «یا ایها الناس قد جاءکم برهان من ربکم و انزلنا الیکم نورا مبینا»[12] هان ای مردمان، از سوی پروردگارتان برای شما برهانی آمد، دلیلی قاطع و روشن، حجتی ثابت و ثابت کننده «و انزلنا الیکم نورا مبینا» و فرستادیم به سوی شما نوری آشکارا. منظور از این برهان و نور، قرآن است و حقایق قرآنی. شاهد سخن ما در این آیه بعدیاش است،
«فاما الذین آمنوا بالله و اعتصموا به فسیدخلهم فی رحمة منه و فضل و یهدیهم الیه صراطا مستقیما» پس آن کسانی که به خدا ایمان بیاورند و به او متمسک و متکی گردند، فقط ایمانی قلبی هم کافی نیست، باید به خدا به دامن خدا، یعنی به دامن آئین خدا و راه خدایی چنگ بزنید، متمسک بشوید. «فاما الذین آمنوا بالله و اعتصموا به» چنگ زدند، متمسک شدند؛ اگر این جور شد، «فسیدخلهم فی رحمة منه و فضل» خدا آنان را در رحمت و فضل خویش داخل خواهد کرد.
دنبالش «و یهدیهم الیه صراطا مستقیما» آنها را به سوی خود راهنمون میشود، هدایت میکند؛ از راه راست و نزدیکی هم هدایت میکند، این هدایت مخصوص مؤمنین است. اگر ایمان نداشته باشید؛ اگر ایمان داشته باشید، اعتصام نداشته باشید، تعهدات خودتان را در مقابل خدا عمل نکنید؛ به سوی خدا راه نمی یابید، آن روشناییِ هدایت در دل شما فروغ نمیافکند، این مخصوص مؤمنین است. سوره نساء آیه 175.
آیه دیگر، «والذین جاهدوا فینا» این آیه معروفی است که بر سر زبانها زیاد است، «وَ الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین»، آن کسانی که در راه ما ـ خدا میگوید، راه خدا چیست؟ ـ و به خاطر هدفهای الهی، اهداف الهی، هر هدفی که خدا دارد در این عالم، مجاهدت کنند، هدفهای خدایی چیست؟ عدالت است، امنیت است، بندگیِ بندگان در مقابل اوست، به رشد رسیدن و تکامل بندگان خداست، آباد شدن روی زمین است، آباد شدن دل انسانهاست، معمور شدن[13] دنیا و آخرت آدمیان است، به خط و ریل تکامل افتادن تمام موجودات است؛ اینها خواستههای خداست. نبودن ظنّ است، نبودن شرک است، نبودن کفر است، نبودن ناامنیست، نبودن ددخویی و ددمنشیست[14]، نبودن سرکشی و طغیان است؛ اینها خواستههای ما، خواستههای خدایی، «لنهدینهم سبلنا» بی گمان و بیتردید، راههایمان را به آنها نشان میدهیم، گیجشان نمیگذاریم، گمراهشان نمیگذاریم، آن شعری که خواندم مناسب اینجاست،
تو پای به راه در نه و هیچ مپرس خود راه بگویدت که چون باید رفت
«والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا». در همه رشتهها این جور است. در رشته فهم دین، در رشته درک دین، در رشته تحقیق مسائل دین، در مسائل اجتماعی، در مسائل جهانی، در همه رشتهها، هر کسی وارد هدفهای الهی شد، قدم گذاشت، هر قدمی که پیش رفت، قدم بعد برایش روشن است. آن کسانی که در راه ما و به خاطر هدفهای الهی مجاهدت کنند، به راههای خود که راههای سعادت و تکامل انسان است، رهبریشان میکنیم. «و ان الله لمع المحسنین» و بی گمان خدا با نیکوکاران است. سوره عنکبوت آیه 69.
این آیاتی بود که در زمینه هدایت، آن موضوع اول، در قرآن هست. و فراوان آیات دیگر هست که اگر میخواستم همه آیات را جمع کنم، اینجا بنویسم و بخوانم، اقلاً سه، چهار روز درباره هدایت فقط باید صحبت میکردم.
نور الهی؛ معرفت و دانش و ارزشهای انسانی در مقابل ظلمتهای جهل و غرور و نظامهای ضد انسانی
گفتیم نور یکی از چیزهایی است که برای سعادتمند شدن انسان لازم است، با آن توضیحی که درباره نور در آن صفحه قبلی دادیم. به مؤمنین نور وعده داده شده. «الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور»[15] خداست سرپرست و هم جبهه مؤمنان است. ولیّ را من، هم جبهه، پیوسته، هم سطح معنا میکنم و بر سرپرست و دوست و یاور این چیزهایی که معمول است، ترجیح میدهم. چون ولایت به معنای پیوستگی است، دو چیز که به همدیگر پیوسته بسته میشوند، به این میگویند ولایت. خدا ولیّ مؤمنین است، یعنی پیوسته با مؤمنین است، یعنی چه پیوسته با مؤمنین است؟ یعنی خدا و مؤمنین در یک صفند. دشمنان خدا در صف دیگر، در مقابل مؤمنین و در مقابل خدا. ولیّ هر جا که هست. «والله ولی المؤمنین»[16] یا «اولیاء الله» و تعبیراتی که در قرآن هست، به این معناست؛ نظرتان باشد این.
«الله ولی الذین آمنوا» خدا سرپرست و هم جبهه مؤمنان است، «یخرجهم من الظلمات الی النور» آنها را از ظلمتها میرهاند و به سوی نور میرساند. اینجا را یک توضیحی دادیم که این توضیح هم بد نیست برای فهمیدن معنای ظلمات.
آنان را از ظلمتها، ظلمتهای جهل، خرافه، غرور، نظامهای تحکم آمیز و ضد انسانی، همه آن چیزهایی که برای بشر و برای گوهر بینش بشر، زندان و سیاهچالی محسوب میشود، آنان را از این ظلمتها میرهاند و به نور، چه نوری؟ نور معرفت، دانش و ارزشهای انسانی میرساند.
خدا با مؤمن این کار را میکند. هرگز غیر مؤمن را، بی ایمان را، شک و تردیدگرا را، کافر ناسپاس را به نور نمیرساند؛ لذا مشرک همیشه مضطرب است، مشرک همیشه دغدغه دارد، مشرک همیشه زندگیاش زندگیِ توأم با اضطراب است، برایش نورانیت نیست، معرفت واقعی نیست، شناخت درست نیست، به هر جا برسد. «والذین کفروا» اما کفار چطور؟ کفار یعنی آن کسانی که عقیده دینی و مکتب دین را ناسپاسی کردند، این ارمغان هدیه الهی را با ناسپاسی رد کردند، کافر نعمتان. دقت کنید در این تعبیرات فارسی که عرض میکنم، اینها نشان میدهد که ریشه لغت کجاست و چگونه شده که این کلمه به این معنا به کار رفته. کافر آن کسی نیست که دین را قبول نکرده، کافر یعنی پوشاننده نعمت، ناسپاس نعمت، چرا به این میگویند کافر؟ خب، این دین را قبول نکرده، کافر چرا؟ برای خاطر اینکه این دین ارمغان خدا بود، این هدیهای بود از سوی خدا برای سعادت او و همه انسانها؛ این را رد کرد، این ناسپاسِ نمکنشناس، این کافر نعمت؛ لذا به او میگویند کافر. «والذین کفروا» آنها که کفر و انکار ورزیدند، «اولیاؤهم الطاغوت» سرپرستان و هم جبههگانشان طاغوتها و متجاوزانند. و آنان که کفر و انکار ورزیدند، سرپرستان و اربابانشان، طاغوت و سرکشان و تجاوز کارانند. «یخرجونهم من النور الی الظلمات» آنان را از نور معرفت دور ساخته، به زندان ظلمتها و تاریکیها میکشانند. «اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون» آنها همگی مصاحبان[17] آتش و در آن جاودانهاند. سوره بقره آیه 257.
(یک آیه دیگر، یعنی یک فراز دیگر از قرآن باقی است که بخوانم. هم من خسته شدم، هم وقت دارد میگذرد. بعد هم جناب آقای رضایی، قاری عزیزمان امروز همین آیات را میخوانند، از روی نوشته هم میخوانند، قرار بوده که با قرآن تطبیق کنند، لابد تطبیق کردند و از روی نوشته میخوانند. این آیات را با این معناها و ترجمههایی که اینجا نوشته شده و بنده توضیح دادم، بعد با صوت دلکش و مؤثر ایشان که گوش کنید، میبینید که خیلی در ذهن دلنشینتر میشود.)
«یا ایها الذین آمنوا» ای کسانی که ایمان آوردهاید، «اذکروا الله ذکراً کثیرا»[18] خدا را بسیار یاد کنید، «و سبحوه بکرة و اصیلا» و در هر بامداد و شامگاه، او را به پیراستگی و پاکی بستایید. مگر چه شده؟ «هو الذی یصلی علیکم و ملائکته» اوست که بر شما درود میفرستد و فرشتگانش نیز. چرا؟ «لیخرجکم من الظلمات الی النور» تا شما را از ظلمتها برهاند و به نور و روشنی رهنمون گردد. این قرآن است و این نوید قرآن است. از این نویدهای قرآنی را بیان بکنم و آنچه را که قرآن به ما وعده میدهد، دانهدانه بشمارم، مسلّم بیش از ده روز و دوازده روز طول میکشد، تا نویدها و مژدههایی که بر ایمان و برای مؤمن است، بتوانم بیان کنم؛ لذا فقط فردا را بحث میکنیم، اگر لازم شد، مجبور شدیم، پس فردا هم میگوییم، و الا که فردا ختمش میکنم.
[1] ـ (غ ور) فرو شدن، فرو رفتنئ.
[2] ـ سوره مبارکه کهف / آیه 31
[3] ـ به پلی کپی انتهای جلسه مراجعه بفرمایید.
[4] ـ سوره مبارکه بقره / آیه 214
[5] ـ حدیث شماره 12
[6] ـ (م ص ک) (ع ص م) دست گیرنده، پناه دهنده
[7] ـ (ص ط ر) چیره و غالب
[8] ـ (ر ج ح) برتری
[9] ـ سوره مبارکه یونس / آیه 9
[10] ـ گر مرد رهی میان خون باید رفت وز پای فتاده سرنگون باید رفت
تو پای به راه در نه و هیچ مپرس خود راه بگویدت که چون باید رفت (عطار)
[11] ـ سوره مبارکه توبه / آیه 124
[12] ـ سوره مبارکه نساء / آیه 174 و 175
[13] ـ (ع م ر) آباد شده
[14] ـ تند خویی، وحشی گری
[15] ـ سوره مبارکه بقره / آیه 257
[16] ـ سوره مبارکه آل عمران / آیه 68
[17] ـ (ص ح ب) صحبت، همنشین
[18] ـ سوره مبارکه احزاب / آیات 41 تا 43.
آثار تصویری عالی بودن 😍 خدا حفظتون کنه